|
مصاحبه/ |
اسماعیلیون: به خاطر وحدت ملی به افغانیت تأکید میکنیم
/13.5.2018
اشاره: «افغانیت»، «اسلامیت» و «انسانیت» شعارش است. افکار صریح و روشن قومی و تباری دارد. به دلیل، اظهارات تند سیاسی و قومیاش شهره است. در کمتر محافل قومی و هویتی است که نامی از او برده نشود. به تنهایی توانسته که قانون توشیحشده و نافذ ثبت احوال نفوس را برگرداند. صاحب یک رسانۀ خصوصی در کابل است و در دانشگاه (پوهنتون) کابل هم زبان و ادبیات پشتو تدریس میکند. معتقد است که برخی اقوام بیشتر از پشتونها در قدرت سهم دارند. این چهره جنجالبرانگیز اسماعیل یون نام دارد. آقای یون زادۀ ولایت لغمان در شرق کابل است. خانم او به دلیل افکار قومی شوهرش توانسته عضویت مجلس را به دست آورد. فارسی.رو در یک مصاحبۀ اختصاصی، برخی پرسشهایی را که متوجه آقای یون بوده، با او در میان گذاشته است.
جناب آقای یون، سپاس از فرصتیکه در اختیار ما گذاشتید. در روزهای اخیر جنجالهای گستردهیی در خصوص توزیع تذکرۀ الکترونیک و به ویژه درج واژۀ افغانستان به میان آمده است. برخیها مدعی هستند که «افغان» مترادف «پشتون» است و دیگر اقوام کشور را در بر نمیگیرد. بنابراین نباید این واژه به عنوان هویت ملی، به دیگر اقوام و هویتها تحمیل شود. استدلال شما در این زمینه چیست؟
اول. معترضان از کدام قوم نمایندگی میکنند؟ آنها از قوم خودشان نیز نمایندگی کرده نمیتوانند. به همین دلیل، نمیتوانند ادعا کنند که افغان بر دیگر اقوام تحمیل میشود.
دوم. افغان متعلق به یک قوم نیست؛ بلکه یک جغرافیای سیاسی را در بر میگیرد. به همۀ کسانیکه در این جغرافیای سیاسی زندگی میکنند، افغان اطلاق میشود. سوم. از لحاظ زبان شناسی دو کلمۀ واحد وجود ندارد که صددرصد مترادف حقیقی باشد. مترادفات در زبان است، اما اینکه یک کلمه صد درصد جای کلمۀ دیگر را بگیرد، چنین نیست. جای شک نیست که پشتون مترادف به افغان است؛ اما افغان صد درصد مترادف به پشتون نیست. یعنی هر پشتون افغان است، اما هر افغان پشتون نیست. کلمۀ افغان یک دایرۀ بسیار کلان را احتوا میکند؛اما پشتون دایرۀ خوردتری را در بر دارد.
آنچه معترضان میگویند انگیزۀ سیاسیِ بیرونی دارد. آنها تحریک میشوند و میخواهند در افغانستان تشنج خلق کنند.
همۀ تنشها از یک قانون آغاز شد. پارلمان افغانستان قانون ثبت احوال نفوس را تصویب کرد و بعدتر رییسجمهور جدید آقای غنی آن را توشیح نمود و در جریدۀ رسمی چاپ شد. اما شما اعتراضی را سازماندهی کردید و خواستار درج واژۀ افغان در تذکرۀ الکترونیک شدید. رییسجمهور به خواست شما تن داد و قانون را برگرداند. دلیل اصرار شما به درج واژۀ افغان در تذکرۀ برقی چه بوده است؟
اول یک مغالطه صورت گرفته است. همۀ پارلمان موافق نبودند، بلکه یک بخش پارلمان چنین فیصله کرده بود. پارلمان متشکل از دو مجلسِ ولسی جرگه و مشرانو جرگه است.
هر مصوبهییکه از شورای ملی پاس میشود، باید با قانون اساسی مطابقت داشته باشد. این مصوبۀ پارلمان خلاف قانون اساسی بود. پیشتر، رییسجمهور در قانون ذاتی اهل تشیع نیز تعدیلاتی را وارد کرده بود و دوباره به پارلمان فرستاده بود.
در قانون دو تابعیته نیز شورا قانونی را پاس کرده بود، اما دوباره تعدیل صورت گرفت. کسیکه قانون اساسی بفهمد، میداند که تعدیل از صلاحیتهای رییسجمهور است.
هر قانون و مصوبهییکه مخالف روحیۀ قانون اساسی باشد، اتومات ملغا است و مردم حق دارند که در برابر آن اعتراض کنند. وقتی قانون اساسی بر افغان بودن همه تأکید میکند، دلیل مهم است. چندین مادۀ دیگر هم است که گفته افغان از تابعیت حذف شده نمیتواند.
مادۀ 62 قانون اساسی به کسی که میخواهد نامزد ریاستجمهوری باشد، چند شرط گذاشته است، یکی از شروط تولد از مادر و پدر افغان میباشد. این یک شرط اساسی است. در این میان، شورای ملی کیست که در این مورد تصمیم بگیرد؟ شوراییکه صد درصد از مردم نمایندگی نمیکند و چند سالی هم از موعد کارشان گذاشته است. قانون اساسی به عنوان وثیقۀ ملی به مراتب جایگاه بالاتر از شورای ملی دارد. شورای ملی باید تمام لوایح و مصوبات خود را مطابق قانون اساسی تنظیم کند.
ما اعتراض خود را اول به شورای ملی مطرح کردیم و گفتیم که اشتباه خود را رفع کنند. در شورا سلیقهیی و سیاسی برخورد میشود. چون مخالف حکومت و رییس جمهور هستند، هر قانون و فرمانیکه رییسجمهور ارایه کند، با مخالفت پارلمان روبرو میشود. جنگسالاران حاکم در ولسی جرگه به خاطر مخالفت با رییسجمهور طرح پیشنهادی حکومت (قانون ثبت احوال نفوس) را رد کردند و بالاخره مشرانوجرگه این موضوع را در نظر گرفت و به اتفاق آرا بر درج واژۀ افغان در تذکرۀ الکترونیک تأکید کرد. سپس، کمیسیون مختلط تشکیل شد. 12 نفر حاضر بودند و مطلق طرح مشرانو جرگه را تأیید کردند. بعد رییسجمهور توشیح کرد و رسماً به قانون تبدیل شد.
یک تعداد در ممکلت پیدا میشوند که دین خدا و رسول را هم قبول ندارند. حساب آنها جداست. آنها علناً مخالف قانون اساسی هستند. همین اعتراض کنندهگان روزی مطابق قانون اساسی نامزد ریاستجمهوری بودند. در قانون اساسی تذکر رفته که کاندید ریاست جمهوری باید از پدر و مادر افغان متولد شده باشد، اگر اینها افغان نبودند، چگونه نامزد شدند؟
در سالهای پسین اختلافها بر سر شماری از واژهها از جمله "دانشگاه" و "افغان"، جنجالهای قومی و زبانی کمپیشینهیی را در کشور دامن زده است. برخی از پژوهشگران مدعی هستند که دو اقلیت متخاصم، قومگرا و متعصب، عامل گسترش نفاق قومی و زبانی در کشور هستند. یک گروه بر حفظ مصطلحات ملی پافشاری میکند و گروه دیگر مدعی است که ما حق داریم از واژگان مربوط زبان مادریمان استفاده نماییم. جنجال این دو اقلیت منجر به دامنهدارشدن مسایل قومی و در نتیجه تزلزل و فروپاشی اجتماعی در افغانستان شده است. چرا مردم قربانی این دو حلقۀ کوچک باشند؟
در این زمینه باید یک کمی از عدالت کار گرفته شود. در این بخش، دو طرف متخاصم نیستند. یکی متخاصم است و دیگری از خانهاش دفاع میکند. شما صاحب خانه هستید؛ یک کسی میآید به خانۀ شما تجاوز میکند، نه وحدت و نه هم حیثیت خانه را در نظر میگیرد؛ فیر هم میکند، زور میگوید، تفنگ و چاقو هم به دست دارد و دشنام هم میدهد. صاحب خانه به خاطر دفاع از حریم خویش یکی دو فیر احتیاطی میکند. شما صاحب افغانستان هستید، کسی آمده به حیثیت و عزت کشورتان تجاوز میکند؛ شما از سرزمین تان دفاع میکنید. بنابراین، هر دو در عین کیس واقع نمیشوید. چنانچه مردم در برابر انگریز، روس و دیگر متجاوزان ایستادند و از کشورشان دفاع کردند. یک طرف مدافعان خاک هستند و طرف دیگر معترضین که هیچ چیزی را قبول ندارند و ما میدانیم که از کجا سرچشمه میگیرند.
زبان شناسی کسبِ و کار ماست، با یک کلمۀ دانشگاه زبان پشتو به آسمان بالا نمیشود؛ مگر این جا باید عدالت را در نظر گیریم. وقتی تمام پوهنتون به یک زبان است و پشتونها آن را تحمل میکنند؛ آنانی که وحدت ملی میگویند، چرا یک کلمه را تحمل نمیتوانند؟ در ایجا انگیزۀ سیاسی وجود دارد. ما روزانه صدها هزار کلمه را از هر زبان استعمال میکنیم، اما هیچ حساسیتی وجود ندارد. اما هر کلمهیی که انگیزۀ سیاسی بگیرد، چنین وضعیتی را به میان میآورد. ما توافق کردهایم که دری زبان افغانهاست، نه فارسی ایرانی. این دو از هم فرق دارند. چنانچه انگریزی آکسفورد را بر امریکاییها تحمیل کرده نمیتوانید؛ هرچند هر دو یک زبان هستند. انگلیسی هندی در امریکا نمیچلد! ما میگوییم که زبان دری و پشتو هر دو زبان مملکت ماست؛ ضرور نیست که زبان ایرانی را جایگزین زبان دری بسازیم. ما میتوانیم همۀ دستگاه و بار یک زبان را تحمل کنیم؛ اما یک طرف دیگر یک کلمه را تحمل نمیتواند. ما حق داریم که معترض باشیم.
چند سال پیش هیچ حساسیتی در برابر واژههای "پوهنتون" و "افغان" وجود نداشت. اما حساسیتزایی در این زمینه سبب شده است که امروز بسیاری از فارسیزبانها از "دانشگاه" استفاده کنند و با واژۀ "افغان" نیز مخالفت نمایند. دلیل چیست؟
وقتی نام سردمداران این موضوعات عربی است، هیچگونه تعصبی در برابر آن ندارند؛ اما وقتی یک کلمۀ پشتو استعمال میشود، از تعصب کار میگیرند. دادگاه عالی میگویند، درحالی که عالی هم عربی است و محکمه هم عربی است؛ «ستره» پشتوست. فقط به خاطر ستره تعصب نشان میدهند. اگر ستره نبود، هیچ حساسیتی در برابر «ستره محکمه» نداشتند. عربی یک زبان بیگانه است و با پشتو و دری از لحاظ خانوادگی نیز هیچ اشتراکی ندارد. اما پشتو و دری هر دو هند و اروپایی و شاخۀ آریایی است. از لحاظ زبان شناسی، دری و پشتو زبانهای خواهر خوانده میشوند. وقتی تصفیه به وجود میآید، از زبانهای بیگانه مثل انگریزی، عبری، عربی و ... تصفیه را شروع کنند؛ اما تصفیه را از زبان پشتون شروع کردن، سیاسی است و هر عمل عکسالعمل را به دنبال دارد.
تأکید میکنم، در نورستان چندین قوم و گروه زندگی میکنند؛ پس از سالها همۀ اقوام ساکن در نورستان را نورستانی خطاب میکنند. در جرمنی هر قوم و تباری که برود، جرمن حساب میشود. امریکا اسم یک خانواده بود؛ حالا هر کسی که در امریکا زندگی میکند، امریکن محسوب میشود. سعودی یک خانواده است. اما همۀ مردم سعودی خود را متعلق به آن میدانند.
در روزهای اخیر پس از بالاگرفتن بحث هویت، برخی از چهرههای سیاسی و نمایندگان پارلمان مساله تغییر نام افغانستان و خراسانخواهی را دامن زدهاند. این مسأله مایۀ نگرانی نیست و باعث فروپاشی جغرافیای افغانستان نمیشود؟
آنهاییکه از دیگر اقوام سخن میزنند، از هیچ قومی نمایندگی نمیتوانند. یک چند نفر تنگنظر، فاشیست، شورای نظاری و جمعیتی هستند که از دیگر اقوام نمایندگی کرده نمیتوانند. وزیر خارجه، پاسپورت افغانستان در جیبش، پدرش رییسجمهور افغانستان بود و حالا میگوید که افغانستان را قبول ندارم. به او چه باید داده شود که قانع شود؟ او از دیگر اقوام حرف میزند، درحالیکه حزب خودش را یکپارچه ساخته نتوانسته و جمعیت به 20 شاخه تقسیم شده است. اگر مرد میدان میبودند، بین خود جور میآمدند، کنگرۀ خود را دایر میتوانستند. جمعیت و شورای نظار که از کشورهای بیرونی الهام میگیرد، مخالف افغان هستند. آنها در هر مسألهیی مخالفت میکنند. در سالگرد یکی از شخصیتهایشان به جادهها میبرایند و وحشت و دهشت راه میاندازد. از لحاظ زبان شناسی، تاریخی و منطقی ضرور نیست که با آنها گپ بزنیم. با آنان باید با زور و اسلحه صحبت کرد. زورشان هم معلوم شد. یک چند طالب که نسبشان هم معلوم بود، آمدند و تا کولاب راندنشان. هیچ نیرویی وجود ندارد که بتواند این کشور را تجزیه کند. 20 کشور خارجی نتوانستند این کشور را تجزیه کنند. این مملکت صاحب دارد و 20 اعتراض کننده نمیتوانند این کشور را تجزیه کنند. چند نفر از ایران و پاکستان پول گرفتهاند و از خاک خود هم تیر هستند. به پاکستان میگویند که خط دیورند را به رسمیت میشناسیم. از آنهاییکه ناموس خود را میفروشند، گلایهیی نیست.
ما به سه دایرۀ اسلامیت، افغانیت و انسانیت افتخار میکنیم و دایرههای خودرتر از این را در نظر نمیگیریم. این مملکت صاحب دارد و کسیکه نمیخواهد در اینجا زندگی کند، کارخودشان است.
در همین زمینه، وقتی غیرپشتونها در مورد برخی مسایل زبانی- هویتی اعتراض میکنند؛ شماری از چهرههای پشتون از جمله شما، آنها را مهاجر و بیگانه میخوانید و خواستار بیرونشدنشان از کشور میشوید. آیا واقعاً افغانستان متعلق به یکی از اقوام این کشور است و یا دیگر اقوام و گروههای اجتماعی نیز در این سرزمین ریشه و سهم دارند؟
من هرگز چنین چیزی نگفتهام. افغانستان خانۀ همۀ افغانهاست. افغانستان اسم مکان است. کسانیکه در این مکان زندگی میکنند، افغان هستند. هر کسیکه دلش به خاطر افغانستان بسوزد، صاحب و وارث خانه است. کسیکه پول، گندم و وسایل خانه را میدزدد، صاحب خانه است و یا کسیکه سرپرستی خانه را بر عهده دارد و از دزدی اجناس جلوگیری میکند؟ درحالیکه هر دو متولد خانه هستند. اینجا یکی اهل است و دیگری نااهل. من هیچ مسأله قومی را در نظر نمیگیرم. هندو، سیک و ... همه افغان هستند. افغانهایی هم هستند که بیشتر از ما(پشتونها) دلشان به این کشور میسوزد. آنها وارثان اصلی مملکت هستند.
اگر کدام پشتون بلند شود و بر ضد قانون اساسی و مملکت شعار بدهد، اگر در برابر او هم ایستاد نشدیم، حق دارند انتقاد کند. معترضان چون دیگر پالیسی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ندارند، در هر جاییکه بنشینند از قومیت سخن میزنند. همۀ افغانها دارای حقوق مساوی هستند. در بحث حقوقشان، هر کدام به اندازۀ تناسب اجتماعیشان باید در کشور سهم داشته باشند.
معترضان بر وضعیت- حداقل در شانزده سال گذشته- مدعی هستند که عدالت در افغانستان رعایت نشده، به اقوام به تناسب نفوسشان در قدرت و ثروت سهم داده نشده و یک نوع تبعیض سیستماتیک در نهادهای دولتی در طول تاریخ و به ویژه در سالهای پسین وجود داشته است. نگاه شما در پیوند به این انتقادها چیست؟
وظیفۀ انسانی، اخلاقی و افغانی ماست که محرومیت را در افغانستان رفع بسازیم. افغانستان به اندازهیی جنگ زده است که در هر منطقهییکه بروید، فکر میکنند که تنها آنها محروم هستند و وضع دیگران خوب است. جمعی از سیاسیون افغانستان امتیازات فوقالعاده به نام قوم گرفتهاند. هر وقتیکه به آنها فشار بیاورد، بحث قوم را به میان میکشند. سیاسیون پنجشیر، یک ولسوالی را ولایت ساختند. پنجشیر بزرگ است و یا لوگر و لغمان؟ 1800 جنرال از یک ولسوالی دارند. بازهم فریاد میزنند که عدالت اجتماعی تأمین نشده است. اگر نورستان، نیمروز و زابل و دیگر ولایتها اعتراض کنند که سهم ما در قدرت کم است، واقعا چنین است. اما کسانی بیشتر چیغ و فریاد میزنند که بیشترین سهم را گرفتهاند. به نام قوم تاجیک سهم میگیرند و به پنجشیر میبرند. تاجیکهای افغانستان در کابل، هرات و دیگر ولایتها هستند. اما آنها بسیار محروم اند. در پنجشیر هم به مردم سهم نمیدهند. چند جنگسالار به نام جهاد و مقاومت سهم میگیرند. بعد هر دزدی را که دستگیر کنید، بحث قوم را مطرح میکنند. در چهار ده سال حکومت حامد کرزی در سمتهای مهم 6.6 درصد تنها از پنجشیر سهم داشتند. این درحالی است که دو ولایت هرات و ننگرهار 3.3 درصد در قدرت سهم داشتند. مردم هرات تعلیم یافته هم هستند. با این وضع، بازهم مخالفت میکنند. امتیاز را به نام قوم میگیرند و به یک دره میبرند.
برای تأمین عدالت، پولیس ملی، امنیت ملی و اردوی ملی را بررسی کنید، از هر منطقهییکه مردم کم بود، تعلیم یافتههایشان را در صفوف نیروهای امنیتی معرفی کنید تا تناسب اجتماعی، قومی، سمتی و... رعایت شود. نهادهای دولتی را ببینید که از کدام منطقه زیاد است. حالا هر نوع اصلاحاتیکه روی کار میآید، اینها درهم و برهم میسازند.
استاد یون، در بحث مسایل قومی، نام شما سر زبانهاست. مردم شما و چند چهرۀ دیگر را عامل تفرقه و نفاق قومی در کشور عنوان میکنند. حتا برخی ناظران و تحلیلگران شما را فاشیست میخوانند. پاسخ شما به این اتهامات چیست؟
مشکل افغانستان همین است. کسیکه به عدالت مبارزه میکند، ظالمان بر او تهمت میبندند که ظلم را دامن میزنند. ما در طول 20 سال در برابر جنگسالاران هر قوم ایستاد بودهایم. هیچ روشنفکر اقوام دیگر در برابر جنگسالار قوم خودش ایستاد نشده است. اما من به اشرف غنی کمپاین کردم، وقتی به بیراهه رفت، در برابرش ایستاد شدم. اما جنگسالارانی که با غنی حکومت مشارکتی ساختند، به خاطر قدرت از هر چیز تیر شدند. به خاطر قدرت از حیثیت خود هم گذشتند و میگذرند. اما ما افغان هستیم و از افغانستان دفاع میکنیم. من اومانیست (انسانپرست) هستم. در بدخشان و فاریاب حوادث طبیعی صورت گرفته بود، ما پول جمع کردیم. اما هیچ جنگسالاری این کار را انجام نداد. وقتی در ننگرهار و کنر آفت طبیعی صورت گرفت، ما ندیدیم که دو روپیه را جمع کرده باشند که هموطن ما و افغان ماست. کسانیکه چنین ادعایی دارند باید به یک مناظرۀ آزاد و عمومی بیایند تا روشن شود.
اگر دفاع از افغانیت فاشیسم باشد، اینکه افتخار ماست. دیگران بحث قوم را مطرح میکنند. اما ما بحث ملت را مطرح میکنیم. ما گفتیم که در تذکره قوم نیاید، چون در قانون اساسی آمده کافی است. اما استاد عطا گفت که درج قوم در تذکره خط سرخ ماست. اما بعدتر به ما تهمت بستند که قومپرست هستید. ما وقتی مسأله ملت را مطرح میکنیم، ملتپرست هستیم و کسانیکه قوم را مطرح میکنند، قومپرست هستند. اما آنها این چالاکی را دارند که اتهام قومپرستی را به دیگران نسبت میدهند.
به عنوان آخرین پرسش، افغانستان همزمان با تشدید جنگ و خشونت، با بحران کمسابقۀ قومی و اجتماعی نیز روبرو گردیده است. برای مهار این بحرانها چه راه حل و راهکاری را ارایه میکنید؟
وجه مشترک در میان مسلمانان، اسلامیت است. اگر اسلامیت نباشد، هیچ امکان ندارد که مسلمانان متحد باشند. اگر بحث انسان مطرح است، آنجا انسانیت را مطرح میکنیم. در قدم پایینتر وقتی بحث جغرافیای سیاسی مطرح میشود، وجه مشترک افغانیت است. وقتیکه افغانیت از بین رفت، اقوام متلاشی میشوند. افغانیت به کدام قوم مشخص تعلق ندارد. به خاطر تأمین وحدت روی عنصر افغانیت تأکید میکنیم.
دوم عنصر قانون است. قانون اساسی از طرف نمایندگان ملت تصویب شده و تا وقتیکه تغییر نکند، باید مطابق آن عمل کنیم. راه تغییر قانون هم پیشبینی شده است.
سوم. باید فقر، بیسوادی و بدبختی را از جامعه برکنیم. وقتی مردم زندگی مرفه داشتند، همه به مملکت خود افتخار خواهند کرد. اگر یک استراتژی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بسازیم، مردم آسوده میشوند و تنگ نظریها به سرعت از بین میرود.
روی احزاب باید کار صورت گیرد. اگر احزاب سیاسی به موسسات خدماتی تبدیل شوند، به مردم خدمات ارایه میکنند و پروژههای عام المنفعه تطبیق میشود، مردم مصروف میشوند و به مسایل خورد و کوچک تمرکز نمیکنند. وقتی احزاب و حکومت پالیسی نداشته باشند، طبیعی است که مردم سر درگم میشوند و راه خود را نمیبینند. به برخیها پروژه سپرده میشود و تفرقه را دامن میزنند.
معترضان میگویند که قانون جعلی است؛ مملکت جعلی است؛ جرگه جعلی است؛ و شورا جعلی است؛ فقط آنها اصلی هستند و دیگر همه چیز در این کشور جعل است. با این مردم به کدام لهجه باید صحبت شود!
ممنون استاد یون.
تشکر از شما.
|
فارسی.رو |
ارسال اين صفحه به دوستتان
برای چاپ
|
|
|
|