عضو ارشد جمعیت: تا جایگاه افغانستان را در نظم بینالمللی تعریف نکنیم، به صلح نمیرسیم /24.4.2019
اشاره: عبدالحفیظ منصور، نماینده مجلس، عضو شورای رهبری جمعیت اسلامی و از اعضای سابق جبهۀ مقامت، از دو سال بدینسو، به چهرۀ بحثبرانگیز در افغانستان تبدیل شده است. او سال گذشته در تالار عمومی مجلس گفت که «مضمون ثقافت اسلامی تروریزم را در افغانستان تقویت کرده و منبع اصلی افراطیت و تندروی است.» این اظهارات با خشم کمسابقۀ برخی نمایندگان پارلمان و شمار زیادی از ملاها و چهرههای مذهبی روبرو شد. برخی از ملاها، منصور را تکفیر نمودند و شماری دیگر، حکم قتل او را صادر کردند. اما آقای منصور بیاعتنا به تهدیدها، چند روز پیشتر باردیگر اظهارات گذشتهاش را تکرار کرد و گفت که باید در محتوای مضمون ثقافت بازنگری شود. اظهارات تازۀ او موج تازهیی از درگیری رسانهای و اجتماعی را به وجود آورد. خبرنگار افغانستان.رو با آقای منصور در پیوند به دیدگاههایش در باب مضمون ثقافت اسلامی، مذاکرات صلح و وضعیت جبهۀ مقاومت، به مصاحبه پرداخته است.
شما به دلیل اظهاراتتان دربارۀ «تدریس مضمون ثقافت اسلامی در دانشگاههای افغانستان» زیر فشار ملاها و مذهبیها قرار دارید. استدلال شما این است که باید در مضمون ثقافت بازنگری صورت گیرد. دلایل شما در این زمینه چیست و یا مبنای مخالفت شما با تدریس ثقافت در دانشگاهها چیست؟
مخالفتی با تدریس مضمون ثقافت وجود ندارد؛ بلکه سخن بر سر اصلاح و بهبود مضمون ثقافت اسلامی است. من خود معلم ثقافت هستم و در دو دانشگاه ثقافت تدریس میکنم. نهتنها مخالفتی با این مضمون ندارم، بلکه از روی عشق و علاقه این مضمون را انتخاب کردهام و پیرامون آن سالها تحقیق کرده و کتاب نوشتهام. تدریس ثقافت اسلامی را برای جوانان فوقالعاده مهم میدانم و از چند سال بدینسو پیشنهاداتی برای استادان گرامی داشتهام که در محتوای مضمون بازنگری شود و مطالب مفیدتری در آن گنجانیده شود. خوشبختانه که شمار کثیری از علمای مذهبی و استادان علوم دینی با این امر موافق هستند و پیشنهادات ما را جدی گرفتهاند. تنها در این میان، عدهیی انگشتشمار که پیام ما به خوبی به آنها نرسیده است و فکر میکنند که ما مخالف تدریس این مضمون هستیم، گاهی سخنان اعتراضآمیزی بلند میکنند؛ اما با توضیحات روزمره اسباب قناعت آنها فراهمشدنی است.
آیا در شرایط بحرانی کنونی، از مواجهه با جامعۀ دینی افغانستان نمیهراسید؟
من الحمدالله یک آدم دیندار بودهام و دیندار هستم و به دین داریام افتخار میکنم. بهبود مضمون ثقافت از سر درد و محبت است، نه از سر خصومت و عناد. ما در اینجا برای سرفرازی امت مسلمه، انتظار همکاری و همنوایی جامعۀ اسلامی را داریم. ما از علمای دینی انتظار داریم که از ما حمایت کنند، نه اینکه از آنها بیم داشته باشیم.
بسیاریها معتقد هستند که عبدالحفیظ منصور مجاهد و بنیادگرا، اکنون تبدیل به چهرهیی سیکولار و فرامذهبی شده است. دیدگاه شما در این زمینه چیست؟
دو نکته را توضیح بدهم: بنیادگرایی و سیکولاریسم در تقابل نه، بل قابل جمع هستند. با تعریف غربیها از بنیادگرایی که برابر به واپسگرایی و ارتجاع است، سازگار نیستم و آن را درست نمیدانم و این تعریف را غلط و مغرضانه میشمارم. همچنان، با تعریف جامعۀ دینی از سکولاریسم موافق نیستم. آنها سیکولاریسم را ضد دین و نشانۀ بیدینی میدانند که چنین برداشتی نادرست است. آنهایی که فکر میکنند سیکولاریسم سفارش میکند، حوزۀ دین از حوزۀ سیاست جدا باشد، یک نگاه سادهاندیشانه دارند. از آنجاییکه دین یک پدیدۀ اجتماعی است و سیاست هم یک پدیدۀ اجتماعی است، جدا کردن این دو قابل اجرا نیست. هرگز دین از سیاست جدا نمیشود. سیکولاریسم جامعهیی را به دینستیزی تشویق نمیکند و حکم نمیدهد. منظور از سیکولاریسم این است که حوزۀ دین موردیتر و تخصصیتر شود. عالمان دینی که در حوزۀ دین تخصص دارند، اجازه دهند که طبیبان دربارۀ صحت مردم برنامهریزی کنند. اجازه بدهند که شهرسازان مطابق علم مهندسی شهرها را طراحی و مهندسی کنند. اجازه بدهند که افسران نظامی آنگونه که لازم است کارشان را پیش ببرند. سیکولاریسم به باور من تخصصیشدن حوزههای زندگی است. نه به حاشیهراندن دین و دینداران. رییسجمهور میتواند یک شخص کاملا دین دار باشد. به خصوص در یک جامعۀ دینی و اسلامی. اما باید در موضعگیریهایش بیطرفی را رعایت کند. هرگاه پیروان چندین مذهب در یک جامعۀ اسلامی زندگی میکند، در اجرای قانون و فراهم کردن امکانات زندگی عدالت را در نظر بگیرد، نه دینشان را. یعنی با هرکس بر اساس شایستگی و ظرفیتاش برخورد و معاونت شود.
شما در انتخابات پارلمانی کابل نامزد بودید و ظاهراً از راهیابی به مجلس بازماندید. هفت ماه از انتخابات سپری شد و اما تاهنوز نتایج نهایی انتخابات کابل اعلام نشده است. ارزیابی شما از انتخابات گذشته چه است؟ آیا نتیجۀ چنین انتخاباتی و در نتیجه آغاز به کارکردن پارلمان مشروعیت دارد؟
هنوز نتیجه کابل معلوم نیست. از کجا میتوان نتیجه گرفت که من به پارلمان راه نیافتهام. از آنجاییکه نتیجه انتخابات کابل روشن نیست، ما هنوز امیدوار هستیم و انتظار داریم. از شهروندان کابل سپاسگزار هستم که رأی کافی به من دادند. اسناد لازم در این زمینه در اختیار دارم و آن را با کمیسیونهای انتخاباتی شریک ساختهام. توقع ما این است که مطابق قانون به پیشنهادات ما رسیدگی شود و یک نتیجۀ مطلوب به دست آید.
انتخابات ریاستجمهوری دوبار به تعویق افتید. برخی نامزدان گفتهاند که پس از اول جوزا دیگر غنی مشروعیت ندارد و باید حکومت سرپرست روی کار آید. آیا چنین پیشنهادی عملی است و اگر بلی، روی کارآمدن حکومت سرپرست، منجر به هرج و مرج و بحران تازه نخواهد شد؟
بلی دورۀ کاری ریاستجمهوری داکتر اشرفغنی احمدزی مطابق قانون اساسی در اول جوزای سال جاری به پایان میرسد. اما قابل ذکر است که در انتخاباتهای قبلی شاهد بودیم که حامد کرزی رییسجمهور اسبق چند ماهی بیشتر از دورۀ کاریشان بر اریکۀ قدرت بودند و امر و نهی میکردند. بحث ریاستجمهوری به مردم و سیاستمداران افغانستان بر میگردد؛ اگر یک اجماع قانونی به وجود آید و به صلاح دیده شود که آقای اشرف غنی در اول جوزا از قدرت کنار برود و یک ادارۀ سرپرست به وجود آید، مانعی نمیبینم. اما اگر بیم آن باشد که ما از زیر چکک زیر ناوه میرویم و افغانستان به بحران میرود، مصلحت این خواهد بود که تا برگزاری انتخابات، آنها بر اریکۀ قدرت بمانند.
راه سومی هم وجود دارد: هم آقای اشرف غنی در جایش بماند و هم یک بحث حکومت سرپرست مطرح شود. کل مسأله این است که رقبای اشرف غنی بیم دارند، او از امکانات دولتی در کمپاینهای انتخاباتی استفاده نکند. ما میتوانیم در اول جوزا صلاحیت رییس جمهور را در زمینۀ عزل و نصب، جلوگیری از مداخله در بودجۀ ملی، جلوگیری از عقد قراردادهای بینالمللی و امثال اینها محدود سازیم. در این صورت، هم نگرانیهای نامزدان رفع میشود و هم از رفتن افغانستان به بحران جلوگیری میکنیم.
جایگاه حوزۀ مقاومت سابق در مذاکرات صلح چیست؟ آیا سران حوزه از جریان مذاکرات امریکا و طالبان آگاه هستند؟
تاجاییکه من میدانم، نه تنها سران حوزۀ مقاومت، بلکه سران حکومت نیز آنگونه که لازم است، از جریان مذاکرات صلح میان امریکا و طالبان اطلاع کافی ندارند.
برخی از سران حوزۀ مقاومت گفتهاند که آنها در برابر طالبان قربانی دادهاند و باید در محور مذاکرات قرار داشته باشند. با توجه به پراکندگیهای گسترده، حوزۀ مقاومت سابق و یا جبهۀ متحد، دیگر توان مذاکره و چانهزنی با طالبان را دارد؟
حوزۀ مقاومت، برخلاف تصویریکه در بیرون وجود دارد، در اوج قدرت قرار دارد. برخلاف وضعیتی که در آغاز کنفرانس بن وجود داشت و اعضای جبهۀ مقاومت متشکل از شماری از چهرهای عمدتا نظامی بود که در برابر طالبان میجنگیدند، اکنون فرماندهان نظامی مقاومت، توسط نهادهای جامعۀ مدنی، زنان و کشورهای مختلف حمایت میشوند. ما دیروز یک زبان داشتیم، اما امروز هزاران زن آمدهاند و از حقوق خود مطالبه دارند. چه نیاز است وقتی یک جنبش دیگری باشد، ما خود را زحمت بدهیم؟ نسل جوان افغانستان آمده است و در برابر عملکردهای تمامیتطلبانۀ طالبان موضع گرفته است. در واقع، از دیدگاههای حوزۀ مقاومت که تأمین صلح، ایجاد حکومت مردمی، تأمین عدالت اجتماعی و اقامۀ عدالت و قانون مداری است، یک جمع غفیر حمایت می کنند. ما جبهۀ مقاومت را در یک وضعیت عالی میبینیم.
در صورتیکه در نتیجۀ مذاکرات صلح حقوق و جایگاه جبهۀ مقاومت آسیب بیند، نتیجه چه خواهد شد؟
در هر مصالحهییکه حق هر یکی از طرفهای مطرح و قابل رعایت، نادیده گرفته شود و ناراض باشند، جریان صلح صدمه میبیند و امنیت تأمین نمیشود و کار به جایی نمیرسد.
خطوط سرخ مجاهدین سابق در مذاکرات صلح چیست؟
بهتر بود، میپرسیدید که خطوط سرخ من چیست. اما درباب مجاهدین، فهم من این است که مجاهدین طرفدار حفظ تمامیت ارضی افغانستان هستند. نقطۀ دوم این است که اسلام دین مردم افغانستان است و شریعت اسلامی باید در افغانستان مطابق دیدگاه جمهور علمای اسلام تطبیق شود. ما طرف دار نظام جمهوری، مردمی و انتخابی هستیم. ما خواهان تأمین عدالت اجتماعی هستیم که همۀ اقوام و ساکنان کشور در آن سهیم و راضی باشند. ما قطعاً نمیخواهیم که افغانستان به چند دهه قبل برگردد، حقوق زنان، آزادی بیان، آزادی عقیده و آزادی تشکیل احزاب سیاسی، نایده گرفته شود. این دستآوردها باید حفظ شوند.
ظاهراً کشورهای منطقه و جهان در مذاکرات صلح افغانستان اشتراک نظر ندارند. تفاوت آرا و نظریات کشورهایی مثل امریکا، روسیه، چین، پاکستان، هند و ایران در مذاکرات صلح چه تبعاتی دارد؟
معلوم است که کشمکش افغانستان تنها منبع درونی ندارد که تنها جنگ یک پهلو بین باشندگان این سرزمین باشد. قدرتهای مختلف به خصوص همسایه در این درگیری سهیم هستند. آنها نقش محوری در این درگیری دارند. افغانستان به دلیل موقعیت مهمش گاهی به عنوان چهارراه جهان گشایان یاد شده و گاهی هم دروازۀ هند نامیده شده و امروز به قول علامه اقبال «قلب آسیا» است. هر یکی از این کشورها تلاش دارند که در این منطقۀ حساس سهم داشته باشند و حداقل افغانستان یک منبع تهدید برای آنها نباشد. افغانستان با داشتن مناسبات یکجانبه نمیتواند به امنیت برسد. نمیتواند اسباب رضایت کشورهای منطقه را فراهم کند. اگر روزگاری اتحاد شوروی به افغانستان تجاوز کرد، باعث خشم بقیه کشورهای همسایه و جهانیان شد. حالا که امریکا در افغانستان حضور دارد، معلوم است که بقیه کشورها از این حضور راضی نیستند. ما افغانستانی میخواهیم که پایگاه تهدید برای هیچ کشوری نباشد و همه کشورها از جانب افغانستان احساس راحتی کنند. افغانستان به جای اینکه مرکز تهدید باشد، میتواند مرکز تعامل و همکاریهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بین قدرتهایی مثل چین، روسیه، ایران، پاکستان و هندوستان باشد. تازمانیکه ما جایگاه افغانستان را در نظم بینالمللی تعریف نکنیم، با ابتکارات ساده و گفتوگوهای یکجانبه و دوجانبه به صلح دایمی و با ثبات نخواهیم رسید.