English |  فارسی |  پشتو |  Русский  


صفحه اول/ سياست
  تاريخ   |   علم وفرهنگ   |   شعروادبيات   |   طنزوفکاهی   |   سياست   |   اقتصاد   |   و...   |
ديدگاه هاي ارائه شده در نوشته هاي ارسالي بيانگر آراي نويسندگان مي باشد و لزوما مبتني بر موافقت ادارهء «فارسی.رو» با اين جهت گيري ها نيست. مسوليت اين نوشته ها مطابق قوانين اداري و جزايي روسيه فدراتيف و نورم هاي حقوقي بين دول منوط به نويسندگان است.
[1] [2] [3] [4] [»»] 
2007-11-16 11:57:19
محبوب شاه:
برادر محترم سلام
صرف نظر از اینکه از کدام ویندوز استفاده میکند میتوانید الفبای فارسی را در آن نصب کنید

برای نصب کردن الفبای فارسی در ویندوز اکس پی به یک سی دی ویندوز اکس پی (اصل یا از بازار سیاه) ضرورت است.
۱. سی دی را در درایف بیندازید
۲. از منوی استارت به کنترول پنل و از آنجا به ریجنل اند لنگویچ ستنگ بروید.
۳. بالای تب لنگویجز کلک کنید و باکس اول را چک مارک کنید بعدآ اوک را کلیک کنید.
۴ اجازه دهید بعد از پروسه انستال کمپیوتر تان ری ستارت (خاموش و دو باره روشن) شود.
باز هم به ستارت کنترول پنل ریجنل اند لنگویج ستنگ بروید و به تب لنگویجز کلک کنید (همان پروسه اول را تکرار کنید)
۵. اینبار دکمه دیتیلز را کلیک کنید
۶. سپس کلید ادد را کلیک کنید
۷. از میان لست زبانها فارسی را پیدا کنید انتخاب کنید و اوک را کلیک کنید. تمام باکس ها را با کلک کردن اوک بسته کنید.
حالا در کامپیوتر شما الفبای فارسی وجود دارد. برای تبدیل کردن الفبای کیبورد از دکمه های آلت و شفت به صورت همزمان استفاده کنید.

برای ویندوز ویستا اینهمه پروسه ضرور نیست
فقط بروید به کنترو پنل ریجنل اند لنگویج ستنگز و بالای تب لنگویجز کلیک کنید. بعد بالای دیتیلز و از آنجا زبا فارسی را جستجو کنید. انتخاب کنید و تمام باکس را با پا کلیک نمودن اوک بسته کنید. طرز تبیدل کیبورد هم مشابه هست یعنی با پرس نمودن آلت و شفت به صورت همزمان
برای اینکه چگونه از الفبای فارسی استفاده کنید به زحمت خود تان ضرورت است
موفق باشید
جوابپروف24880
2007-11-10 02:34:53
دوستان محترم سلام بهمه باسوادانیکه به این صفحه نوشته مکنند
مقصد من که به جواب کسیکه به نوشتن بزبان فارسی داشت این بود که: فقظ نوشتن حروف فارسی به کسانیکه ویندوز های دیگر زبان ها دارند مشکل است نه اینکه ما از شما بی سواد تر هستیم. دیگر اینکه کسانیکه ویندوز زبان های دیگر دارند{که به بازار سیاه خریدند} نمیتوانند زبان فارسی را به کمپیوتر خوذ وصل کنند نه دریچه فارسی رو بدرد میخورد ونه صفحه ها بی بی سی.بطور مثال اگر من به دریچه ئی فارسی رو تکمه ئی حرف ک را فشارده برایم نوشته میکندů
جوابمحبوب شاه24826
2007-11-03 11:46:39
دو كلمه حرف حساب با حامد و محمود
آقاي حامد كرزي رياست جمهوري اسلامي افغانستان !! ما مهاجرين افغاني مقيم ايران از شما مي خواهيم كه زمينه بازگشت ما را به عنوان يك رئيس دولت هرچه زودتر فراهم كنيد و مارا از اين جهنم و ظلم و ستم نجات دهيد كه ما بيش از اين حتي يك لحظه حاضر نيستيم در ايران بمانيم.

آقاي محمود احمدي نژاد رياست جمهوري اسلامي ايران !! ما مهاجرين به هيج وجه اصرار بر ماندن در كشور شما را نداريم و شما نيز مي توانيد مانند ساير كشور هاي اروپايي و ... مهاجرين را از كشور خود اخراج كنيد اما از شما انتظار داريم حد اقل مانند يك انسان رفتار كنيد همان چيزي كه هميشه از آن خودتان دم مي زنيد و شعار مي دهيد اما در عمل از آمريكا و اسرائيل هم كم مي آوريد ما از شما انتظار نداريم كه بر ما به عنوان يك مسلمان بنگريد و ما هم تاكنون اگر ديدگاه يك دولت مسلمان شيعي را به شما داشتيم پس از اين شما و آمريكا در نظر ما هيچ تفاوت نداريد فقط مي خواهيم در هنگام اخراج كردن مهاجرين به مانند يك انسان با ما رفتار شود و چاره و راه منطقي و عقلائي در پيش گرفته شود. همين و بس .
جوابمهاجرين24744
2007-10-27 10:38:56
سلام به انهای که وطن را رها نموده واز ان دورها هنوز هم عشق وطن را با خود شان دارند.

عشق بوطن عشق به مردم وعشق به انسان :
ایا کشوری را سراغ دارید که توسط ما فیهای مواد مخدر وهم چنان مافیهای قدرت واسلحه تصرف شده باشد ؟

ایا این همه میدانهای هوائی که از طرف نیروهای مختلف درکشور بدون دادن هیچ نوع گمرک وتادیات درکشور است فکر میکنید چه میکند .

من برايتان توضيح ميدهم :‌قاجاق دولتی ايجاد دولت مافيهای وبلاخره اشغال کشور توسط مافيها.

ايا متوجه ميشويد که ازادی بهترين عطيه خداوندگار است ؟ درصورتی که اين عطيه را خداوند از ما بگيرد انوقت درست مثل افغانستان خواهيم شد .

بسيار متاسف هستم
خدا يارتان .
جوابضيااحمد24662
2007-10-10 03:08:04
سلام به همه هموطنان.

هميشه در همه جا در اينترنت در بين دوستان و يا اگر تصادفا با يک هموطن روبرو ميشوم و با هم حرف ميزنيم خلاصه همگی ميگويند که از جنگ و برادرکشی از تضاد های قومی از و...بيزارند. همگی ميگويند که پشتون هزاره تاجک و ازبک برايشان فرقی نميکند. همه ميگويند ما همگی از يک وطن و با هم برادر هستيم. همگی حتی قسم ميخورند که مثلا( برايم فرق نميکه که از کدام قوم و مليت باشی).
گاهی با خودم فکر ميکنم ايکاش واقعا همينطور ميبود. ايکاش ما اين مسايل را نه با شعار و قسم بلکه با عمل خويش نشان ميداديم .شايد آنوقت افغانستان ما از اين فلاکت و بدبختی نجات ميافت.
چرا ما افغانستانی ها اينطور هستيم؟؟
منظورم فرد خاصی نيست.
جوابافغانستانی24514
2007-09-26 13:50:26
وزیر دفاع بریتانیا نیز طالب شده است.

8 صبح : وزیر دفاع بریتانیا در اظهار نظری جامعه شنا سانه و دیپلوماتیک اماغیرنظامی ولی نه چندان بیطرفانه، گفته است : "راه حل بحران در افغانستان باید ریشه‌ي اسلامی داشته باشد." بر اساس همین استنباط عمیق و ظریف ودقیق، آقای دز براون نتیجه گرفته است که گروه طالبان باید در بخشی از روند صلح در افغانستان حضور داشته باشد. آقای براون با اشاره به نفوذ باورهای اسلامی در میان مردم افغانستان ابراز عقیده کرده است که نمی توان تفکرات طالبان را در این کشور، نادیده گرفت. وی همچنان گفته است " بعید به نظر می‌رسد که اندیشه‌ي طالبان در افغانستان، پدیده ای گذرا باشد، همان گونه که حماس (جنبش مقاومت اسلامی فلسطین)از صحنه‌ي سیاسی سرزمین های فلسطینی کنار گذاشته نشد." ظاهرا در این‌جا کمی سو تفاهم از نوع انگلیسی امریکایی آن، که بعضا موجب به خطا رفتن نشانه گیری پیلوت‌های آنان می‌شود وصدها غیر مسلح رابه خون می‌غلطاند، رخ داده است وآقای براون فراموش کرده اند که جمهوری اسلامی افغانستان، اسرايیل نیست و ريیس دولت آن نه اهود ایلمرت بلکه مسلمانی به نام حامد کرزی می باشد. آقای دزبراون در حالی به ایراد این سخنان می پردازد که بحث مذاکره با طالبان بالا گرفته و در ملل متحد نیز تاييد شده است و ريیس دولت نیز از کوشش در همین راستا به صراحت سخن زده است. بنابراین صحبت بر سر مذاکره و حتا توافق با طالبان نیست بلکه موضوع اصلی بر سر چگونگی توجیهات آقای براون است که می خواهد تفکرات طالبان را با باور های اسلامی تمام مردم افغانستان یکی ‌گیرد وبر آن نشان اسلامی ‌زند. تا از یک سو شکست های خودشان را پرده بیاندازند و برای سازشکاری‌ها و معامله‌گری‌هایی نظیر آنچه در موسی قلعه انجام پذیرفت، دلیلی داشته باشند. از جانب دیگر نقش همه جانبه‌ي پاکستان را به آسانی انکار کنند. از سخنان آقای براون می‌توان استنباط کرد که نیروهای آیساف و ناتو و در یک کلمه جامعه‌ي جهانی تا اکنون نه بر علیه تروریزم، بلکه علیه مردم افغانستان و باور های اسلامی آنان می جنگیده اند. اظهارات آقای براون، مهر تاييدي است برادعا هایی که پرویز مشرف و نظامی‌گران پاکستانی بار ها تکرار کرده اند و کوشیده اند در سایه‌ي آن، نیات و مقاصد واهداف استیلا گرانه‌ي‌شان را از دیدگاه جها نیان مخفی سازند.
بی تردیدمردم افغانستان مسلمان هستند وتازه نیز مسلمان نشده اند، اما با اسلامی که آدم‌کشی و انفجار و انتحار را وسیله ای مشروع برای رسیدن به اهداف سیاسی می شناسد و بر جان و مال و عزت و کرامت دیگران اعم از مسلمان و غیر آن چه زن باشد و چه مرد، چه پیر وچه کودک، رحم نمی کند، زمانی آشنا شدند که امریکا و متحدینش برای پیروزی بر همتای شوروی شان به سواستفاده از احساسات مقدس آنان پرداخته، شاهزادگان سعودی و کرنیل های پاکستانی را بر مقدرات جهاد مقدس شان حاکم ساختند. شک نیست که سنت‌های خشونت زای قبایلی در جامعه‌ي افغانی، ازدیر باز وجود داشته‌اند، اما این سنت‌ها فقط توسط آن جریانات و گروه‌ها و سازمان‌هایی از قوه به فعل در آمدند، که برای درمان عقده‌ي شکست‌شان در ویتنام وانتقام‌گیری از رقیب شوروی شان، مناسب تراز افغانستان جایی را نیافته بودند. وزیر دفاع بریتانیا همان حرفی را می زند که فلسفه بافان و تيوری‌پردازان وابسته، برای توجیه جهان‌خواری اربابان شان، بهم می‌بافند. تا اسلام را با تروریزم و خشونت و آدم‌کشی و بی‌رحمی مرادف قرار دهند. اگر نشد برای یافتن توجیه و شاهد لازم، با ترسیم کاریکاتور های موهن و تحریک کننده و سپس برانگیختن احساسات مسلمانان عوام توسط خدایی خدمتگاران شان، به دوسیه سازی می‌پردازند. پرتاب توپ‌های فوتبال منقوش به کلمات مقدس برای کودکان، بی شک یکی از همین ترفند ها بود که خوشبختانه جا نیافتاد وغوغا ایجاد نکرد. با در نظر داشت وضعیت حساس کنونی، مذاکره با طالبان به عنوان یک ضرورت اجتناب نا پذیر برای تمامی مردم افغانستان قابل قبول است. اما بد بختانه جوانب ذیدخل چه در داخل افغانستان و چه در خارج می‌کوشند این مذاکرات را در جهت رسیدن به اهداف و مقاصد خود‌شان جهت بدهند ونگذارند مردم بلا کشیده افغانستان، که تشنه‌ي صلح و آرامش و امنیت هستند و توان تحمل فقر و فلاکت و آوارگی ودر ماندگی بیشتر از این را ندارند، نفسی به راحت کشند و بر سفره ها ی خشک وخالی وخانه های بی سقف و دیوار به آرامش زانو بزنند.
جوابپروف24374
2007-09-25 17:47:29
سایت «اصالت» به مناسبت یازدهمین سالروز شهادت دکتور نجیب الله رئیس جمهور پیشین افغانستان مراتب تسلیت و عمیقترین تأثرات خود را به تمام مردم افغانستان ابراز می دارد. ننگ و نفرین ابدی تاریخ به قاتلان جنایتکار دکتور نجیب الله !
درود آتشین به روان پاک تمام شهیدان گلگونکفن آزادی افغانستان !

http://www.esalat.org/
جواب اشرف24369
2007-09-15 02:54:43
پروف جان
اولآ ماه پربرکت مبارک رمضان را برای تمام مسلمانهای جهان تبریک میگویم انشاالله مبارک همه باشد برادر دوستداشتنی ام سلام خداوند(ج) کند که سلامت وآرام باشی فرهنگ ما وشما از اسلام گرفته شده فرهنگ اصلی ماوشما اصلآ فرهنگ اسلامی است با معذرت طرف چهار نفرلچک ومرده گاو نگاه نکن که دخترهای
خود را به سگ تبديل و يا در قمار ميبازند اين فرهنگ ما و شما نيست این مرده گاوی است
ویا کسی که دختر خودرا میفروشت به شرط وشرایط که شما فرمودیدید این طویانه گفته نمیشود
این دختر فروختن میشود طویانه آن است که در اسلام به ووقت وشرایطش گفته شده متعسفانه
که مردم ما از قرآن کریم استفاده نمیکنند .مثلآ عمومآ مردم قرآن پاک را به عربی میخوانند و معنای آنرا نمیفهمند خداوند عالمیان کتاب خود را فرستاد که بخوانید که بدانید وعمل کنید بلی قرآن کریم خواندن ثواب دارد اما خداوند(ج) برای این کتاب خودرا نفرستاده .فرستاده بخاطر این بدبختی های که ما دچاراستیم ازآن نجاد بیاببم و راه درست را پیدا کنیم.....
موفق باشی
جوابعمر24183
2007-09-12 08:13:25
برادر محترم غوث:

تشکر از ابراز نظر شما (اقای محبوب شاه از کشور چک گفته بودنند که بسیار مشکل است که من به زبان دری صحبت کنم .)

ایا افغانهای که در خارج زندگی میکنند باید زبان اصلی خود را که ( دری ، پشتو ، ازبکی ......) است فراموش کنند .
ویا اینکه شما گفته اید که (محصلین کشور های سوسیالیستی سابق همینطور استند هنوز یک قسم شان است به نام انترنات یاد میشند اگر آنها را ببینید که چه یک سواد و مهم تر از همه چه یک احساسی نسبت به وطن و دیگر ارزش ها مثلا ( عهد و ایثار ) و غیره دارند خلاصه مردمی که پایبند این ارزش ها استند در نظر آنها احمق استند .) این را باید بدانیم که فرد یک لسان را میدانند یک نفر است اگر فرد چندین لسان را میدانند یعنی بیشتر از دو چندین نفر است همرای این من موفق هستم نه اینکه مثل برادر محترم محبوب شاه از چک که لسان اصلی خود را فراموش کرده وبه لسان خارجی صحبت کند ایا این جای تاسف نیست . ویا اینکه به نظر شما سوسیالیستی ها که به ان نظر اند ایا شما موفق همرای صحبت های ان هستید من هرگز موفق همرای صحبت های شما نیستم ایا بفضل خداوند ما مسلمان هستیم خدا نا خواسته برویم یهود شویم از دین خود برگردیم به نظر شخصی من این خارج از عقل است ایا کسانکه در خارج از افغانستان است اگر به این نظر باشد کاری خوب نیست این کار درست نیست که بعضی افغانها در خارج زندگی میکنند وانجا کار میکنند بخاطر پول زبان اصلی ودین خود را فراموش کنند صرف به خاطریکه در خاریج ( موتر شوئی ، شاگرد هوتلی ، تکسی ران ...................... وسگ شوئی میکنند ) پس بیبنید که ما به چی کسی احمق گفته میتوانیم ؟؟؟

تشکر
جواب حصیر از شهر زیبای کابل24075
2007-09-11 08:56:05
عمر:
برادر عزيزم سلام و تشکر از ابراز نظرت
مثال های که ده بالا نوشته کرده بودم به تمام نواقصی که وارد فرهنگ ما شده اشاره نميکند. فقط مشت نمونه خروار بود.
حالی اگه به تو از قلنگ به بد دادن بدل کردن د ختر همراه سگ جنگی و غيره و غيره و غيره بگويم باز شايد بگويی مه خبر ندارم يا شايد مثل اينکه اگه موتر پنچر شوه چطور ميشه؟ يک دليل خات آوردی.
مه با تو موافق هستم که در اصل فرهنگ والايی داشتیم. و با تو موافق هستم که سالهای جنگ بلای بدی بالای فرهنگ ما آورده.
ولی حرف اساسی من اينست که بلا های بدی که بر سر فرهنگ ما آورده شده فرهنگ ما را فرسوده و ذليل ساخته.
تو خبر داری که مثلا در برابر گناهی که يک برادر کرده جزايش را بايد خواهر ببيند و در عقد نکاح شخصی درايد که در بعضی موارد ۶۰ سال عمر دارد و چند زن و فرزند و اراده دختراصلا ارزشی ندارد؟
تو خبر داری که بخاطر عروسی کردن داماد در پهلوی پرداخت مصرف گزاف عروسی و پوره کردن لست اجناسی که توسط فامیل دختر تهیه شده بايد مبلغ هنگفت پول داشته باشد تا به پدر دختر مورد علاقه خود به نام قلنگ يا قلن بته تا موفق به ازدواج شوه؟
تو خبر داری که در روستا های افغانستان در چنديد موارد که خودم شاهد بودم دختر های ۱۲ ساله با سگ های جنگی مبادله ميشوند؟
تو خبر داری که همو غيرتی که مه ر ه نميمانه که زنم موتر رانی ياد گرفتن اجازه بتم همچنان به مه اجازه نميته که بخاطر معالجه زنم او ره نزد داکتر ببرم؟
من به والا بودن فرهنگ خود اعتقاد دارم. و احترام ولی به اين هم معتقد هستم که عنعنات بی مفوهم و پوچی نيز شامل فرهنگ ما شده که از آن يک لاش مرده ساخته که در بسياری موارد باعث عدم پيشرفت ما شده است. و به گفته بزرگا آب به آسيای دشمنان ريخته است.
جوابپروف24045
2007-09-06 03:30:48
برای پروف جان
برادر عزيز در باره فرهنگ پرسان نمودید ما افغانها فرهنگ خوبی دريم ولی متعسفانه که خصوصآ
درمدت ده يا پانزده اخير مردم فرهنگ خود ما را فراموش کرده تقليد از فرهنگ کشورهای ديگررا شروع کرده اند. افغانها مهمان نواز با ادب با شرم باحيا با غيرت ووووو. از غيرت سوال نموديد که چرا يازنه را اجازه نميدهند که در دوران نامزادی ببيننند بخاطريکه نکاح ناشده عاقبتی
خوبی ندارد ..... دريوری وظيفه زن نيست مثلآ طيرموتر پنچر شود خوب زن چی ميتواند ويا...
وقتی که ميخواهی جای وظيفه اجرا کنی بايد که به آنجا مراجعه کنی نه اينکه پيش مردم بنيشينی
و يادکنی که چقدر تحصيل کرده ای اين شکسته نفسی نيست .در باره لقمه نانی که ياد کردی اگر
شما گرسنه استيد به هيچ قانون و فرهنگ گفته نشده که آنرا به کسی ديگر بده و خودت گرسنه
بخواب حتا در اسلام .در باره مرده سگ همسايه .يکی احترام است و يکی چشم سفيدی کاکا اگر
حيله باز است حرفش را گوش نکن مثله احترام فکر کن لاش سگ از شماست و پسر همسايه نگذارد که پدر شما اينکار را کند وخودش لاش را دور بياندازد خوب شما چی فکر ميکنيد ؟
موفق باشيد اميد که توانسته باشم کمی جواب سوال هايتان را داده باشم.
جوابعمر23909
2007-09-04 14:32:27
خالد از کابل:
همه ما قبول داریم که فرهنگ ما والا هست. و همه ما چشمها را پت کرده شعار میتم. ولی در اصل فرهنگ ما چی بودهُ و چی سرش پیچکاری شده بر ازی وخت هم نداریم که فکر کنیم.
۱. غیرت: معادل این کلمه در هفت لسانی که من یاد دارم وجود ندارد. متوجه باشید که غیرت با شهامت تفاوت کامل دارد. مثلا: اگر خواهر بنده نامزده شده است و یازنه آینده بنده بخواهد با خواهرم ببیند: غیرت بنده به جوش میاید و وی را زده از خانه میشکم و شاید هم بی آبرو کنم. (فرهنگ من است) اگر همسرم میل دارد مثلا موتررانی بیاموزد با بوت کهنه بر فرقش میزنم که تو ره چی به موتر برو دیگدانه در بتی!! (غیرت من است)
۲. شکسته نفسی: یک عمر زحمت کشیده ام یک دنیا دانش آموخته ام ولی در مقام بلند فلان اداره دولتی بچه کاکای فلان نفر کار میکند که سواد در چانته ندارد. و من نمیتوانم به همه بفهمانم که من از او بیشتر میدانم و به این مقام خدمت راستی میکنم چون من شکسته نفس هستم و بر دانش خود افتخار نمیکنم.
۳. از خود گذری (نوع دیگری از بردباری) لقمه ای را که به هزار زحمت به دست آورده ام به دهان دیگری میکنم. با این کارم آن دیگر راحت میشود و قدر زحمت آن لقمه را نمیدانم و من با تمام زحمت گرسنه میخوابم.
۴. بردباری: کاکای چالاک همسایه با هزار حیله و نیرنگ لاش سگ مرده خودش را بر من داده است تا به کثافت بیندازم. من که برده بار هستم چه اشکالی دارد.
به نظر من هر چهار اجزای ذکر شده فرهنگ ما باعث عقب مانی ما هست.
شما چه فکر میکند؟
جوابپروف23852
2007-09-03 11:32:28
سلام دوستان عزيز!

من در اين صفحه بار اولم است که چند حرفی مي نويسم خوب بسيار خوشحالم که در بين شما مردم قهرمان و اهل خبره خود هستم مگر بسيار متاسفم که در بين دوستانی هم استم که از بدی های يکديگر ياد آوری ميکنند بدون در نظرداشت اين که برادرشان را تحقبر ميکنند واقعا برايم خيلی درد آوراست چرا بايد ما افغانها هميش يکديگر خود را بد بگوييم بيبنين در همين سايت در همين صفحه برادران ما که انسان های صاحب رسوخ و تحصيلکرده استند به يک ديگر شان استهذا ميکنند و در ياره سواد تحصيل و غيره ديگر برادرانشان چيزهای مينويسند که اين همه خلاف آداب معاشرت و خلاف فرهنگ افغانی ما است بيبنين در فرهنگ ما هميش ادب بوده برده باری بوده از خود گزری بوده احترام متقابل بوده خلاصه همه خوبی های بوده که در هيچ فرهنگی در دنيا نبوده اکثر همچو حرفهای زشتی که برادران ما استفاده ميکنند در اصل از جوامع و فرهنگهای بيگانه است که در جامعه افغانی بزور و رضا توسط ما داخل ميشود بيايد که برادرانه با هم رفتار داشته باشيم و هميش يکديگر خود را دوست داشته باشيم و به يکديگر خود احترام کنيم اقلا اگر فايده اين به نسلی که خود ما و شما زندگی ميکنيم نرسد به نسل آينده ما که اولاد های ما استند خواهد رسید اکر ما خوب باشيم اطفال ما خوبتر از ما ميرويند . از برادرانم که از گفته هايم خفه شده اند تقاضا ميکنم که به بزرگواريشان بنده را ببخشند من اين را هم ميدانم حتی ايشان زيادتر از من هم ميفهمند و علميت شان هم از من کرده بالاتر است اميدوارم با بزرگی که دارند از من خفه نشده اند.
جوابخالد از کابل23809
2007-08-31 16:52:40
غوث:

غوث جان، مه و تو هم اگر ده ده سالگی شوروی میرفتیم، در پرورشگاه کلان میشدیم، از بام تا شام به ما میگفتن که خدا وجود ندارد. و کل درس ما همسایه بزرگ شمالی بود که او هم حالی از بین رفته. دگه ده چانته همین داشته های انترناتی ها هم اگر میبود کمال میکدیم.
خو گمشکو، چه بگویم، از کی بنالم
جوابهوس ران23732
2007-08-29 16:04:52
حصیر از شهر کابل سلام !
شما نوشته اید سواد کسی در این سایت با عث تاسف تان گردید من گپ شما را تصدیق میکنم او تیار یابو واری است ولی تا جاییکه من معلومات دارم ۸۰ ٪ محصلین کشور های سوسیالیستی سابق همینطور استند هنوز یک قسم شان است به نام انترنات یاد میشند اگر آنها را ببینید که چه یک سواد و مهم تر از همه چه یک احساسی نسبت به وطن و دیگر ارزش ها مثلا ( عهد و ایثار ) و غیره دارند خلاصه مردمی که پایبند این ارزش ها استند در نظر آنها احمق استند .حال شما خود تصور کنید.
جوابغوث23648
2007-08-29 14:28:22
سلام برای تمام مردم رنجديده ای افغانستان
مدت ده سال است که متعسفا نه از وطن زيبا و دوستداشتني ام دور استم که برايم واقعآ رنج آور
است. من بسيار وطن و مردم غيورو با شهامت افغانستان را دوست دارم. خيلی رنج ميبرم به خاطر
وطن و مردم بيچاره ورنجديده افغانستان. تا چی وقت ؟ بلاخره تا کی؟ ويرانی وطن و بد بختی مردم.
بايد تمام مردم افغانستان بدانند که يرای سياستمداران تمام دنيا و وطن ما جنگ يعنی تجارت وپول
پيدا کردن .پس اينها نميخواهند که جنگ تمام شود بخاطر اين آنها استفاده از نام دين از نام مليت
قوم وغيره و وغيره....استفاده ميکنند. قرن بيست و يکم شده مردم کشور های ديگر ميخواهند که
در سياره های ديگر زنده گی کنند اما در افغانستان آب برای نوشيدن نيست . از چيز های ديگر
چيطور ميتوان گفت برای ما خيلی شرم آوراست ......
نظر من برای آرامی افغانستان
۱ قوم پرستی و مليت پرستی بايد گم شود
۲ خيانت دزدی ورشوت باید گم شود
۳ خود مردم افغانستان واقعآ دل بسوزانند به وطن وبه يکديگر
۴ احترام يکديگر را بکنيم
۵ تنها خود مردم افغانستان ميتواند وطن خودرا آباد کنند
شما ميتوانيد ادامه اش بدهيد
جوابعمر23646
2007-08-26 10:26:56
برادر محترم محبوب شاه !

از اینکه نامه شما را خواندم بسیار متآ سف شدم ایا کسانیکه به خارج رفتند زبان مادری خود را دری و پشتو را فراموش کردند . این بسیار جای خجالتی است برای یک افغان که زبان رسمی خود را فراموش کنند .
شما باید همیشه مطالعه دری وپشتو داشته باشید و میتوانید از سایت بی بی سی ویا رادیو ازادی برنامه های فارسی وپشتو را تعقیب کرده تا مشکلات که در مورد دارید حل گردد .
از این خبر شما بسیار متا سف شد م .
جوابحصیر از شهر کابل23577
2007-08-05 21:27:25
سلام خدمت همه خواننده گان محترم وگرداننده گان
سلام های خودراخدمت همه مردم رنج دیده افغانستان تقدیم میدارم بنده بسیارخورسند هستم که درافغانستان مردم به انترنینت دسرسی پیداکرده اند وخواسدهای دلی خودرامسنوسند بازهم ازگرداننده گان این سایت تشکرمیکنم .
جوابعبدالله اندرابی23166
2007-07-17 22:18:59
۳۴ همین سا لگرد اولين جمهوری افغانستان را به تمام هم وطنان جمهوری خواه از صميم قلب تقديم ميدارم.روح وروان .روانشاد محمد داود خان شاد باشد.
جوابولی از هالند22903
2007-07-09 14:21:03
محبوب شاه:
دوش رفتی بهر چه در کلبه ملا رجب؟
حوض دیدی بین حجره این عجایب در عجب
با سیاست فرق شعرت هست ای بنده خدا؟
اهل دانش میشود از فهم تو اندر غضب
وای بر انشا و املای که اندر ید توست
بیسوادان را ست گویا با تو تنگیی نسب
من نگویم چون کن و یا چون تکن ای جان من
لیک پایت را نگهدار تا گلیمت است وجب
جوابچاريکاری22764
2007-07-08 09:02:46
برادران عزیز سلام به همه شما.
شاعری می گوید:
ای کشته کی را کشتی که تا کشته شدی زار
تا باز کجا کشته شود آنکه ترا کشت
بدین صورت یگانه آرزوی من و فکر میکنم که تمام مردم افغانستان این است که از کشتن مردم بیچاره ما باید جلوگیری شود.
ولی این جلوگیری در صورتی امکان دارد که افغان ها بفهمند که سرنوشت ما را باید نه عرب ها نه روس ها ونه امریکا باید تعین کند.
جوابمحبوب شاه ازجمهوری چک22739
2007-07-06 10:03:12
سلام به همه شما:
خدا کند منتقیدین زبان دری آزرده نشوند.
واقعآ بسیار مشکل است که بزبان دری همه کلیمات را نوشته کنیم چون بسیاری کسانیکه به خارج زندگی میکننداصلا این شرایط بای شان آماده من خودم در اوائل مشکل داشتم که کلیمات را مانندحرف؛ ﭗ؛ ویا ؛ﷲ؛نوشته کنم.
جوابمحبوب شاه ازجمهوری چک22713
2007-07-04 22:05:22
از دوست گرامی چاریکاری تشکر از رهنمائی شما.
شاعی میگوید:
دوش رفتم مدرسه در هجره ئی ملا رجب
دیدمش میکر گرد حوض مسجد را وجب
گفتم ای ذارای اسرار و علوم معنجب
این وجب بر چی گفت از این وجب منما عجب
العجب اینالاعجب بین الجمادی ولعجب
جوابمحبوب شاه22693
2007-06-30 16:59:57
سابق: در اثرسوُ تفاهم ميان فلان و فلان قوماندان چهار نفر غير نظامی کشته شدند.
حالا: در اثر بماران نيرو های ناتو بالای مخالفان دولت چهل غير نظامی کشته شدند.
سابق: يک عراده موتر شخصی توسط سارقين مسلح به سرقت رفت
حالا: يک عراده موتر شخصی با چهار نفر سرنشين آن توسط نيرو های ائتلاف به رگبارگلوله گرفته شد
سابق: عامل تير اندازی بالای مردم دستگير و به مراجع قانونی سپرده شد.
حالا: عامل تير اندازی بالای مردم از هر نوع پيگرد قانونی (مطابق امضا رئيس جمهور) معاف است.
سابق: خدا اين کفنکش را از سر مردم گم کند
حالا: خدا بيامرزد کفنکش سابق را.
جوابچاريکاری22605
2007-06-30 16:46:13
محبوب شاه:
سرزنده و شاد کام باشی. بیست و سه سال از وطن دور بودی. تو ره دگه چی ملامت کنیم. خدا رهنماییت کنه.
جوابچاريکاری22604
2007-06-26 10:53:49
توجه توجه!
مسئول صفحه سياست مصروف زد و بند های جدی سياسی شده و يا غرق تحليل مطلب قلبلی بنده است که هيچ سر و درکش معلوم نيست.
هرچی که ميکنه خدا کنه جور و تيار باشد
جوابچاريکاری22543
2007-06-25 20:58:57
سلام به همکه شما که این مقلات را نوشته میکنید من مت ۲۳سال میشوذ که از افغانستان خارج شدم: و به گفته شاعر؛ زندهگی کردن من مردن تدریجئی بود
آن چه جان کند تنم عمر حسبش کردم.
ولی جواب به این مقالات شما را شاعر میگوید:
آن سواری که تو بینی بر سر اسپش سوار
چون بجل پندار که زیرش اسپ بالایش خراست
خدا کند که خر ها معذرت مرا قبول کنند.
جوابمحبوب شاه22531
2007-06-14 08:48:50
انصاری:

او جان بیدر تو ده صفحه سیاست از بز کشی پرسان میکنی.
جوابمفلس خوشحال22331
2007-06-11 14:34:42
بنیاد علی

نهضت که میهنی نشد اما از هم باشید
نهضت میهنی از تشکیلاتی در اروبا متلاشی شد

دوستان اطلاع دارند که کنفرانس نهضت بتاریخ ۹/۶/۲۰۰۷ در کشور هالیند دایر ګردید۰ رهبران قبلی استعفا دادند و جلسه موفق نشد تا رهبری جدید را انتخاب کند۰
مهمترین عوامل فروباشی نهضت از نظر بنده
۱-ترکیب سیاسی نا متجانس
۲-تکروی ها بخاطر رسیدن به بست های حزبی
۳-عدم اعتقاد به وحدت نیرو های ملی و وطندوست
۴-ګرایش های ضد ملی و افغانی
۵-تسلط تجزیه طلبان در هیت رهبری نهضټ
۶-نداشت اعتقاد و ایمان به مردم افغانستان
۷- عدم اعتقاد به دموکراسی
۸-بازی های اوبراتیفی و بشت برده
۹-فرکسبوون بازی و ګروهبندی های قومی و محلی
۱۰-

دوستان محترم میتوانند این فهرست را تکمیل کنند
جواببنیاد22290
2007-06-11 09:22:22
ط.بخشی
از کابل:
قطعا ارزو های مردم را بر آورده نساخته و نميسازد.چرا که اين بارلمان بارلمان امريکايی است.
کشور ما بد تر از دوران شورویها در اشغال است.مردميکه آزادی ندارند چطور ميتوانند انتخابات آزاد را راه اندازی کنند.
جوابطغيان22284
2007-06-10 18:18:09
دوستان و عزیزاان ! تاریخ پر از حوادث است لطفا به غول قرن بيست و يکم که هنوز به فکر کهنه توهين به مردم شمال و شمالی کشور است نگاه کنيد . اقای جبار که نام فاشيستی اش بيانگر نيت شوم اش است . با اشاره بادارانش با یک حرکت پلان شده با هم کیشان دیگرش شروع به یک بازی خطرناک دیگر کرد
حتما از موضوع اگاه هستيد که جبار ثابت به مردم شمالی نظم ترافيکی را برقرار ميکند و برای اين کار روز جمعه که رخضتی عام و خاص است به مردم نشان ميدهد که اينبار منگلی نه بلکه او نام مردم مشرقی را هم به جنايات تاريخ افغانستان شامل کرده ميتواند .
امريکا و انگليس باز هم به مزدوران قديم شان شرايط مهيا ميسازد تا از خطر دولت های چون ايران .روسيه . دولت های اسيای ميانه و شرق ميانه درامان باشد . زیرا از نگاه قدمت تاریخی هم قوم پشتون در از هند برتانوی جیره میخورد . اين همان سیاست اشتباه است که روس ها با ببرک کارمل اجرا کردند و امريکا هم نتيجه انرا خواهد ديد . مردم شمالی و شمال کشور به هيچ وجه تسليم اين فاشیست های نشنليست نخواهد شد و اگر ضرورت باشد از همه وسايل استفاده خواهد کرد و اقای کرزی با حمايت خموشانه از چنين پلان ها واشخاص شاه شجاع بودنش را ثابت کرد .
جوابض ا ب ف22280
2007-06-04 23:56:17
مراسم بزکشی درکدام فصل انجام می شود منظوراز اين سنت چيست
جوابانصاری22191
2007-05-25 14:13:56
ولی از هالند.
این داستان را مقاومت ادبیات نمیگویند .بلکه ادبیات مقاومت بر علیه نظام مسلط در داخل کشورنوشته شده باشد.ادبیات مقاومت مینامند.
و همچنان جواد خاوری مینویسد
ادبیات داستانی افغانستان تاکنون بر پایه داستان کوتاه ایستاده و تکیه اش بر رمان بسیار اندک بوده است. تمام داستان نویسان افغان با داستان کوتاه شروع کرده اند و غالب شان کوتاه نویس مانده اند.
فقط تنی چند ذوق شان را در رمان آزموده اند که توفیق چندانی نیافته اند. بیشتر آثاری که تحت عنوان رمان نوشته شده اند، تنها با تسامح رمان گفته می شوند؛ هم از این نظر که از حجم کمی برخوردارند و هم از این روی که ساختار رمان را نتوانسته اند پیدا کنند.

در جایی که نتوان نویسندگی را به عنوان شغل پذیرفت، چاره ای جز برخورد تفننی با آن نخواهد بود. وقتی نتوان از نوک قلم نان خورد، چگونه می توان با او به سفرهای دور و دراز رفت؟ لذا نتیجه همان می شود که هر چه پیش آید خوش آید.

با این حال در سالهای اخیر تا حدودی این فرصت برای بعضی از نویسندگان افغان دست داده است که حاصلش خلق تعدادی رمان بوده است.

کاغذپران باز (خالد حسینی)، کوچه ما (اکرم عثمان)، گلنار و آینه (رهنورد زریاب) از برجسته ترین این رمانها هستند.

به نظر نویسنده .حسینی صاحب . هر چه پیش اید خوش اید . مینویسد. نمی داند خود را با پرچمی ها مواجه می سازد.
با احترام
جوابشاکر از کابل22019
2007-05-22 20:53:53
ببینید دانشمندان ما عقب نقطه میدوند.

دپلوم انجنیر خلیل الله معروفی برلین، 17 می 2007

این مقاله را بتاریخ دهم دسمبر 2006 نوشته بودم، که بنا بر عـواملی از یاد رفـته بود. وقـتی در نزاع "لطیف ناظمی ــ زریاب ــ دریادلی" یکی از سایتها نام "عـبداللطیف" را "عـبدالطیف" نوشت، به یاد همان مقاله افـتادم و از آرشیفـش برون کشیدم، به امید این که با عـرضه اش انبساط خاطری به خوانندگان ارجمند پورتال باعـظمت و بی همال "افغان جرمن آنلاین" دست دهـد.

------------------------------------------

رهـبری که نام خود را درست نوشته نمیتواند
پیوستن محمود بریالی به اسفل السافلین

بعد از مدتها سری به سایتهای انترنتی زدم و پیام آقای "لطیف پدرام" که به مناسبت پیوستن محمود بریالی ــ برادر کهتر ببرک کارمل ــ به جهنم، فـرستاده شده، به چشمم خورد. در نگاه اول متوجه گردیدم که آقای "لطیف پدرام"، نام خود را درست ننوشته؛ هم در سر پیام و هم در پای پیام نام خود را "عـبدالطیف پدرام" نگاشته. تا ایندم کلمۀ "لطیف پدرام" به گوشم آشنا بود و در هـر جائی که نامش را میبردند، همینطور میبردند. اما با خواندن این پیام دریافـتم که ایشان "لطیف" نه بلکه "بندۀ لطیف" اند. برای رفع ابهام میگویم، که "لطیف" نامی از نام های خداوند است و "عـبداللطیف" یعنی "بندۀ لطیف" یا "بندۀ خدا".

این پیام چند نکته را پیش نظرم گذاشت، که پیش چشم خوانندۀ عـزیزش هم میگذارم.

ــ که اسم ایشان "لطیف" نیست، بلکه "بندۀ لطیف" است!!!

ــ که ترتیب نوشتن این اسم "عـبدالطیف" نیست، بلکه "عـبداللطیف" است!!!

ــ که چرا "لطیف" مشهور اینک "بندۀ لطیف" گردیده؟؟؟

ــ مگر ذکر "عـبداللطیف پدرام" بجای همان شکل معمول "لطیف پدرام" کدام کیفـیتی تازه را در خود نهفـته؟؟؟

منظور از نوشتن این مقال نه بخاطر خرده گیری بر "لطیف پدرام" است که به گفـتۀ خودش رهـبر "حزب کنگرۀ ملی افغانستان" میباشد، و شایسته نیست که چنین شخصی "درست نوشتن" نام خود را یاد نداشته باشد. مراد از نگاشتن این چند سطر فـقـط یادآوری محض است برای تمام کسانی که این لغت را غـلط مینگارند و تعداد ایشان هم کم نیست. چه بد میشود که جریدۀ "امید" باز نقـل مجلس نباشد. جریدۀ امید ده سال تمام این لغت را نادرست و به شیوۀ "پدرامی" مینوشت. یادآوریهای بسیار و بار بار این قـلم باعـث گردید که متصدی هفـته نامۀ "امید" آقای قـوی کوشان از "سکوی قـوت" پائین آمده و بالآخره لطفی به "لطیف" نماید و در "درست نوشتن"اش همت گمارد.

اگر شیوۀ نگارش آقای پدرام و جناب کوشان صاحُب را مد نظر بگیرم و "عـبدالطیف" بنویسیم، معنای کلمه دقـیقاً "بندۀ طیف" میگردد. و چقـدر زشت و ناسزاوار است، اگر در عـوض "لطیف پدرام" ، "طیف پدرام" بنویسیم.

بیائید موضوع را با فارمول ریاضی تشریح کنیم :

عـبد + ال + لطیف = عـبداللطیف (شیوۀ درست )

عـبد + ال + طیف = عـدالطیف (شیوۀ پدرامی )

با این مقـدمه میروم به اصل موضوع که پیوستن محمود بریالی ــ همان پرچمی بدنام و از جملۀ بدترین پرچمی ها ــ به تحت السقـر و اسفـل السافـلین است. مرگ محمود بریالی پرده از روی بسا پرچمیان خاموش و سایتهای خاموشان و خاموشکان پرچمی برداشت. سایت "خاوران" پیام لطیف پدرام را چنین نشر کرد : «

پیام همدردی
به مناسبت درگذشت نا بهنگام محمود بریالی
یکی ازچهره های نامدار سیاسی- فـرهـنگی در افغانستان

هـفـتم قـوس 1385 هـ ش

بسم الله الرحمن الرحیم
درپی درگذشت محمود بریالی و با دریافـت این خبر تأسف انگیز، من عـبدالطیف پدرام رهـبر کنگره ملی افغانستان، از نام خود و به بیان دیگر از نام کنگره ملی بهمین و سیله ضایعه و فـقـدان جانگداز یکی از بهترین رهـبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان (جناج سازمان پرچم) و اخیراً پایه گزار ( "پایه گذار" ــ اصلاح از قـلم معروفی است ) و رهـبر نهضت فـراگیر میهنی در برون مرز را، به جامعه احزاب، رهـبران و اعضای نهضت فـراگیر میهنی، یاران و همکاران دوران فعالیت در حزب دموکراتیک خلق، حوزه های فـرهـنگی کشور، دوستداران و همروزگاران آشنا به ایشان، بازماندگان و بستگان، نزدیکان و خویشاوندان آن مرحوم عـرض تسلیت دارم.

انصافا این خبر بسیار سنگین و تأسف انگیز است، باور و درک چنین غمی در غـربت و اتفاق آن برای آن دوست بزرگوار، بهر روی از رنجهای جانسوز نسل ماست. محمود بریالی دوست بسیار صمیمی بنده و آشنای مورد احترام همه رهـبران و فعالان سیاسی در جنبش پیرو ترقی و پیشرفـتهای انسانی کشور ما بود. او بیش از آنکه نام و آوازه ی حزبی داشته باشد، جلوه های خوب فـرهـنگی و روشنفکرانه شخصیتش چشمگیر بود.

روانشاد محمود بریالی برادر کهتر مرحوم ببرک کارمل بود، او یکی از فعالان دست اول نسل دوم در حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود، محمود بریالی بیشترین سهم و نقـش خویش را در حوزه ی فـرهـنگ، مطبوعات و سیاست اختصاص داده بود. ازهمین رهگذر است که او را نمیتوان به برخی از پیامد ها و تبعات مردم ناپذیر سیاست های حزب و حاکمیت حزبی در دوران پیش از مجاهـدین؛ برغـم دیگران متهم نمود.

من این ماتم جانگداز را به جامعه ی فـرهـنگی و مردم زحمتکش افغانستان، همراهان ایشان در نهضت میهنی و تمامی دوستان و همباوران آن مرحوم، مخصوصاً به پیشگاه همسر و اعضای خانواده اش، تسلیت میگویم. برای بازماندگان صبر و اجر و برای آن مرد نیکنام و سفـرکرده عـلو درجات طلب میکنم. روانش شاد باد!

عـبدالطیف پدرام ، رهـبر کنگره ملی افغانستان. ( ختم پیام آقای پدرام ) »

چنانکه در اخبار و جرائد آمده، بعض اشخاص "خاموشک کار تمام" حین برگزاری مراسم تدفـین و فاتحۀ محمود بریالی، مسِ خود را نمایان کردند. کسانی از قـبیل یونس قانونی، رئیس ولسی جرگه، و محمد محقـق، یکی دیگر از "کته سران" جنایتکاران، نه تنها پایۀ چارپائی محمود بریالی را گرفـتند، بلکه به زبان قال از درگذشت او افـسوس ها خوردند. سایت "مشعل"، به مناسبت مرگ محمود بریالی دقـیقاً 64 مقاله و تسلیت نامه را به نشر سپرد. من که قـبلاً به این سایت یکی دو مقاله فـرستاده بودم، با دیدن این وضع نه تنها از ارسال مقاله به "مشعل" خود داری کردم، بلکه حیف و افـسوس خوردم، که چرا همان دو مقاله را برایشان گسیل کرده بودم. و کاش آدم همه گپ ها را از همان اول می دانست، تا در آغـوش خطا نمی غـلتید !!!
جوابمحمد21977
2007-05-22 20:08:16
این را می نامند . ادبیات مقاومت . درست است .

چشم درچشم با قاتلت
نعمت حسینی

«آب!»

تشنه بودی ، واز تشنه گی دهانت خشک شده بود. زبانت هم ، خشک شده بود. زبانت درکامت چسپیده بود.
برادرت را به نام، آهسته ووآرام صدازده گفته بودی:

«آب!»
برادرت صدایت رانشنیده بود، یاشنیده بود، امانیامده بود. باردیگر، مادرت راصداکرده وبازهم آهسته وآرام

گفته بودی :

«آب!، آب»

مادرنیزصدایت را نشنیده بود. بالای زمین دراز افتاده بودی. زمین سرد بود. سردی زمین دربدنت راه کشیده

بود. خنکت گرفته بود.ازخنک زیاد، بدنت می لرزید ودندانهایت بهم می خوردند.می خواستی سرت رااززمین بلند کنی، اما نمی توانستی. سرت پندیده بود. صورتت نیز پندیده بود ودرد می کرد. سروصورتت ازدردمی

ترکید. چشمانت را به مشکل اندکی بازنمودی. نمی توانستی چیزی را ببیینی. تاریکی بود. به نظرت رسیده بود که، سالهاست در تاریکی زنده گی نموده ای. چشمان ورم کرده ات رابسته و دوباره بازکرده بودی . بازهم چیزی راندیده بودی . درحقیقت نمی دانستی درکجا هستی! نیمه شب بودکه، تراازاتاقت کشیدند و درزیرزمینی تعمیربردند. آنجا، دراتاق کوچکی، آقای «پ» ازتوتحقیق را شروع کرد. وقتی ترا درآنجا بردند، آقای« پ »

برایت گفته بود:« توامشب مثل بلبل سر گپ خواهی آمد. اگرمثل بلبل سرگپ نیامدی وهمه چیزرااقرارنکردی،

نام خودرامی گردانم! فهمیدی ، نام خود رامی گردانم!»

وتو، نه مثل بلبل سرگپ آمده بودی ونه چیزی بود، که اقرارش راکنی. به همین خاطرآقای«پ» ترابسیاربرق

داده بود. دهان ودماغت رابهم کوفته وکمروشانه هایت رانرم ساخته بود. دوشب پیش ازآن، همین آقای« پ»،

یک هم اتاقی ترا، که همسن وسالت بود، برای تحقیق نزدش خواسته بود.هم اتاقی ات راکه می بردند، رنگ از

چهره اش پریده بود. رنگ ازچهری تونیز پریده بود. گوشه ای لبان هم اتاقی ات می لرزید. دستانش نیز می لرزیدند. دستان توهم می لرزیدند. هم اتاقی ات پیهم به پاسبانان تمنا می نمود، که بیمار است وراه رفته نمی تواند. اما پاسبانان بی توجه به تمناهای او، باخودشان، بردنش. توبدون آن که ازجایت بجنبی، آن صحنه راتماشامی کردی. آیادرآن لحظه دردلت گذشته بود، که باید برای وی کاری انجام بدهی؟ مثلا" ازجایت بلند می شدی ومانع بردن وی می گردیدی؟ نه! توخودت زیاد ترسیده بودی! چنان ترسیده بودی، که نفست درصندق سینه ات بند مانده بود. واگرهم، ازجایت بلند می شدی، دندانهایت را بهم می ریحتند.آن هم اتاقی ات دیگربرنگشت. یادت است،که پس ازآن، تودرگوشه یی ازاتاق زانودربغل می گرفتی، لحظه هاآرام وخاموش می نشستی. توساکت می بودی، امااشک ازدوگوشه ی چشمانت شرزده پایین می ریخت.

* * *

آقای« پ» حرفهایش تمام نشده بود. اوهنوزازکارهای گذشته اش می گفت وتوبازهم دراندیشه فرورفته بودی و

می پنداشتی همه آدمهایی راکه اوشکنجه نموده بود،همه ی آنهاتو بودی! وتوغرق درافکارت بودی ، قاضی که تبسم آرامی برلبانش نشسته بود، برایت گفته بود:« به این آقابگو، هنگامی که آدمها راشکنجه می نمود، خودش

چه حالت می داشت؟ شاد یا غمین!» وبه یاد داری که ازاین پرسش، چین برجبین آقای« پ» افتاده وگفته بود:

« حالت!هیچ حالت! آنها ضد مابودند ونزد مامجرم. ومن وظیفه ام بود تا ازآنهاتحقیق نمایم واقراربگیرم.»

وقاضی بازپرسیده بود:« با لت وکوب وباشکنجه ؟!» وآقای« پ» جواب داده بود:« بلی اگراقرارنمی کردند.»

آیا یادت است یانه که بعد، قاضی ازاوپرسیده بود:« چه تعدادزیرشکنجه ات جان دادند؟» واو باخونسردی جواب داده بود: « درست یادم نیست. بیست ـ بیست وپنج نفر، شایدهم سی نفر.» با شنیدن این خبرضربان قلبت

بیشتر شده بود وخشم درزیرپوستت تا وبالا دویده بود. درآن لحظه، تصمیم گرفته بودی که ،ازجایت بلند شوی،

دستانت را دور گلوی اوحلقه نمایی وآنقدر گلواش رافشار بدهی، تاجلوش راتر نماید. هنوز از جایت بلند نشده

بودی، که قاضی برایت گفته بود:« به این آقابگو، که به خاطر« رد» یا« قبولی» پناهنده گی ات بعدا" برایت

نامه می آید.

* * *

چند روزاست،که پس ازسالها، کابل رفته ای. وقتی ازت پرسیدند:« برای کارکابل می روی؟» دلت پَرزده بود. همین که کابل رسیدی، کوچه به کوچه سرگردان دنبال خاطراتت روان گشتی.خاطراتت رادرآن کوچه های ویران نیافتی وخود ویران شدی مثل آن کوچه های کابل. آن کوچه دیگرتنها قبرستان حاطراتت هستند!وای بر

تو!
ویران شده ازآن کوچه های ویران رفتی، تابگیری سراغ اداره ی را که بایددرآن کارنمایی. پس از جستجوی زیاد، سرانجام رسیدی، مقابل تعمیر بزرگ تازه رنگمالی شده . بی درنگ چشمت سرید به لوحی که پهلوی درنصب بود:

کمیته دفاع از حقوق بشر
بررسی از تخطی حقوق بشر در زندانها
بادل همانگونه ویران، داخل آن تعمیرشدی ورفتی عقب دروازه ی اتاقی که پشت درش نوشته شده بود:

دستیارومشاورارشد

دررابازکردی وداخل اتاق که شدی، از دیدن دستیارومشاورارشد، حیرت زده درجایت میخکوب شدی. از افتادن چشمت برچشم او، مثل چای داغ شدی. توآقای « پ» رادیدی که رنگمالی شده نشسته بود، آنسوی میز.
پایان
پاییز2006
جوابولی از هالند21975
2007-05-21 20:10:15
مفلس خوشحال:

ابر مرد ادب وفرهنگ کشور ما هفتاد ساله شد
نوشته:جمشید پایمرد

نام داکتر اکرم عثمان نه تنها بحیث یکی از پیشکسوتان وچکا مه سرایان ادب وزبان دری ثبت تاریخ کشور افغان زمین است بلکه وی بحیث یکی از عناصر آگاه تاریخ واز پیشگامان جنبش برای تأمین عدالت اجتماعی،ترقی ودیمو کراسی در کشور ما نیز محسوب میگردد.

داکتر اکرم عثمان یک شخصیت والا برخوردار از خصایل عالی انسانی مؤدب،آرام،با حوصله،بی تکلف،ساده وبی آلایش که زنده گی اش پیوسته با درد ورنج مردم همگام بوده وبرای رفع مصیبت های اجتماعی همه عمر خود را صرف کرده است.وی همیشه بحیث یک منتقد آگاه ثابت قدم در دفاع از مواضع ترقیخواهانه،ملی ومردمی با شهامت ایستاده وبا عناصر متملق،خودخواه،جاه طلب وبیگانه پرست در مخالفت قرار داشت.

در این کار زار یاددهانی خاطره های اکرم عثمان بیمورد نخواهد بود تا ازیکی دو خاطره آن بزرگ مرد من هم یاد آوری کنم:

درآوان جوانی خویش من همچو هزاران جوان ونو جوان دیگر متأثر از داستانهای اکرم عثمان آنهم با گویش فصیح ووطنی خودش چنان مجذوب بودم که اتفاقأ زمان پخش برنامه داستانهای داکتر اکرم عثمان از رادیوکابل با زمان مصروفیت ام در مرکز شهر کابل همخوانی داشت کهبه این مناسبت نمیتوانستم این برنامه دلپذیر را در خانه بشنوم بنأهمیشه پای بلند گوی( لودسپیکر)پارک زرنگار با ولع تمام نشسته وبه مضمون حقیقی جامعه خویش که به آواز گیرای اکرم عثمان بازگویئ میشد سراپا گوش میشدم.بحق که هزاران،هزار جوان ما از بیان همان واقعیت های جامعه ما که داکتر اکرم عثمان آنرا درقالب داستان گنجانیده بود راه خویش را یافتند وچه بسا راکه انگیزش بزرگی درراه وطن دوستی ومردم دوستی ومقابله با زشتی ها وپلیدی ها مسبب بود. آنزمان شنیدن داستانهای اکرم عثمان قوت ونیرو می بخشید.

به گمان ام روز های آغازین سال ١٣٥٩ خورشیدی بود،در دفتر کارم در آنزمان یکی از مسئول کمیته حزبی ناحیه چهارم شهر کابل بودم با ناخشنودی آگاه شدم که دشمنان انسانیت وفرهنگ محترم داکتر اکرم عثمان را به گلوله بسته اند،مسئولین امنیتی او را به شفاخانه جمهوریت منتقل ومن بدون فوت وقت با عده از همکاران ام به شفاخانه رفتیم،واو را با بدن آغشته به خون در اغمأ دیدیم ومتوجه شدیم که شهید داکتر نجیب الله که در آنزمان مسئول خدمات اطلاعات دولتی بودبا چشمان اشک آلود در کنارجسدنیم جان و آغشته به خون داکترصاحب عثمان ایستاده وبه مسئولین شفاخانه هدایت میدهد تا با تمام قدرت وتوانمندی علمی وتخنیکی این مرد بزرگ گستره ادب وفرهنگ کشور ما را نجات دهید.افغانها افتخار دارند که این ادیب وفرهنگی نجات یافت واکنون هفتاد ساله شد.

در سال ١٣٦٤ هجری شمسی افتخار بزرگ به من دست داد که محترم داکتر اکرم عثمان سمت معاونیت کمیسیون انتخاباتی برای ارگانهای محلی را داشت ،محترم قوی داوی ریاست کمیسیون واینجانب سمت منشی کمیسیون را داشتیم همراه با عده از نخبگان وبزرگان شهر وولایت کابل روزانه ساعت ها با هم کار میکردیم واز این مصاحبت با محترم اکرم عثمان لذت ها میبردیم.در جریان کار بابسا زوایای دیگرکرکتر داکتر اکرم عثمان چون آزاد منشی،شهامت،عشق به وطن ومردم وآزادی انسان،آشنا شدم.واقعأ که مصاحبتش برای همه آموزنده وپر بار بود.

بسیار خوشنودم که در هفتادمین بهار زنده گی اش شاهد زنده گی پرمیمنت اش وخلاقیت های بیشمار فرهنگی دیگرش هستیم.طول عمر وتوان بیشتر در راه خدمت به فرهنگ،زبان وادب کشور برایش آرزو میبرم،وبرای خودش،خانواده،دوستان وجامعه فرهنگی افغانستان سالگرد تولدش را تبریک وتهنیت میگویم.
جوابفردين21951
2007-05-13 15:24:08
منوچهر بی زبان مقدم بچیش !!!
مه ميگم الله جانم ده دينو دنيا نشرمانيت عجب فکری کدی بخدا باور کو ازمو دقه که ای پيغامه خواندم که ميخايی افغانهاره کمک کنی امی درد مفلسی يادم رفت خو نگفتی که چی کمک ميکنی !!!! او جان بيدر؟ پيسه ميسه داری يا نی یا توام پودر فروشی خات کدی؟
جوابمفلس خوشحال21804
2007-05-06 18:20:05
حق گوی صا حب .
شما بجا گفتید . دوکتور صا حب اکرم عثمان چکا مه سرا نبود. بلکه داستان سرا بود. و همچنان غلطی دیگری هم وجود دارد .داستا ن های شان به روز جمعه ساعت ۱۱بجه درمجله رادیوای به نشر میرسید.ونه به روز های رسمیات. وهمچنان اصلا منشی ناحیه چهارم نبودند.
با احترام
جواباقنا21673
2007-05-06 14:21:34
حق گوئ:
در سایت حز ب متحد ملی از طر ف جمشید پا یمرد و یا جمشید نورزای مطلبی به منا سبت ۷۰
سالگی متحرم دوکتور اکرم عثمان به نشر رسید .
توجه ام را جلب کرد. که ایشا ن را چکا مه سرا وا نمود ساخته اند . در حا لیکه چکا مه سرا
شاعر را می گویند . نه داستان سرا
در مورد طا لب اهل نظر میبا شم .
جوابحق گوی21660
2007-04-28 22:35:31
منوچهر بی زبان مقدم:
ضمن شپاس از نيات نيک شما نسبت به افغانستان که شما امده خدمت شده ايد. اگر امکان باشد شرايظ تعليم برای فرزندان افغانی مقيم ايران را فراهم داريد که دولت ايران تنها بهره گير نيروی فيزيکی انها بوده که سبب حيات اينده چهل ان فرزندان ميشوند.
جوابحق گوئ21538
[1] [2] [3] [4] [»»] 
پيام شما:
آدرس الکترونيکی: نام:
farsi  eng



© 2003-2007 نشريهء آزاد افغانی
كليه حقوق اين سايت متعلق به «افغانستان.رو» ميباشد
نظرات نویسندگان مقالات ممکن است مغایر با موضع اداره سايت باشد
استفاده از مطالب سايت با ذکر ماخذ آزاد است.