|
صفحه اول/ |
حزب دموکراتیک خلق؛ چهار دهه پس از هجوم شوروی
/16.1.2020
نویسنده: میرویس قادری
درامد
ریشۀ جریان چپ و مارکسیسم- لینینسیم در افغانستان به دورۀ مشروطیت بر میگردد. نخستین هستههای جریان چپ پس از شروع مناسبات دیپلوماتیک و سیاسی میان شوروی سابق و افغانستان رقم خورد. 100 سال پیش هنگامیکه لنین نخستین دریچههای دیپلماتیک را با دولت به رهبری شاه امانالله در افغانستان گشود. به دنبال آن، نفوذ جریان چپ در افغانستان اوج گرفت. تاجاییکه دورۀ صدارت محمد داوودخان و دهه دموکراسی را «بهار چپگرایان» در افغانستان نام نهادهاند. با تأسیس حزب دموکراتیک خلق که محصول نگاه سازمانی شوروی به چپگرایی در افغانستان بود، جریان چپ از پراکندگی و نبود انسجام بیرون رفت و رسماً در قالب سازمان سیاسی و تشکیلاتی به فعالیت آغاز کرد. اما انسجام و اتحاد در حزب دیری نپایید و بهدلایل علایق و سلایق قومی- گروهی، حزب در سال 1346به فرکسیونهای خلق و پرچم تقسیم شد. دکتر سید عسکر موسوی، از پژوهشگران نامآشنای تاریخ افغانستان مدعی است که به لحاظ فکری و ایدیولوژیک، پرچمیها نرمتر و منعطفتر بودند و مخالف کودتا؛ اما خلقیها انقلابیتر و طرفدار کودتا بودند. چنانچه حفیظالله امین گفته بود: ما در افغانستان به یک میلیون نفر ضرورت داریم!
به باور نویسندۀ کتاب «چپگرایی در افغانستان»، جریان چپ در افغانستان سه نحلۀ فکری داشت:
- چپگرایان خط مسکو که آمیزهیی از مکتب مارکسیستی و لنیسیتی را با خود داشتند.
- چپپرایان پیرو خط پکن که الگوی مائویستی را دنبال میکردند.
- چپ گرایان اسلامیست که تلاش میورزیدند میان مارکسیسم و اسلامیزم تلفیق کنند.
اما نفوذ و نقش نحلۀ اول اثرگذار و محسوس بود. آنان نه تنها در ساختار قدرت نقش داشتند، بل از نفوذ اجتماعی و سیاسی در ساختار جامعۀ افغانی برخوردار بودند.
در پی قتل مرموز میراکبر خیبر و بازداشت رهبران حزب دموکراتیک خلق به ویژه نور محمد ترهکی، ببرک کارمل، دکتر شاهولی، عبدالحکیم شرعی جوزجانی، غلام دستگیر پنجشیری، سلیمان لایق، محمد حسن بارق شفیعی و محمد حسن ضمیر صافی، کودتای هفت ثور به وقوع پیوست و جریان موسوم به «چپها» در کابل مسلط گردیدند. حزب دموکراتیک خلق افغانستان دو دهه بر مسند قدرت تکیه زد و نقش اثرگذاری در معادلات سیاسی و اجتماعی افغانستان بازی نمود.
جریان چپ در افغانستان، با شعارهایی عوامپسند و «پیامبرگونه» به میدان آمد. «هرکس به قدر توانش، به هرکس به قدر نیازش»، «برادری و برابری»، و «کور، کلی، دودی»، شعارهایی بودند که به قلب تودهها چنگ میزدند. به همین دلیل، حزب توانست بهزودی جایگاه برجستهیی در جامعۀ افغانستان دریابد. اما اقتدار و حاکمیت رژیم دموکراتیک خلق دیری نپایید و سرنگون شد. دیدگاه غالب این است که افکار عامه آمادۀ پذیرش دیدگاهها و نظریات سوسیالیسم و مارکسیم نبود. رهبران جریان چپ، نه تنها از تیوریها و نظریات مارکسیستی آگاهی نداشتند، بل از شناخت جامعۀ افغانی نیز عاجز بودند. کجفهمی، حرکتهای احساسی، مقطعی، سلیقهیی و کوتاهمدت، موجب گسست و ناپایداری در تحقق برنامهها و اهداف حزب دموکراتیک خلق در افغانستان گردید. حزب تلاش ورزید که با استفاده از قوۀ قهریه افکار و باروهایش را بر جامعۀ سنتی افغانستان تحمیل کند. درحالیکه بسیاری از باورها و اهداف حزب دموکراتیک خلق، ریشه در مطالبات اصلاحگرایانه و روشنفکرانه داشت و میتوانست به طور مسالمتآمیز، آرام، منطقی و تدریجی نهادیه شود. اما سازوکار حزب دموکراتیک خلق، برای تحقق اهداف و مرامهایش، با اصول اصلاحات مدرن سازگاری نداشت.
همۀ نخبگان وابسته به حزب دموکراتیک خلق معترف هستند که شرایط اجتماعی- فرهنگی آمادۀ پذیرش افکار و باورهای حزب نبود. شهنواز تنی، فرید مزدک، سلیمان لایق و ... باور دارند که حزب با اعمال ناشیانه و حرکتهای ناسنجیده تیشه بر ریشۀ خودش زد.
در کنار نبود مبانی فکری و پشتوانۀ تیوریک و فشارهای بیرونی، «نگاه میکانیکی، سطحی، شهری و طبقۀ بالایی» سبب شد که حزب دموکراتیک خلق نتواند دوام بیاورد. شکست حزب دموکراتیک خلق، روی فعالیت جریان روشنفکری در افغانستان تأثیر بسیار منفی برجا گذاشت.
حزب دموکراتیک خلق، چهار دهه پس از هجوم شوروی
چهار دهه پس از حضور اتحاد جماهیر شوروی سابق، جریان چپ در افغانستان برای بقا میجنگد. بقایای حزب دموکراتیک خلق، به گونۀ پراکنده به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی ادامه میدهند. اما این فعالیتها از تأثیرگذاری و انسجام لازم برخوردار نیستند. اعضای حزب دموکراتیک خلق، پس از پیروزی مجاهدین و اشغال کابل توسط طالبان، به کشورهای جهان متواری شدند. به همین دلیل، آنان بیشتر از داخل، در بیرون از کشور فعال هستند. در داخل افغانستان، شماری از احزاب منشعب از حزب دموکراتیک خلق فعالیت دارند.
تلاش ناکام برای بازسازی حزب وطن
در سال 1365 حزب دموکراتیک خلق افغانستان، توسط نجیبالله رییسجمهور اسبق افغانستان به «حزب وطن» تغییر نام داد. با کشتهشدن داکتر نجیب توسط طالبان، حزب وطن فروپاشید. پس از فصل جدید سیاسی، در سال 1383 حزب وطن در جمع احزاب رسمی و فعال افغانستان ثبت شد. اما اعضای این حزب، کار چشمگیر و قابل توجهی نداشتند. در سالهای پسین، شماری از اعضای سابق حزب وطن، تلاش برای بازسازی و احیای مجدد این حزب را آغاز کردند. اما این تلاشها باردیگر با گسست و ناکامی مواجه شد. عبدالجبار قهرمان، عضو مجلس که مسوولیت کمیته کار برای آغاز مجدد حزب وطن را برعهده داشت، در یک رویداد تروریستی در ولایت هلمند کشته شد. با مرگ این عضو ارشد حزب وطن، تلاشها برای احیای مجدد این حزب باردیگر به ناکامی مواجه شد.
حزب متحد ملی افغانستان
نورالحق علومی، نماینده سابق کندهار در مجلس، نامزد ریاست جمهوری و وزیر داخله اسبق، رهبری حزب متحد ملی افغانستان را برعهده دارد. علومی از اعضای ارشد شاخۀ پرچم حزب دموکراتیک خلق بود. او در دو دهۀ پسین در عرصۀ سیاسی فعال بوده و مدعی است که در حزب متحد ملی، «کادرهای وابسته به حزب دموکراتیک خلق» را جمع کرده است. علومی از منتقدان رهبران حکومت افغانستان بود. علومی از سیاست رهبران حکومت به خاطر خانهنشین ساخته چهرههای وابسته به حزب دموکراتیک خلق انتقاد میکند. او باور دارند که به دلایل ایدیولوژیک و سیاسی، به طور بیرحمانه افسران و جنرالان را قطع نظر از سابقۀ کاری، تجربه و توانمندیشان از نیروهای امنیتی خانهنشین ساختند. او به همین دلیل در انتخابات گذشتۀ ریاستجمهوری نامزد شد؛ اما به زودی به نفع اشرفغنی انصراف داد.
حزب آبادی افغانستان
حزب آبادی افغانستان توسط دکتر داوود راوش، استاد دانشگاه و تحصیلیافتۀ مسکو رهبری میشود. او نیز عضو شاخۀ پرچم حزب دموکراتیک خلق بود. دکتر راوش، سالها رهبری ائتلاف احزاب و جریانهای وابسته به حزب دموکراتیک خلق را برعهده داشت. او در دو دوره انتخابات از نامزدی رییسجمهور غنی حمایت کرده است.
در کنار فعالیت دو سه حزب وابسته به جریان حزب دموکراتیک خلق سابق در داخل کشور، چهار نحلۀ دیگر در خارج از افغانستان فعال هستند. این نحلهها زیر نامهای نورمحمد ترهکی، حفیظالله امین، ببرک کارمل و داکتر نجیبالله، رهبران حزب دموکراتیک خلق فعالیت دارند. این نحلهها هرکدام دارای پایگاه نشراتی، گاهنامه و هفتهنامه هستند و دیدگاههایشان را بازتاب میدهند. اما فعالیت آنان چمشگیر، اثرگذار و قابل محاسبه نیست.
دکتر موسوی از پیشقراولان جریان روشنکفری افغانستان، باورمند است که ظهور دوبارۀ جریان وابسته به حزب دموکراتیک خلق بعید بهنظر میرسد. چون در افغانستان تولید و استمرار اندیشه و فکر وجود ندارد و اگر وجود هم داشته باشد، از طبقۀ خاص شهری بیرون نمیرود. بنابراین، نباید منتظر ظهور نسل چهارم ماند.
فعالیت و حضور احزاب وابسته به حزب دموکراتیک خلق، غیرقابل مقایسه با احزاب راستگرای اخوانی میباشد. احزاب راستگرا با وجود رهبران کمسواد، تندرو و ناآشنا با معادلات جدید جهانی، توانستهاند چهار دهه در بازی قدرت و سیاست در افغانستان نقش تعیینکننده داشته باشند. رهبران جریان راست، پیروان و هواداران گسترده دارند. به همین دلیل، پس از دو دهه حضور جامعۀ جهانی و امریکا در افغانستان، به عنوان یکی از طرفها مطرح هستند. جامعۀ جهانی با وجود سرمایهگذاری روی کادرهای جدید و تحصیلیافتۀ غربی، هنوز قادر نشده است که احزاب جهادی و سیاسی گذشته را به زیر کشد. اگر نفوذ و فشار غرب نباشد، احزاب راستگرای اسلامی بهزودی به رأس قدرت و سیاست در افغانستان بر میگردند. آنان در چند دوره انتخابات در عمل ثابت کردهاند که با نفوس هستند.
احزاب سیاسی و فکری مقضی زمان است. اگر یک جریان فکری و سیاسی نتواند خود را با تغییرات و تحولات جدید وفق دهد، باید جایش را به جریانهای تازه بسپارد. دو دهۀ پسین فرصت مغتنم برای ظهور دوبارۀ جریان چپ در افغانستان بود. اما به قول فرید مزدک، نخبگان جریان چپ این فرصت را «برای جستجوی مقصرین ناکامیهای دیروز و تخریب همدیگر مصرف کردند.» حزب کارگر انگلیس، در مقایسه با گذشته زمین تا آسمان متفاوت شده است. با این وجود، تونی بیلیر، رهبر حزب کارگر با توجه به پیروزی پیهم حزب محافظهکار هشدار داد: «حزب کارگر یا باید خود را بازسازی کند یا اینکه جایگزین خواهد شد.»
فیصل امین، استاد دانشگاه کابل و فرزند پروفیسور امین از چهرههای شاخص جریان چپ باور دارد که دیگر حزب دموکراتیک خلق، «جریان ناکام»، «بهحاشیه رفته»، «معیوب» و «خواب» است و تازه اینکه چپگرایانِ روشنفکر، به پیروان امپریالیزم و لیبرالیسم مبدل شدهاند.
|
فارسی.رو |
ارسال اين صفحه به دوستتان
برای چاپ
|
|
|
|