اتحاد شوروی سابق, تجزيه شوروی را دقيقا پيشتينی کرده بود.انها درک نموده بودند که اگر نظام اسلامی در افغانستان بقدرت رسد, جمهوری های اسیای میانه, که اکثریت نفوس شان مسلمان است, به زودی از قلمرو اتحاد شوروی جدا خواهد شد.این خطر زمانی جدی تر شد که اداره ایران نیز بدست مسلمانان تندرو در امد.از سوی دیگر "روبنا و زیربنای" جماهیر شوروی به رکود و ذوال مطلق مواجه شده بود. گرچه دشواری های اتحاد شوروی عوامل متعددی داشت ولی بصورت خلص ميتوان انحطاط اقتصاد اتحاد شوروی را بزرگترین و عمده ترين ان شمرد. سبب اساسی وضع تاسف اور اقتصاد اتحاد شوروی خيلی ها واضح و "اظهرومنالشمس" بود و ان اینکه در هر ماجرا وجنگ در سطح جهانی, امريکا و ياران ازکشور و یا طرف ثروتمند درگیر معضله حمايت کرده و جانب غريب و از پا مانده باردوش اتحاد شوروی ميشد.
داکتر نجيب و فرد فردی اعضای ح د خ ا ميدانستند که بدون کمک روسيه دولت افغانستان سقوط ميکند.سبب اساسی دوام حکومت حزب وطن را میتوان در شهامت و مردانگی مدافعين ان سراغ کرد که با شعار وطن يا کفن جانهاي شيرين خودرا فدای ارمانهای حزب نموده و باوجود انکه ناکامی نه چندان دور حکومت کابل را بچشم سر ميديدند ولی غرور افغانی و تعهد با ملت مانع تسليمی شان ميگرديد.
دريغ و صد دريغ که رهبری حزب از هوشياری و دور انديشی فاصله گرفته, در عوض حل و فصل واقعبينانه, به اعمال کودکانه پرداخته و با معضله خيلی ها عمده و سرنوشت ساز, بشيوه احساساتی و خوشبينی کودکانه پرداختند.
داکتر نجيب حاضر نشد که با رفقای حزبی خود مصالحه کند.او نه تنها دشمنی جناح رفيق کارمل را جدی نگرفت بلک پشتيبانی ساير اعضای حزب را نيز از دست داد.
داکتر نجيب در حايکه خوب ميدانست که افراد چون فريد مزدک-کاويانی و امثالهم به او وفادار نيستند, ولی بصورت باور ناکردنی ايشان را در اغوش گرفته و در عوض افراد موثر تری چون صالح محمد زيری و ظهور رزمجو را نيز از بيروی سياسی اخراج و به دشمنان خود مبدل ساخت.
من شخصا تصميم اخراج رفيق رزمجو را هيچ باور کرده نميتوانستم.معلوم است که همچو تصاميم در مشوره با افراد نا هل - بدنام و بی کفايت چون منوکی منگل - و امثال ان گرفته ميشد که فقت چاپلوسولی هم پیک اوشان بودند.
علاوتا باوجود انکه رفيق نجيب يک سياستمدار ورزيده-ماهر و هوشيار بملاحظه ميرسيد ولی ساده لوحانه دل به پلانها و پروگرامهای مطروحه از جانب ملل متحد-بينين سیوان بسته بود(همه جز داکتر صاحب نجيب درک کرده بودند که پلانهای ملل متحد در مورد معضله افغانستان از پشتيبانی امريکا و ياران برخردار نبود, در حالیکه بيدون تايد و پشتيبانی امريکا هرنوع پلان و پروگرام ملل منحد فقط و فقط بازی دادن ساده لوحان است و بس).
اينجانب(یک عضو سابقه دار ولی بیدون مفام در حزب و یا دولت) اقلا يکبار از طريق يکی از اعضای کمته مرکزی ح د خ ا در سال ۱۹۸۹ به رفيق نجيب چنين پيام فرستاده بودم:یگانه راه نجات ح د خ ا و مردم کشور از اين بحران تسليمی بيدون قید و شرط عمده ,به شاه سابق و با هم ساير نيروهای غير اخوانيی است و بس. ولی داکتر صاحب در انزمان شرايط خيلی ها دشواری را برای ايجاد دولت اشتراکی با مخالفين در پيش کرفته بود. گرچه او بعدا مواضع خود را نرمتر کرد و حتی حاضر شد که شخصا فداکارانه از مقام خود کناره گيری نمابد, ولی افسوس که خيليها دير شده بود.
جبهه مخالف درون حزب چون رفيق کارمل - بريالی - جنرال علومی - عظیمی دلاور و ديگران با وصف انکهسرنوشت حزب, ملت و مردم را خوبتر و بهتر درک نموده بودند ولی اتش انتقام در قلبهای شان مانع اتخاذ تصاميم منطقی گرديده, در عوض مصالحه با رفيق نجيب, با دشمنان شناخته شده چون شوری نظار و سایر اخوانیها ,متحد گرديده, درحاليکه مزدک کاويانی و امثالهم قبلا به دشمن مکار پيوسته بودند.
پيامد های بعدی را همه ما با چشم وگوش وپوست احساس کرديم, ولی افسوس که هنوز هم عده کثير مردم تحصیل یافته و اگاه کشور, به اين باور اند که افغانستان يک کشور ازاد و اشغال ناشده است و در عوض امير عبدالرحمان خان را به نادانی و تسليمی استقلال کشور به انگليس نکوهش ميکنند..!بریی |