English |  فارسی |  پشتو |  Русский  


صفحه اول/ اسلام کریموف
  تاريخ   |   علم وفرهنگ   |   شعروادبيات   |   طنزوفکاهی   |   سياست   |   اقتصاد   |   و...   |
ديدگاه هاي ارائه شده در نوشته هاي ارسالي بيانگر آراي نويسندگان مي باشد و لزوما مبتني بر موافقت ادارهء «فارسی.رو» با اين جهت گيري ها نيست. مسوليت اين نوشته ها مطابق قوانين اداري و جزايي روسيه فدراتيف و نورم هاي حقوقي بين دول منوط به نويسندگان است.
[1] 
2008-01-14 20:14:17
اقای حق گوی سلام تقدیم میدارم:
شما اگر عنوان و طرف نوشته قبلی مرا مطالعه نمائيد ُمتوجه ميشويد که نامه قبلی به جواب کس ديگری نوشته شده و شما مجبور به مطالعه ان نبوديد. در هر حال شما مطمن باشيد که من هرگز به هم کلام و طرف مقابل صحبت ام کلمات و جملات اهانت آميز يا دشنام استعمال نميکنم.
هستند کسانی که دشنام را با دشنام و يا کلمات رکيک تر پاسخ ميگويند .اما من در مقابل همچو الفاظ خاموشی اختيار ميکنم.چون عقل سليم و اخلاق چنين ايجاب ميکند.
من از شما دعوت ميکنم به جای احساسات از عقل و منطق خود استفاده کنيد. حفظ و رعايت عفت کلام و قلم خصلت پسنديده است . وجدان خود را ناراحت نسازيد. همان قسم که از ديگران توقع داريد به شما حرمت قايل باشند به ديگران نيز حرمت قايل باشيد.همان قسمی که به خود اجازه تفکر ميدهيد همين حق را به ديگران نيز بدهيد. بدانيد که وقتی منطق انسان ها ضعيف ميگردد عصبانيت پيروز ميشود و با پشيمانی ندامت و خجالت پایان میابد.کوشش کنید که در زمره نادمین و خجالت زده ها محسوب نگردید.موفق باشید.
به امید انکه بتوانید راه صواب را انتخاب نمائید.
جوابعمر تيمور25286
2008-01-08 07:06:08
عمر تيمور:
با عرض سلام جنان می نويسيد که گويا لينين دوباره زنده شده باشدهيج ندانستم شما از کدام دموکراسی ياد نموده ايد ودر کجا دموکراسی شما در عمل بياده شده است.گفته اند که
( دل زبر گفتن بيميرد در بدن
گرچه گفتارش بود در وعدن)
گفتار شما معنی ان ضربالمثل را که می گويند گاو بير کنجاره خواب ميبيند.صدق ميکنداگر زيا دبلند برواز کنيد خداينخواسته بال تان می سوزد توسعه من بر شما بفرفايد بايين تر اييد.
جوابحق گوی25244
2007-12-28 23:45:58
اقای احسان الله سلام:
بخش سوم
چون نظر به عدم پذيرش سيستم ارسال نظر از بابت طولانی بودن مطلب نمی توانستم همه نوشته ام را يکبار بفرستم بدين لحاظ به سه قسمت انرا تقسيم نمودم اميد از اين بابت معذرت مرا بپذیرید.

خلاصه با گفته های بالا من معیار سنجش و قضاوت خود را پایه و اساس گذاری میکنم.و نتیجه کلی انکه در یک جامعه که در ان حقوق انسان ها مراعات نگردد.انسان ها دارای ازادی گفتار و عقیده و انتخاب و غیره نباشند.رسانه های ازاد و غیر وابسته موجود نباشد.قضا ازاد نبوده و افراد توانمند قدرت فرار از محاکمه شدن را داشته باشند. ارگان های مقننه و قضائیه و اجرائیه بدست اهنین یک فرد اداره گردد ُ افراد جامعه حق تشکل سیاسی و تظاهرات ازاد و مسالمت امیزرا نداشته باشند .اقلیت های مذهبی و دینی مورد ازار و اذیت قرار بگیرند. افراد نتوانند ازادانه از کشور خارج و داخل گردند. نمیتواند اسم دموکراتیک را بالای خود بگذارد.نتیجه اینکه همین اقای کریموف که خود رابرای بار سوم ریس جمهور ساخت ( که بحث اصلی ما هم در باره ایشان شروع شد )در راس يک رژيم دموکراتيک قرار نداشته و نظر به تشريحات بالا يک ديکتاتور ميباشد. شما اقای احسان الله و اقايان حق گوی و امان معاشر و من خودم بیاد داشته باشیم که عمر دیکتاتوری ها در دنیای معاصر در حال نزول بوده و شاید تا ختم قرن حاضر جزء تاریخ شده باشند .و فرزندان ما شاهد داشتن چنین رژیم ها نباشند.و صرف در کتب تاریخ با انها اشنا گردند. و با اموزش از اعمال نا شایست انها بشریت را به طرف سعادت بیشتر سوق بدهند.دیگر اینکه
انقلاب تکنالوژی ُ الکترونیک و کمپوتر ُ به شمول انکشاف حیرت اور وسایل ارتباط جمعی مثل رادیو تلویزیون ماهواره و انواع تیلفون انسان ها را بهم نزدیک ساخته است و جهان را به دهکده کوچک مبدل نموده است.همان قسم که حیات ۷۲ ساله دیکتاتوری اتحادشوروی سابق به پایان رسید ُ عمر دیکتاتوری های کوچکتر نیز به پایان میرسد. و بشریت متمدن به انتخاب عدالت ازادی برابری و برادری حرکت میکنند. مرز های موجوده جغرافیایی از بین خواهد رفت.و بشر ازاد در راه انتخاب مطلوب خود به محدوده مکان مقید نمی ماند.

اقای احسان الله خان نظریات من ممکن از نواقص و کوتاهی مملو باشد .در این زمینه از همه دوستان از قبل معذرت میخواهم.ضمنآ مطابق هدایت اقای حقگوی باز هم مطالعه بیشتر خواهم نمود.کاری که از سن یازده ساله گی ام اغاز کرده ام تا اخیر ادامه خواهم داد.اینرا متیقن هستم که هیچ انسان از سهو خالی نمی باشد.همچنان گفته اند که ز گهواره تا گور دانش بجوی .من هم کوشش خودم را خواهم کرد.باز اگر شما در بخشی سوالی داشتید با وجود مصرو فیت های شدید من حاضر به ارائه جواب میباشم.

به امید سلامتی همه تان با شما وداع میگویم.
عمر تيموربت معذرت مرا بپذيريد.عمر تيمور:
جوابعمر تيمور25194
2007-12-28 23:37:56
اقای احسان الله سلام.
به ادامه بحث قبلی بايد عرض کنم که باز هم چند موضوع را بايد از قبل بدانيم تا مفاهيم مختلف با هم تداخل نکنند. دموکراسی کلمه مترادف ويا معادل ازادی نيست. هر کدام اينها مفهوم خاص خود را دارند.اما برای ايجاد دموکراسی ازادی های مثل ازادی تفکر ُ بيان و اجتماعی لازم ميباشد.دموکراسی نيز به نوبه خود اين ازادی ها را تضمين ميکند.مفهوم ازادی در اين جا هم معنی ان نيست که هرکس هرچه دلش بخواهد بکند.نبايد دموکراسی را با انرشيزم و يا ليسی فير(laissez faire اصطلاح فرانسوی به معنی بگذارید هر چه بخواهند بکنند)يکی دانست.مشکل عمده در کشور های عقب افتاده اينست که عوام فرق کلی اين مفاهيم را با تآسف درست درک نميکنند.

در حاليکه دموکراسی شايد با اشکال مختلف پذيرفته شده ان در اجتماعات مختلف يکی از بهترين اشکال تنظيم امور سياسی و اجتماعی يک جامعه باشد.که بشريت از بدو پيدايش انرا شناخته و بوجود اورده باشند.يعنی هر فرد اجتماع بايد قادر به درک همه حقوق خود باشد و عين حقوق را به هرفرد جامعه اش بپذيرد و انرا مورد رعايت قرار بدهد.

دموکراسی به مفهوم حکومت اکثريت بر اقليت نميباشد.اقليت که نيز دارای خواست های خود ميباشد نبايد از اثر تصميم اکثريت از حقوق خود محروم گردند.
پس اگر بگوئيم که دموکراسی حکومت مردم بالای خود مردم است و در حاليکه در بحث قبلی گفتيم که تمام ساکنين مملکت در عمل نا ممکن است که در همه تصميم گيری ها سهم بگيرند و اين تصاميم از طريق نماينده گان شان در مجالس شورای ملی و سنا و بالاخره در دولت و کابينه اخذ ميگردد . خوب باز عدهء ادعا ميکنند که اين ها يک اقليت افراد هستند که تصاميم شانرا بالای باقی باشنده گان کشور ميقبولانند. واين دموکراسی نيست.ممکن است تا اندازهء هم حق بجانب باشند. زيرا بسياری وکلا بعد از انتخاب شدن شان تصاميمی رااخذ ميکنند که از طرف اکثريت کسانی که انها را انتخاب کرده مورد پذيرش نميباشد.

خوب پس حالا چه بايد کرد؟
بايد عرض کنم که جواب به سوالات و انتقادات فوق در واقعيت خيلی مشکل ميباشد.حالا هر کشوری که رژيم انتخابی و دموکراتيک دارند کوشش ميکنند که با وسعت دادن سهم گيری بيشتر مردم در تصاميم و رهبری جامعه کشور شان را تا اخرين حد ممکن دموکراتيک بسازند.
هر کشور تجربه خاص خود را که بعضآ شبيه با ديگران و بعضآ متفاوت است دنبال ميکنند. مثلآ در يک کشور تمام مملکت را به کمون ها تقسيم کرده اند و هر کمون از وکلای مردم انتخاب شده و همهء تصاميم مربوط شانرا در همان جا اخذ ميکنند.بعد اين کمون ها شامل بخش بزرگتر اداری مثل دیپارتمنت ها و بعدا ولايات و غيره ميگردد.و در سطح کشور دارای مجالس مقننه و حکومت مرکزی ميباشند. ( مثلآ در فرانسه )
در بعضی کشور ها ی ديگر با کمی شباهت مملکت به ولايت و هر و لايت به شهرداری ها تقسيم گرديده و نماينده گان مردم در شهرداری ها تمام تصاميم مربوط به محل شان را اخذ ميکنند. بعدآ در سطح بالا تر درولایت نیز نمایندگان مردم تصامیم شان را ميگيرند.درمجموع در سطح کشور مجالس مقننه و حکومت و غيره تصاميم کشوری و بين المللی را اتخاذ مينمايد.( مثلآ در هالند)
در بعضی ممالک ديگر کشور با در نظر داشت لزوم ديد نظر به موجوديت اقوام و زبان های مختلف به بخش ها و يا فدرالها تقسيم ميگردد. هر فدرال دارای حکومت خودمختار خويش بوده و در تصاميم داخلی خود ازاد است .اما در مسايل کلی کشوری و بين المللی تابع حکومت مرکزی و مجلس مرکزی ميباشند.(مثلآ در سويس و يا کانادا )
موضوع ديگرقابل بحث فيصدی اشتراک مردم در انتخابات ميباشد که تاثير زيادی بالای مشروعيت انتخابات ميگذارد پس هستند کسانی که يا علاقمند رای دادن نيستند و يا وقت رفتن به مراکز رای دهی را ندارند.و حکومت توسط افرادی که به مراکز رای دهی رفته اند تعین میگردد. پس در اینجا نیز یک تعداد جامعه شناسان فیصدی اشتراک مردم را نیز از شرایط عمدهء دموکراتیک بودن یک رژیم میدانند.من نمیتوانم در هر بخش مشرح تر بنویسم ورنه صحبت ما نه یک جواب کوتاه بلکه یک کتاب خواهد شد. از این بابت از کسانی که خواهان جزئیات اند معذرت میخواهم.

حالا با در نظر داشت تو ضیحات فوق نتیجه گیری من این است که:

باید قبل از همه یک رژیمی که به خود اسم دموکراتیک را میگذارد و ادعای سهم دهی و سهم گیری قشر های وسیعی مردمی را دارد قبل از همه یک سلسله قوانین و اصلوب را به صورت اساسات مطلق تغییر نا پذیر بپذیرد.و بعدآ سایرساختار های دولتی و اجتماعی به اساس ان بوجود اید.در اینصورت اکثریت نیز قادر به یایمال نمودن حقوق اقلیت نمی باشند.این اساسات قرار ذیل اند:
پذیرفتن و عملی کردن اعلامیه حقوق بشر یعنی محو تبعیض نژای قومی لسانی جنسی (بین زن و مرد ) مذهبی و غیره...
تضمین صد در صد ازادی بیان و مطبوعات. یعنی ازادی همه اشکال موجود رسانه ها
تضمین تشکیل ازادانه احزاب ساسی ُ سازمان های اجتماعیُ سازمانهای صنفی ُ اتحادیه ها و غیره....
ازادی مطلق قضا از حکومت و تضمین انکه هر فرد در مقابل قانون یکسان جوابده میباشند.و حق دفاع متهم از خود و انتخاب وکیل قانونی.
ازادی انواع تظاهرات مسالمت اميز و نشست ها.
اين ها را من از جمله اساسات يا بنياد دموکراسی ياد ميکنم.

حالا با قبول اساسات بالايی نظامی را بوجود اورد که رعايت قانون اساسی کشور را نموده و با ايجاد سيستم های انتخابی سرنوشت مردم را بدست خود انها به تصويب رساند. حالا کشور های مختلف با در نظرداشت جغرافيای انسانی ُ تنوع زبانها و مناطق جغرافيايی وسطح فرهنگی و علمی جوامع شان وغيره نظام خود را يا به شکل فدرال يا به شکل کسب اکثريت در پارلمان وغيره تعین نماید.

مراعات اساسات فوق باید نه تنها توسط حکومات صورت بگیرد بلکه هر فرد هر سازمان هر حزب مکلف به رعایت ان باشد. مرز ازای بیان نیز تا ان حدود ادامه داشته باشد.

پس هر کشوری که ادعای دموکراتیک بودن نظام خودرا دارد و حتی دارای مجلس و سایر ارگانهای انتخابی دیگر هم باشد مگر فاقد اساسات فوق باشد نمیتوان انرا دموکراتیک نامید.یک مثال میاورم: گفتیم که یکی از اساسات دموکراسی ازادی بیان است . اگر در جامعه ازادی بیان موجود نباشد وکیل منتخب هم قادر به اظهار نظر نمیباشد. پس بو دن یا نبودن مجلس شورا در چنین نظام معنی ندارد.چنین نتیجه میگیریم که برای یک سیستم و رژیم دموکراتیک موجودیت ازادی بیان صد در صد حتمی است. ورنه رژیم مذکور دموکراسی تقلبی و نمایشی داشته و برای فریب اذهان عامه تشکیل یافته است.پایان بخش دوم
جوابعمر تيمور25193
2007-12-24 14:09:38
اقای احسان الله:
بعد از تقديم سلام
از طرز نگارش تان حدس ميزنم که ممکن است معلم ويا جايی بحیث استاد تدریس نموده باشید.چون در وحله نخست املا اقای حق گوی را اصلاح نموده و بعد آن از من سوال کرده اید.انهم چه سوال مشکلی. اگر من نظریات جامعه شناسان و فلاسفه را با تاریخچه اندیشه هایشان و بالاخره از اولین دموکراسی کهنه جهان(در آتن ) به شما و نظام های که تحت این عنوان قبل و بعد از جنگ جهانی دوم و مخصوصآ بعد از فروپاشی نظام های وابسته به ايديالوژی مارکسيستی در اتحاد شوروی سابق و اروپای شرقی و اسیا و غیر بنویسم به قول معروف مثنوی هفتاد من کاغذ میگردد . که از توان روند این گفت و گو خارج میباشد.

شاید تعریف بعضی مفاهیم بسیار مشکل تر از ان باشد که بتوانیم معنی و مفهو م انرا با چند جمله خلاصه نمود. تعریف ديموکراسی نيز کار اسانی نيست و يا تعريف مفهوم روشنفکر که به نظر من نيز خيلی مشکل ميباشد.در هر حال باز هم به نظر من ترجمه اين مفهوم با کلمه مردم سالاری شایدبهترين انتخاب باشد . این ترجمه معنی همان کلمه ریشه یی دموس و کراتوس یونانی که مردم و حاکمیت ان است ميباشد ارائه میدارد.
اما اين معنی کلی اين لغت نميتواند باشد چون سوال در اينجا است که اين حاکميت چگونه در عمل پياده گردد؟‌ دانشمندان در همه حالات با طرز پياده نمودن دموکراسی در عمل اتفاق نظر ندارند. در کشور های مختلف در زمان های مختلف با در نظر داشت سطح رشد فکری و اقتصادی جوامع اشکال دموکراسی فرق دارد. کشوری شکل فدرالی را بهتر میداند (مثلا کانادا سویس المان وغیره) و کشور دیگری شکل ریاستی و ایالتی را بهتر میداند و یا کشور دیگری راه انتخاب قوای سه گانه را از مجرای پارلمان را بهتر تشخیص میدهد که در همه اشکال ان از طرف جامعه شناسان ایراداتی مطرح میگردد. چون سوال عمده در این جاست که اگر مردم حاکمیت بالای خود نمایند ایا در عمل ممکن است؟چگونه میتوان که مثلا در کشور فرانسه بیشتر از هفتاد میلیون انسان همزمان در همه تصمیم گیری ها سهم داشته باشند و نظر بدهند . ایا این کار در عمل ممکن میباشد.
خوب پس راه حل چیست؟
یک گروه دیگر از دانشمندان ( بیشتر متمایل به مارکسیسم) تمام این اشکال دیموکراسی را مردود میدانند و ادعا دارند که عد الت (عدالت از دیدگاه خود شان ) تا زمانی به وجود نمی اید که سرمایه تعلق مساویانه به همه اعضای همان جامعه نداشته باشد و استثمار از بین نرود.
رابطه دموکراسی با ازادی چیست؟ و ازادی بیان در این زمینه چه سهم دارد؟ حقوق بشر در همچو جوامع چگونه باید باشد ؟ و بعضی مطالب دیگر را در بحث بعدی دنبال میکنیم.
جوابعمر تيمور25148
2007-12-23 09:10:06
احسان الله:
سلام برادری عزيز من بخاطر برای محترم عمر تيمر گفته ام که زیاد مطالعه کند که بالای ابراز نظر قبلی اش تبسره که نام يک زانر رسانه های همه گانی است مانذه است . به اين معنی که ابراز نظر ان نيست. برای رفيق عمر تيمر صبربيشتر ميخواهم.
جوابحق گوی25136
2007-12-22 13:46:21
سلام محترم حق گوی:
من از روی تصادف اين صفحه را باز کردم و بعد از مطالعه چند نظر علاقه گرفتم تا نظرات همه را تا اخر بخوانم.در نوشته شما با تآسف بايد بگويم که بيشتر خشم و قضاوت نا حق را ديدم.از همین خاطر این یادداشت را به شما نوشتم.شما خارج از موضوع صحبت کرده ايد.و اکثرآ نوشته های تان لحن اهانت اميز وبی حوصله گی دارد.شما به عوض صحبت در مورد طرز انديشهء افراد مستقيمآ به طرف مقابل تان داخل مناقشه لفظی ميشويد.مثلآ شما به طرف مقابل صحبت تان مينويسيد که بيشتر مطالعه کنيد در حاليکه خودتان چندين بار غلطی املايی داريد.مثال:
در نوشته مورخ ۱۱ دسامبر ۲۰۰۷ تان (زد کريموف ) که درست آن ضد کريموف ميباشد.و يا (ارسال تهفه های اسامه) که درست آن( ارسال تحفه های اسامه) ميباشد. مثال های زيادی وجود دارد. بقيه را با مطالعه بيشتر خودتان اصلاح کنيد.

و شما محترم عمرتيمور شما نوشته های تان را هم به سويه طرف مقابل تان بنويسيد.بسيار مردم از اثر جنگها و مهاجرت ها از نعمت کافی سواد بر خوردار نيستند و از يک جمله معنی ديگر برداشت ميکنند.شما توقع داريد کسانی که املای درست ندارند معنی حرف های شما را خواهند فهميد .من در بعضی قسمت های نوشته تان بعضی سوالات دارم اگر اجازه باشد انرا طرح خواهم نمود.البته مقصد من صرف فهميدن بیشتر نظرتان است که شما فکر ديگر نکنيد.
برای من لطفآ تشريح بدهيد پس ديمکراسی چه معنی و مفهوم دارد؟
جواباحسان الله25132
2007-12-22 08:09:50
http://www.timesonline.co.uk/tol/news/world/asia/article3080265.ece
جوابکامران25131
2007-12-21 01:54:02
عمر تيمور:
عرض سلام برشما . محترم شما بشکل صحبت می فرمايد که مسووليت انرا نداشته با شيد مثل انتقاد کننده بدون بشنهاد هستيد بهتر است نظر های نظر های شخصی خود را با بشنهاد های ويا مثال ها بنگاريد شما همه را بشت بشک ميدوانيد.زياد تر مطالعه کنيد.
جوابحق گوی25118
2007-12-17 21:07:21
اقای محترم حق گوی:
با نقديم سلام و ارزوی صحتمندی تان.
در نوشتهء تان از مصاحبهء تلويزيونی اقای نمنگانی با يکی از کانال های غربی ياد آور شده ايد.من متاءسفانه این مصاحبه را ندیده ام و فکر میکنم ممکن شما هم آنرا در حال حاضر در اختیار نداشته باشید تا با مشاهده و مقایسه ءان با نظریاتم نکات مشترک و متفاوت را از هم تفکیک میکردیم.اما نظر به نوشته شما نتیجه گیری اقای نمنگانی به اجرای اعمال قهریه مثلآ جنگ بود. من در این باره نمیتوانم اظهار نظر کنم چون قراریکه قبلآ گفتم مصاحبهء تلویزیونی یاد شده را ندیده ام. اما در مورد شباهت نوشته من با مصاحبه اقای نمنگانی و اینکه هر دوی ما به عین نتیجه رسیده ایم با شما موافق نیستم. چون در نوشتهء من هیچ جمله ای را نمیتوان یافت که کسی را تشویق به جنگ کند.اگر شما اتفاقآ چنین جمله ای را مشاهده کرده اید لطفآ با تحریر ان مرا متوجه بسازید.

مخالفت با نظر و عملکرد یک فرد به معنی جنگ و بر خورد فزیکی با او را نمی دهد. ممکن دو شخص با هم دوست و برادر باشند اما نظریات مختلف در ارتباط با قضایای متفاوت را داشته باشند. این به نظر من کاملآ طبیعی میباشد. و به معنی ان نیست که یکی دشمن خونی دیگری باشد.

به درازا کشیده شدن سلسله صحبت ما از این بابت نیست که من دشمن این یا آن فرد هستم.من اصلآ منکر اصل دشمنی با انسان ها و افراد در ارتباط با نظریات شان میباشم. اما حق خود و دیگران میدانم در صورتیکه موافق با عملکرد و یا سیاست فردی نباشیم انرا بدون ترس ابراز نمائیم. این مهم ترین قسمت اصل آزادی بیان میباشد.

انسان ها دارای نظریات و عقاید متفاوت میباشند. هرکس به خود حق انتخاب یک نظر و اظهار آنرا میدهد. باید این حق را به دیگران نیز قایل باشند.این درست نیست که نظریات خودرا با قهر و استبداد به دیگران تحمیل نمائیم .

اما با تبادل نظر با همدیگر میتوان نقاط ضعف نظر خودرا اصلاح نمود.ویا آنرا بهبود بخشید.
در یک رژیم دیکتاتوری ( مثل رژیم اقای کریموف) دیکتاتور عقاید و جهان بینی خودرا بالای دیگران می قبولاند.اما دریک جامعه دیموکراتیک نظری مورد پذیرش است که بیشتر افراد جامعه به آن تمایل نشان میدهند.انهم در چوکات اصول پذیرفته شدهء قانونی.
تحمل شنیدن نظریات مخالف گار آسانی نیست.هرکسی این قدرت را نمیداشته باشد.تحمل شنیدن عقاید متفاوت از خودما ایجاب سطح عالی تعلیمی و تربیتی را مینماید.
طور مثال حالا اگر شورای ملی کشور مارا با کشور های با دیموکراسی بلوغ چندین ساله مثل فرانسه و یا هالند مقایسه کنیم مقدار بوتل آب و یا کاغذ کلوله شده ای که در ظرف دو سال که بروی وکلای مجلس توسط خود وکلا پرتاب شده در طول سال ها در مجلس هالند و یا فرانسه نشده است. و اندازهء کلمات رکیک و دشنام که بین وکلا رد و بدل گردیده شاید در هیچ پارلمان دیگر استعمال نشده باشد.که این نمایانگر پاهین بودن سطح تحمل شان میباشد.و هر انتقاد از خود را به معنی دشنام و اهانت به خود تلقی میکنند.

در هر حال نباید زیاد از این وضعیت پریشان باشیم چون در هر صورت داشتن یک شورا بهتر از نداشتن آن میباشد .همچنان بهتر از یک پارلمان فرمایشی است که همه بوزینه وار از ترس روءسا همه تصامیم درست و نا درست را تصویب کنند.
خوب باز هم به ارزوی آنکه با ارتقای سطح معرفت و اگاهی و سطح تحمل همهء هموطنان عزیز و به ارزوی روزی که ما دیگر شاهد خشونت در کشور خود نباشیم با شما وداع میگویم
عمر تیمور
جوابعمر تيمور25102
2007-12-16 05:01:07
عمر تیمور:
با تقديم سلام برشما دوستان من وقتيکه نظرات شما را در رابطه به اقای اسلام کريم ريس جمهور ازبکستان خواندم مرا بياد ۱۲ سال بيش يک صحبت جمعه نمنگانی قوماندان ضدکريموف را در تلويزون غرب ديده بودم انداخت که در کدام صحرا به عساکر خودمی گفت نمنگانی هم بدون اوردن تفاوت مثال بر ضد کريموف صحبت می کرد او راه جنگ را بهتر ميدانست که صحبت های شما با صحبت های نمنگانی همنواخت است وبا صحبت های اقای معاشر ضديت ومخالفت اشتی نابذير است.
جوابحق گوی25096
2007-12-13 20:12:08
اقای محترم حق گوی:
من از تحليل شما بسيار متعجب شدم . ندانستم خشونت در کلام من در کجا بود که شما متوجه ان شديد.من با عرض حرمت و با رعايت ادب و کلام نظرم را در مقابل نوشتهء اقای معاشر نو شتم.اگر شما نوشته مرا دقيق تر از سر مطالعه نمائيد.ممکن است متوجه شويد که من مخالف سيستم و رزيم ديکتاتوری و اعمال قهريه دولت های ديکتاتوری عليه شهروندان شان ميباشم نه مخالف شخصی افراد .متوجه باشيد که يک فرد ميتواند نظر مخالف با ديگران داشته باشد اما اين به معنی دشمنی شخصی تلقی نمی شود.من دشمن شخصی اقای کريموف نيستم اما مخالف عملکرد سياسی شان که به نظر من بيدادگرانه است ميباشم.

موضوع ديگر اينکه شما اسم چند فرد مخالف اقای کريموف را برده ايد و حدس زده ايد تا من با اخذ تفنگ با ايشان یکجا به سراغ اقای کریموف بروم. از اين طرز برداشت تان من حيرت زده شدم که اين اشخاص تا جایی که معلوم است هم فکران و از هم قطاران طالبان اند.و از شناخت و تجارب دولت داری طالبان اشکاراست که طالبان نه تنها افراد متحجر و بنیاد گرا اند بلکه با تعصب و کهنه فکری شان همراه با بیسوادی مزمن که دامن گیر شان است استبداد سمتی را هم در قسمت همو طنان ما دریغ نکرده اند.از بیداد طالبان میتوان هزاران کتاب نگاشت که در اینجا صرف با گفتن کلام بالا قناعت میکنم.حالا اگر افرادی که شما از ان نام گرفتید پیروی مطلق از بن لادن و ملا عمر کنند وای به حال ملت مظلوم ازبکستان که از زیر چکک برخواسته و زیر ناوه بنشینند.

من در نوشته قبلی ام گفتم که هچو قیام ها در رژیم های دیکتاتوری خواهی نخواهی بوجود مییاید.
حالا سوالم از شما اینست که از کجای نوشته ام فهمیدید که من با اخذ تفنگ به جستجوی اقایان نمنگانی و یولداش خواهم بود . در حالی که من باهر گونه خشونت و استبداد از هر شکل ان و با هر کس مخالف میباشم.شما اگر نوشته ام را بیدون تعصب و با دقت مطالعه فرمائید خو اهید دید که مخالفت من با استبداد صرف به هدف انسان دوستی و احساس احترام به کرامت انسان و ازادی انسان ها میباشد. نه تعویض یک مستبد با مستبد دیگر.

ایا به نظر شما مخالفت با نظر و عملکرد کسی به معنی دشمنی با او وبالاخره از بین بردن او میباشد.شما حق دارید همچو قضاوت نمائید .چون در سی سال گذشته هر رژیمی که در کشور ما روی کار امده مخالف نظر خود را دشمن دانسته و به از بین بردنش اقدام کرده است.
من میگویم که با تبادل افکار و صحبت و با تحمل شنیدن نظریات همدیگر شناخت ما وسعت پیدا خواهد نمود.و بهتر از گذشته عمل خواهیم کرد. هیچ انسانی کامل نیست .با تبادل افکار متوجه نقاط ضعف نظریات خود میشویم.
در مورد خدای نخواسته اعدام اقای معاشر باید عرض کنم که بسیار بی عدالتی خواهد بود که شما از نوشته من به ای قضاوت رسیده باشید.من از ابتدا تا انتها از حقوق انسان و از ازادی فطری بشری و انساندوستی صحبت کردم.شما متاسفانه به ای قضاوت نا صواب رسیدید.
نا راحت نشوید من عادت دارم از تبادل نظریات و گفتار ناروا نا راحت نشوم و به نتیجه گیری نا درست نرسم.زیرا وقتی منطق نارسایی کرد خشم و عصبانیت جای انرا میگیرد و با پشیمانی و ندامت پایان میبابد.
اقای محترم معاشر من اخرین نوشته تان را خواندم با یک سلسله گفتار تان موافق هستم.انشاالله بعدآ در مورد به وضوح بیشتر صحبت خواهم نمود.از نوشته اقای حق گوی متاثر نشوید.حالا اگر در کلام من گستاخی در مقابل شما شده باشد برایم بنویسید. در صورتیکه چنین چیزی واقع شده باشد معذرت مرا از قبل بپذیرید. موفق باشید.باز هم به ارزوی مطالعه نوشته تان خواهم بود.
جوابعمر تیمور25079
2007-12-11 21:13:25
عمر تیمور:
شما انقدر از قهر کار گرفته ايد اگر تفنگ میداشتید زد کريموف جبهه گرفته به طاهر يولداش وجمعه نمگانی يکجا شده اول امان معاشر را اعدام ميکرديد وحالا هم ناوقت نيست طاهر يولداش در سرحد افغانستان است در ارسال تهفه های اسامه بر افغانستان ياری ميرساندميتوانيد خبر انرا بگيريد.بهتر است اول خود را ببنيد بعدا بر ديگران.
جوابحق گوی25061
2007-12-11 20:51:18
عمر تیمور:
با اظهار سباس ازينکه تصح نبشته ام را نموده ايد وبا تشکر از انکه با حوصله مندی در تحليل ان شده ايد .
محترم شما از ديد گاه يک اجتماع کامل ومملو از سواد دموکراسی حرف زده ايد بفکر من نتيجه ان دموکراسی که در افغانستان است در مقايسه بياوريدکه کاملا غير قابل تصور است ويا بفرماييد از تاجکستان مثال بياوريم بخاطر که در ابتدا دولت افکار دموکراسی را در ميان گذاشت که حتی انسان های خوب ان هم خير عدالت اجتماعی را برداشت نتوانست دست به انگونه وهشت زدندند که اسطوره های ننگين وماتم ان به قرن ها درخاطره ها خواهد ماند ويا بفرمايد به ترکمنستان سفر نمايدمردم چقدر از فقر رنج ميبرندکه بعد از هم باشيدن شوروی خشت هم بالای همديگر نگذاشتند مکاتب شفاخانه ها وساير ادارات فرهنگی واجتماي بکام غربت سبرده شد بفکر من ممکن اگردولت های ياد شده جنين دولت مردان جون کريموف ميداشت ازين درد ويرانی ها در امان می ماند. امروز شاهدين ميگويند که در هر يک ولايات ازبکستان دانشگاها وانستيتوت ها وکالز ها موجود است که جوانان در ان درس ميخوانند ويادر دورترين نقطه ازبکستان کلينيک های حمايه طفل ومادر موجود است وخلاصه اينکه در دورترين نقطه ازبکستان برق راه قير ريزی شده وگاز وتيل موجود است به فکر من اين همه راحتی ها خدامات اشخاصی شناخته خواهد شد . در رابطه به نابسامانی های که شما فرموديد من همنظرم ولی دشواری های عايد شده ازبکستان منظر ويرانی ها بد بختی ها وعقب ماندگی های زيادی بودند.
جوابامانـ معاشر25060
2007-12-08 19:58:42
اقای مانـ معاشر:
سلام وحرمت بی پایان به همه خواننده گان عزیز و مخصوصآ آقای معاشر گه به نوشته من نظروتبصره خویش را نگاشته اند.من هم به نوبه خود تبصرهء مختصر به خدمت شان تقدیم میدارم.
اول اینکه به نکاتی که آقای معاشر با من هم نظر هستند میپردازم:من نوشتم که اقای کریموف یک دیکتاتور میباشد.شما هم با من با نگاشتن مطالب ذیل هم نظر میباشید. ؛ سرکوب ملیت گرایی و شورش و اسلامیگرایی ؛و ؛خاتمه دادن به هر گونه زورگویی؛ ؛و ؛ کریموف با استفاده از قدرت محکم حکومتی همه شورشی ها را سر کوب نمود و دوباره اداره قدرت را بدست گرفت ؛پس من و شما با هم همنظر هستیم که کریموف یک دیکتاتور میباشد زیرا کسی که هر نوع مخالفت را سرکوب نماید و قدرت را تنها بدست داشته باشد یک دیکتاتور میباشد.اکثر شورش ها نتیجه زور گویی های دیکتاتوری میباشند.شورشی ها اکثرآ کسانی اند که از طرق مشروع به هدف نرسیده باشند.

بنیاد گرایی هم یک معضله عظیم میباشد. مخصوصآ بنیاد گرایی دینی و نمیتوان تنها با خشونت جلو قد علم این معضله را گرفت.روشن ساختن اذهان عامه واشتراک دادن تمامی اقشار جامعه در تعین سرنوشت ملی و حقوق فردی و گروهی مساویانه برای حل مشکلات ناشی از بنیاد گرایی و ملیت گرایی مفید میباشد.سرکوب یک جانبه به معنی علاج نمیباشد .ممکن همچو دانه سرطان با علاج غیر علمی سایر قسمت های وجود نیز مصاب گردد.

در مورد اقتصاد نوشته اید :و اقتصاد را در کنترول خود در آورد. من هم عرض کرده بودم که سررشته عایدات مالی مملکت بدست وابستگان آقای کریموف میباشد. اسم همین عمل را به عبارات دیگر سرقت دارایی های عامه و اختلاس و یا سوء استفاده مالی مینامند.آیا در ازبکستان مرجعی حقوقی یا عدلی یا فردی وجود دارد که از داریی های خود ریس جمهور خانواده اش و وابستگانش تحقیق نماید؟مسلمآ خیر .
دوم اینکه یک دیکتاتور نمیتواند در ارتبط سیاسی بودن با این کشور و یا ان کشور ماهیت دیکتاتوری خود را تغیر بدهد. مثلآ جنرال مشرف یک دیکتاتور است ولو با هر کشوری تماس یا پیمان و علایق سیاسی داشته باشد.شاه عربستان سعودی یک دیکتاتور است ولو هم پیمان به اصطلاح کشور های غربی و یا امریکا باشد.کاسترو در کیوبا یا فامیل کیم ایل در کوریای شمالی همه دیکتاتور ها اند.و لو در تضاد سیاسی با امریکا یا غرب قرار داشته باشند.دیموکراتیک بودن یک رژیم وابسته به مقدار نقشی میباشد که ملت ها در حیات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی شان بر خوردار میباشند.
این ملت ها دارای حقوق ازادی بیان تشکیل احزاب سیاسی سازمان های اجتماعی وغیره را میداشته باشند.و هر فرد ملت میاموزد که به حقوق سایرین احترام بگذارندو نظر همه نزد همه محترم میباشد ولو انکه با ان هم نظر نباشند.حقوق شهروندی همه افراد جامعه حفظ میباشد.به کرامت انسانی همه ساکنان یک کشور بدون در نظرداشت قوم نژاد دین ومذهب عقاید سیاسی و امکانات مالی فردی وغیره احترام به عمل میاید. مراعات همه پروتوکول ها وکنوانسیون های ملل متحد اعم از حقوق بشر و غیره را در دستور کار خود قرار میدهد.آنگاه میتوان گفت که گرداننده گان همچو رژیم ها دیکتاتور نمی باشند.هیچگاه در همچو سیستم ها یک فرد مادام العمرریس جمهور یا صدراعظم وغیره نمیباشند.
شما در شروع نوشته خود از اتکای اقای کریموف (در ابتدای از هم پاشی شوروی سابق ) به پشتیبانی ابر قدرت امریکا نوشته اید.در حالیکه من فکر میکنم بهتر است یک رژیم به اتکای ملت خود استوار باشد و اکثریت ملت حافظ همچو سیستم ها باشند نه قدرت اجانب. البته باز هم صفت دیگر دیکتاتور ها اینست که برای حاکمیت بی قید و شرط خود متکی نه به ارای ملت بلکه به حمایت ابر قدرت ها میباشند.واز اغوش یک ابر قدرت به اغوش ابر قدرت دیگری نقل مکان میکنند.

سوم اینکه وظیفه مبارزه با جنایت را با تعریف دقیق حقوقی که از جرم و عمل جرمی موجود است سیستم اجراییوی(اجراءیوی ) یعنی بخش پولیس و سیستم قضایی به عهده دارد و این اجراءت بصورت اتوماتیک توسط این ارگان ها بدون دخالت سیاست به پیش برده میشود.اما در ازبکستان اکثر اظهار نظر سیاسی یا انتقاد از رژیم و افراد و یا تشکیل یک سازمان و یا نشر هر مو ضوعی که به ذوق دیکتاتور همنوا نباشد ؛شکل جنایی داده و اقای دیکتاتور دستور سرکوب و قلع وقمع شان را صادر نماید.حال اگر یک دانشمند اقتصاد سیاست اقتصادی آقای کریموف را ارزیابی و نقد کند حتمآ منتظر دستگیری و محاکمه خودش باشد.

در باب رواج باند های مافیایی و جنایات سازمان یافته بعد از سقوط اتحاد شوروی سابق باید عرض کنم که دلایل خیلی عمیق اجتماعی و اقتصادی دارد که من دراینجا نمی توانم که همه را به عرض برسانم. اما باز هم دلیل عمدهء آن سقوط دیکتاتوری قبلی زمینه را برای انارشیسم آماده میسازد.مطمن بود که بعد از سقوط آقای کریموف (و کریموف ها ی دیگر)و وابستگانشان باز هم احتمال بروز همچو وقایع ممکن میباشد.دیکتاتوری یک فاجعه است و ختم بالقوه ان با فاجعه بعدی تعقیب میگردد.مخصوصآ در کشور های ما که نه تنها فقر مادی دامنگیر ماست بلکه فقر معنوی و فقر دانش هم گریبان گیر ما بوده واز این بابت اجتماعات ما خیلی اسیب پذیر میباشند.این دو فقر مادی و معنوی صرف در یک جامعه دیموکراتیک قابل رفع میباشند.و بس.و ضرورت دیگر ان تلاش و زمان میباشد.

حالا طرف صحبت من گرداننده گان محترم سایت فارسی.رو میباشند که چرا همچو افراد را به معرفی میگیرند.به عوض این ها بهتر نیست از افرادی مثل مهاتما گاندی نیلسون ماندیلا لوترکینگ سخاروف (فزیکدان روسی) یا الفرد نوبل وغیره معلومات داد .و یا شخصیت های برجسته افغان و یا اسیای میانه.اینها برای ازادی بشر و برابری حقوق نژاد ها و غیره مبارزه کرده اند.
قبل از خاتمه مطلب میخواهم از همه عزیزانی که برای انسان ها برابری انسان ها و علیه هر گونه تبعیض لسانی نژادی جنسی قوم پرستی و خرافات علیه هر فرد مستبد و سیستم استبدادی شان وقت و انرژی خود را خرچ میکنند سپاس عرض کنم.

آقای معاشر در خاتمه با تشکر از شما میخواهم بگویم که نوشتن به زبان دری (فارسی)با امکانات محدود تایپی و انترنتی بعضآ اشتباهاتی را بار میاورد که مطالعه و درک مطالب را دشوار میسازد.چون خودم هم میخواستم بعضی اصول نگارش و نکته گذاری را بکار بگیرم که متآسفانه نتوانستم.فلهذا در اینجا خواستم با استفاده از امکانات تایپی محدود که دارم بعضی کلمات و جملات مندرج نوشته شما را تغییر وارد نمایم موفق باشید. خدا نگهدار
عمر تیمور

نوت: مهم این نیست که با هم اختلاف نظز نداشته باشیم.مهم این است تا تحمل شنیدن حف همدیگر را داشته باشیم.

ارجومرج ------هرج و مرج
توجوع -------توجه
جوامی -------- جوامع
معافیای ------- مافیایی
بخملی -------- مخملی
شوریشی ------- شورشی
دولت های مشترک المنافه ----- دولت های مشترک المنافع
کشاکش های مزرانه زمان ----- کشاکش های مضرانه زمان.
جوابعمر تیمور25016
2007-12-06 02:51:17
جمشيد:
فرموده شما درست است مردم میگویند روزی در نشست شخصی کريموف به نظربايوف می گويد ما شکر از برکت استقلال سرک ها اباد کرديم وبلدينگها ساخيم .نظربايوف ميگويد ديگرش را نمی دانم در خانه هر قزاق سه مزدور ازبکی کار می کندوهکذا در مسير را سير دريا وجزخ در کانتينر قزاق ها نوشته بود به ازبکها پول بکار است به قزاق ها قل بکار است در مجوع سطح اقثصاد قزاقستان رقابت با کشور های پیشرفته دنیا مکند میتوان از تولیذ سالانه ۲۲ملیون تن کندم با کم زحمت و اجاره هنگفت میدان بایکانور است اقتصاد ومصعونیت سرمایه به خود می کشاند..مقصد من مبارزه کريموف در شرايط های دشوار با هر گونه مخالفت هاست.
جوابامانـ معاشر25001
2007-12-04 17:03:58
امانـ معاشر:
بهر صورت در زمان اتحاد شوروی ازبکستان مرکز آسياي ميانه بود ، هم از نظر اقتصادی و هم از نظر علم ، دانش و کلتور. ولی فعلاْ قزاقستان به مرکز آسیایی مبدل شده که شايد از برکت رئيس جمهور ان نورسلطان نظربايف انقریب به پایتخت اقتصادی تمام کشورهای آسیای مرکزی تبدیل شود.
جوابجمشيد24988
2007-12-03 23:25:49
عمر تیمور:
اسلام کريموف از ابتدا ايام از هم پاشيده شدن شوروی خود را با اميريکا نزديک کرد تا از بلای بدی مليت گرايی وارجومرج داخلی بدستور غزب خلاص شود که اين پلان ان موفقانه انجام شد ازبکستان پشتبان ابر قدرت پيدا کرد ودو باره احوال تشنج مليت گرايی وشورش اسلاميگرايی را سرکوب نموه با استفاده ازدانش اقتصادی خود توجوع جوامی اقتصادی بينالملل را جلب کرد وکارخانه های مشترگ زيادی احيا نمود واقتصاد را در کنترول خود در اورد ولی ازين شرايط در منطقه اشکال وند گيری زورگوی ومعافيای محيطی ودر سطح شوروی پيداشد که کريموف قدرت حکومتی را مسحکم نمود و به هر گونه زورگوی خاتمه داد در مرحله ديگر ازيکستان در رديف بلای دیگری تحولات انقلاب بخملی قرار گرفت که کريموف با استفاده از قدرت محکم حکومتی همه شوريشی ها را سر کوب نمود ودوباره اداره قدرت را بدست گرفت نطرات شما هم درست ممکن باشد ولی در مجموع مردم اسيای ميانه در صورت عذم کنترول محکم احوال افغانستان را ببار می اورد. دوستانی در اسيای مرکزی کار می کنند به مراتب پيشرفت ازبکستان را نسبت به همسايه های همجوارش وانمود می کنند.
جوابامانـ معاشر24980
2007-12-01 20:18:59
به نظر من او یک دیکتاتور بوده و کیش شخصیت پرستی را ترویج کرده است. قدرتش مدیون رژیم سخت استخباراتی و پولیسی اش میباشد.هرگاه از قضای روزگار بمیرد کشور ازبکستان دستخوش هرج و مرج خواهد گردید.مطمئنآ ساکنان همچو کشور ها از نگاه روحی نیز شکنجه شده بوده سلامتی روحی خود را از دست میدهند.برای بقا وحفظ حیات خود تملق نموده ودروغ میگویند.مو صوف خدمت برازنده یی به کشور و مردم خود ننموده است . وابستگانش سررشته یی عایدات مالی مملکت را بدست دارند.استبداد و زور گویی سیاست معمولی نظام حاکمش میباشد.ناقض حقوق اولیه ملت ازبک (ازبکستان)بوده و میباشد.بعد از مرگش همچو استالین و بعضی دیکتاتوران دیگر مورد محاکمه قرار خواهد گرفت و تمامی دارایی های خانواده گی اش ضبط و دوباره به ملت ازبکستان تعلق خواهد گرفت.به امید عدالت.
جوابعمر تیمور24963
2007-12-01 03:23:11
اسلام کريموف با وجود تاجک بودن، به زبان مادری خود و به مردم تاجک ظلم و جفا کرده است.
جواباحمد24957
2007-11-30 00:28:06
برادر! ايرانی ها و كسانيكه از ايران پيروی ميكنند عادت دارند كه اصطلاحات مردم ديگر را به رقم خود نوشته كرده و با گذشت زمان در بنای همين تحريفات ادعا ميكند كه فلان چيز مربوط ايران است !!!
درينجا نيز همچنان يك بهره برداری تصور است يعنی :
هيچگاهی شنيده نشده است كه كسی “ قشقه دريا” را “قاشقا دره” گفته باشد !!! من احتمال ميدهم كه اين بيوگرافی را برای كريموف يك شخص آلوده به لجند تعصب نوشته است .
بااحترام
ارسلان از هالند
جوابارسلان24953
2007-11-27 22:07:09
امانـ معاشر:
زياد کوشش کرده ايد، اگر پيام تان به روسی ميبود فايده اش برايتان زياد ميشد.
جوابسليم جان24929
2007-11-27 06:03:55
اسلام کريموف اقتصاد دان کامل مبارز حقيقی سياست مدار با استعداد دشمن فندمتالزم ويکه تاز ميدان رقابت هم کسبان دولتهای مشترک المنافه وشخص دارای استقرار مستقل فکری بوده وطن ومردم خود را از کشاکشهای مزرانه زمان درامان داشت . کريموف با فکر راحت توانست ملت ۳۳ ميلونه (هر کله که بر خيال) ملیت های ازبکستان زا در تحت کنترول خود دراورد.
جوابامانـ معاشر24923
2007-11-25 18:50:19
اسلام عبد الغنی یوویچ کریموف بتاریخ 30 جنوری سا ل 1938 در شهر ثمرقند جمهوری شوروی ازبکستان در خانواده کارکن دولت – ایرانی عبد الغنی و صنوبر کریمووا تاجک متولد گردیده است.
جوابFarsi.Ru24908
[1] 
پيام شما:
آدرس الکترونيکی: نام:
farsi  eng



© 2003-2007 نشريهء آزاد افغانی
كليه حقوق اين سايت متعلق به «افغانستان.رو» ميباشد
نظرات نویسندگان مقالات ممکن است مغایر با موضع اداره سايت باشد
استفاده از مطالب سايت با ذکر ماخذ آزاد است.