English |  فارسی |  پشتو |  Русский  


صفحه اول/ شعروادبيات
  تاريخ   |   علم وفرهنگ   |   شعروادبيات   |   طنزوفکاهی   |   سياست   |   اقتصاد   |   و...   |
ديدگاه هاي ارائه شده در نوشته هاي ارسالي بيانگر آراي نويسندگان مي باشد و لزوما مبتني بر موافقت ادارهء «فارسی.رو» با اين جهت گيري ها نيست. مسوليت اين نوشته ها مطابق قوانين اداري و جزايي روسيه فدراتيف و نورم هاي حقوقي بين دول منوط به نويسندگان است.
[««] [10] [11] [12] [13] [»»] 
2006-10-16 23:42:24
گريز و درد
رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهي بجز گريز برايم نمانده بود
اين عشق آتشين پر از درد بي اميد
در وادي گناه و جنونم كشانده بود
رفتم كه داغ بوسه پر حسرت ترا
با اشكهاي ديده ز لب شستشو دهم
رفتم كه نا تمام بمانم در اين سرود
رفتم كه با نگفته بخود آبرو دهم
رفتم ‚ مگو ‚ مگو كه چرا رفت ‚ ننگ بود
عشق من و نياز تو و سوز و ساز ما
از پرده خموشي و ظلمت چو نور صبح
بيرون فتاده بود يكباره راز ما
رفتم كه گم شوم چو يكي قطره اشك گرم
در لابلاي دامن شبرنگ زندگي
رفتم كه در سياهي يك گور بي نشان
فارغ شوم كشمكش و جنگ زندگي
من از دو چشم روشن و گريان گريختم
از خنده هاي وحشي طوفان گريختم
از بستر وصال به آغوش سر هجر
آزرده از ملامت وجدان گريختم
اي سينه در حرارت سوزان خود بسوز
ديگر سراغ شعله آتش زمن مگير
مي خواستم كه شعله شوم سركشي كنم
مرغي شدم به كنج قفس بسته و اسير
روحي مشوشم كه شبي بي خبر ز خويش
در دامن سكوت بتلخي گريستم
نالان ز كرده ها و پشيمان ز گفته ها
ديدم كه لايق تو و عشق تو نيستم

فروغ فرخزاد
جوابmahta18737
2006-10-14 21:29:14
اميد:
آگر دعائیه امید جان را به اصطلاح در بین خط ها بخوانیم قسمأ دشنامیه , قسمأ دعائیه ذیل از آن بدست می آید :

در بخش دشنامیه

عوام ما علم ندارد
مؤمن و روشنفکر ما کور اند
فهميدگان‌ ما بی اراده‌ اند
زنان‌ ما بی شعوراند
مردان‌ ما بی شرف اند
پيروان‌ ما آگاهي آن را ندارند عقب کی پا میگذارند
جوانان‌ ما بی اصالت اند
اساتيد ما بدون علم استادند
نويسندگان‌ ما تعهد نداشته و هر روز راه دیگری مخالف راه قبلی را می پیمایند
شاعران‌ ما بی شعور اند
به مسلمانان‌ ما خرد چون مسلمانان ما بی خردند
به محققان‌ ما هدف ( آیا ما محقق داریم ؟ به جز از آقایی که محقق تخلص می نماید؟‌)
به هنرمندان‌ ما درد ( بدون تبصره )
به مردم‌ ما خودآگاهي‌ ( بدون تبصره )

بخش دعائیه
به دانشجويان‌ ما نيز علم ( دانشجو اگر قبلأ علم میداشت ضرورت به دانشجو شدن نمی داشت )
به متعصبین ما فهم ( بدون تبصره )
به نااميدان‌ ما امید (که ازنا امیدی زیاد به نوشتن دعائیه می پردازند )
به ضعيفان‌ ما نيرو( بدون تبصره )
به محافظه‌كاران‌ ما گستاخي‌ (گستاخی که خصلت خوبی نیست. اگر برایشان جرئت بخواهی بهتر نیست؟)
به نشستگان‌ ما قيام ( بدون تبصره )
به راكدان‌ ما تكان ( بدون تبصره )
به مردگان‌ ما حيات ؟؟؟؟ اگر قرار باشد که قیامت در زمین صورت گیرد ........
به كوران‌ ما نگاه‌ ( البته هدف از کوران باطنی است ورنه بازار داکتران چشم سفوط می کند)
خاموشان‌ ما فرياد ( غلغله یی که از استجاب این دعا به وجود آید باعث ازدیاد تعداد کر ها خواهد شد و باز هم باید دعایی برای کر ها نوشت )
به حسودان‌ ما شفا ( بدون تبصره )
به خودبينان‌ ما انصاف ( بدون تبصره )
به فحّاشان‌ ما ادب‌ ( اگر هدف بد زبانان اند ( بدون تبصره ))
به همه‌ ملت‌ ما همت‌ تصميم‌ و استعداد فداكاري‌ و شايستگي‌ نجات‌ و عزت‌ ببخش (( بدون تبصره ))

نظر دوستان را در مورداین دعائیه می خواهم
با احترام
جوابارجمند18699
2006-10-14 10:14:12
خدا یا !
به‌ عوام‌ ما علم‌ ، به‌ مومنان‌ ما روشنايي‌ ، به‌ روشنفكران‌ ما روشنگری‌ ، به‌ متعصبين‌ ما فهم‌ ، به‌ فهميدگان‌ ما اراده‌ ،به‌ زنان‌ ما شعور ، به‌ مردان‌ ما شرف‌ ، به‌ پيروان‌ ما آگاهي‌، به‌ جوانان‌ ما اصالت ‌، به‌ اساتيد ما علم ، به‌ دانشجويان‌ ما نيز علم ، به‌ نويسندگان‌ ما تعهد، به‌ هنرمندان‌ ما درد، به‌ شاعران‌ ما شعور ، به‌ محققان‌ ما هدف‌ ، به‌ نااميدان‌ ما اميد ، به‌ ضعيفان‌ ما نيرو ، به‌ محافظه‌كاران‌ ما گستاخي‌ ،به‌ نشستگان‌ ما قيام‌ ، به‌ راكدان‌ ما تكان‌ ، به‌ مردگان‌ ما حيات‌ ، به‌ كوران‌ ما نگاه‌ ، به‌ خاموشان‌ ما فرياد ، به‌ مسلمانان‌ ما خرد ، به‌ حسودان‌ ما شفا ، به‌ خودبينان‌ ما انصاف ، به‌ فحّاشان‌ ما ادب‌ ، به‌ مردم‌ ما خودآگاهي‌ ، به‌ همه‌ ملت‌ ما همت‌ تصميم‌ و استعداد فداكاري‌ و شايستگي‌ نجات‌ و عزت‌ ببخش
جواباميد18681
2006-10-14 07:07:06
لاله کو:
سلام لاله کو جان شعر بسیار زیبا بود میشه بگی که این شعر از کدام شاعر است .. والسلام
جواببی نام18678
2006-10-13 05:21:41
ناکام
از بهار سعید
کمپوز و آهنگ حشمت احسانمند

ای که بیهود سر راه دلم دام شوی
پی تسخیر دلم در هوس خام شوی

زتو من فتنه ترم ترس که بدنام شوی
دست بر دار مبادا که خودت رام شوی
راه گم کرده و آواره ی ایام شوی

تو که خواهی که نگه ات و سوسه انگیز کنی
تو که خواهی که لبت جام هوس ریز کنی
تو که خواهی که شوم تشنه و پرهیز کنی

یا تغافل کنی و آتش من تیز کنی
رام بهر چه به یک وعده و بیغام شوی

تو که خواهی که منت عاشق دیوانه شوم
نو که خواهی زغمت دختر افسانه شوم
سخت در دام تو افتاده و زولانه شوی
وای ترسم که تو ام عاشق ناکام شوی

تو که در دیده من عشق خودت می خوانی
تو که این سینه ی من پر ز شرر میدانی
گرم می بینی ام و یا س زخود می رانی
هوش کن هوش که گولت زنم و درمانی
ز فسون نگه ام جادو و سرسام شوی
جوابعنایت از دنمارک18657
2006-10-13 05:07:42
اسيبه:
به کی گویم من از این عشق ، ازاین درد نهان
که مرا کرد رها ......
جوابعنايت هاشمی18654
2006-10-13 05:04:49
اسيبه:
درود بر شما ! اسيبه عزيز اميدوارم که صحت باشيد امروز بعد از ۵ ما سر به سايت فارسی زدم. بيعام تان را گرفتم يک جهان ممنون از نظريات تان موفق و کامگار باشد .
جوابعنايت هاشمی18653
2006-10-10 13:59:49
سردار محمد داود فقيد اين شعر را پيش از مرگش در مخباره به افسران خلقی خواهند.

در اين دنيا دل بی غم نباشد
اگر باشد بنی آدم نباشد

روان سردار داود شاد باد
جوابآرش فروزی18600
2006-10-10 12:32:32
معني معني

دست بدست من بده تا سيــــــــــنه ها روشــن شـــود

من تو شوم تو من شوي تن جان شود جـان تن شــود
با تو جهنم جنـت است بي توبهشــــــــت دوزخ است

آميـــز در جـان و تنــــم ، تا گلخــــنم گلشـــن شـــود
اي آفتاب آفـــتاب ، در خـــــــــــــلوت جانــــم بتاب

تا چشمه هاي چشم من ، بر ديگـــران روزن شـــود
گردد بکانون دلــــــــم روشــن چراغ سبـــز جــــان

اي عشق خواهم شير تو در سينــــه ام روغن شــود
هرگـــــــز نمـانـــد تيـــــرگي دلسردي افســــردگـي

آنجا که عشق مهـــربان يـک ذره نــور افگن شـــود
بشکن طلسم رنگهــــــــا در معـــني معني مــن درا

تا جــان الفــت پيــشه ات منظور مـرد و زن شـــود
مپسند اي عشق و وفا اي بحر نـــــــــــور و صفـــا

کز ظلمت چـــون و چرا گلـــزار ما گلـخـــن شـــود
با ديده گــان ديگـــري در ناز بتـــــــــان سيـــر کن

تا جان و تن روشن شوي تا ديدنـــت روشـن شـــود
عشق کشاند کش کشان آنســـوي بي سوي زمـــــان
هر عاشقي را کز راه جان در توي تــويي من شـود
جوابلاله کو18596
2006-10-08 18:49:07
بسم الله الرحمن الرحیم سلام برای شما عزیزان میخواهم که یک غزل برایتان بفرستم که خداکند مورد پسند شما عزیزان قرار گیرد

تماشای مردم شدم
من تماشای مردم شدم ازشورتوازجنگ تو
مجنون شدم مجنون شدم ازحیله ونیرنگ تو
هم نام ازتویافتم هم خویش درتوباختم
باسوزدل درساختم زین سازبی آهنگ تو
بیراه بودم در راه شدم درعشق توسوداشدم
رسواشدم رسواشدم ازفکربی فرهنگ تو
برحال من گریدچومن دردهربینی مردوزن
چون توندیدم بی رحم وای بردل چون سنگ تو
بیتو بودم درتو شدم صید توو آهوشدم
درخم آن گیسو شدم ازبوی عطرورنگ تو
من شیخ بودم راهب شدم دردفترت کاتب شدم
نایب شدم نایب شدم سرلشکروسرهنگ تو
دیدم زتو بسیارجفاای آشنا ای آشنا
اینست گررسم وفا هرگزنبینم رنگ تو
وا گربمن زاری کنی ازتهءدل یاری کنی
افسون ومکاری کنی من نخورم نیرنگ تو
گردل کند آهنگ توباخنجرش برمیدرم
درقهرزندان میبرم ازچنگ تو ازچنگ تو
باتشکرازشما

(راهب سُجانی) انگستان
جوابراهب18580
2006-10-08 13:44:48
به حرف و صوت ممکن نيست تمثالت نشان دادن
دوعالـــــــم نفس گيــرد تا به پيش آيينــه دارندت
به معنی گر شریک معنـــــــی ات پیدا نشد بیـــدل
جهان گشتم به سورت هم ندیــــــدم مثل و مانندت

صد سلام بعداز کلام خدمت همه خواننده گان عزیز ! هر که را دیدم درین عبرتسرا لاف از بیدل شناسی میزند .جوابگوی دوعالم کسی خواهد بود که تعبیرش حتی همسایه صور خیال بیدل نباشد. شما میدانید که اشعار بیدل از تفسیر قران مجید سرچشمه گرفته
جوابمحمد ادريس بقايی قطره18575
2006-10-08 12:05:36
درين دنيای بی حاصل چرا مغرور ميگردی
سليمان گر شوی آخر نسيب مور ميگردی
جوابنصير از دبي18573
2006-10-07 13:40:29
برای کسانی که به وحدت ملی افغانها لطمه وارد میکنند. قطعه شعری از محمود الحسینی المنشی مجلس نویس وی در باره جنگ بین قوای احمد شاه ومعین الملک در هندوستان:

گروهی ز درانیان از هرات
همه رزمجوی و شجاعت صفات

گروهی زافغان با فر و جاه
همه نامداران زرین کلاه

همه بوده از ملک احمد شهی
که سازند میدان ز دشمن تهی

زمهمند و وردک وسی نامدار
که بدند هریک چو اسفندیار

گروهی قزلباش و ازبک بهم
زده از شجاعت چو شمشیر دم

گروهی ز بلخ و سمرقند و دشت
که پیکان شان از حجر میگذشت

بسی سیستانی و هم زابلی
ز افغان غلجایی و کابلی

گروهی ز تاجیک و تاتار روم
گروهی دلاور ز هر مرز و بوم
جوابsrdar18557
2006-10-07 10:16:28
رموز موفقيت

1. رویاهای بزرگی در سر داشته باشید. افكار بزرگ زندگی شما را متحول خواهد ساخت
2- یك تصویر خاص از مقصد مسیر خود در ذهن تان ترسیم كنید. هر اندازه این تصویر مشخص تر و خاص تر باشد امكان دستیابی شما به آن بیشتر خواهد بود.
3- به گونه ای رفتار كنید كه گویی شما مالك كسب و كارتان میباشید. ولو آنكه برای شخص و شركت دیگری كار میكنید. این نگرش شما بذرهای موفقیت و استقلال شغلی را در سرنوشت شما خواهد كاشت.
4- شغل خود را دوست داشته باشید. چنانچه به آن علاقه مند نمیباشید آن را رها كنید. با "نه" گفتن به شغلی كه تنها برای پول انجامش میدهید شغل دلخواه خود را همچون آهن ربا جذب خود خواهید كرد.
5- یك گروه خوش فكر تشكیل دهید. با افرادی كه متعهد به ایجاد یك شغل بزرگ هستند جلسه تشكیل دهید. اندیشه ها و ایده های خود را با یكدیگر در میان بگذارید و از یكدیگر پشتیبانی كنید.
6-همواره ضوابط اخلاق كاری را رعایت كنید.
7- پیشرفت و بهبودی دائم و بی وقفه در شغل خود را سر لوحه اعمال خود قرار دهید. همیشه به علم خود بیفزایید.
8- به شغل خود بعنوان یك خدمت رسانی بنگرید. یاری رساندن به دیگران كسب و كار شما را رونق خواهد بخشید.
9- از تمام جزئیات و ریزه كاریهای شغل خود آگاهی یابید. این پیشه شماست.
10- مترصد فرصتها باشید. هر لحضه ممكن است بر در شما بكوبد. آیا شما آماده هستید؟
11- تناسب اندام خود را حفظ كنید. ذهن توانمند جسم نیرومندی پدید می آورد. بدن ضعیف معلول ذهن ضعیف میباشد. سلامت جسمانی و روانی شما اساس موفقیت شما در زندگی میباشد.
12- زندگی خود را اولویت بندی كنید. ابتدا كارهای مهم تر را به انجام رسانید.
13- پیش از آنچه مشتری انتظار دارد به وی خدمت ارائه دهید. این عمل اعتماد سازی كرده و مشتریان شما را افزایش میدهد.
14- فرد منظبطی باشید. زندگی خود را از فعالیتها و افرادی كه موجبات پیشرفت و بالنگی شما را فراهم می آورند، پر كنید. فعالیتهایی كه بر زندگی شما اثر منفی می گذارند را از خود دور سازید.
15- نخست به خودتان پرداخت كنید. این نخستین قانون متمولان است. پس انداز را هیچگاه فراموش نكنید.
16- هر از چند گاهی تنهایی را تجربه كنید. در زمان تنهایی به ندای درون و اندیشه های ذهن خود گوش فرا دهید و برنامه ریزیهای خلاقانه كنید.
17- بسوی برتری گام بردارید. بهترین را ارج دهید و به كمتر از آن قانع نباشید.
18- صداقت و درستكاری بهترین سیاست است. خود و خواسته های خود را بشناسید و آنها را همیشه صادقانه بیان دارید.
19-در روند تصمیم گیری سریع عمل كرده و در تغییر آنها كند و آهسته باشید.
20- شكست گزینه شما نخواهد بود. تمام افكار شما باید بر موفقیت متمركز باشد. شما باید موفق گردید.
21- در دستیابی به اهدافتان مصمم باشید. پافشاری سرسختانه اعتماد بنفس شما را تقویت كرده و شما را به پیروزی نهایی نزدیك میكند.
22-بر خلاف جریان آب شنا كنید.هیچگاه از ایده ها،عقاید و رویكردهای نو نهراسید.
23-بروی فرصتها تمركز كنید و نه بروی موانع.
24- سه عنصر ترس، پشت گوش اندازی و تنبلی را از زندگی خود بیرون اندازید.
25-به خاطر داشته باشید اغلب افرادی كه در كنار شما زندگی میكنند از پیشرفت و ثروتمند شدن شما خوشنود نخواهند شد و ممكن است در این مسیر مرتبا شما را از دستیابی به اهدافتان دلسرد سازند. تنها به اهداف خود بیندیشید و آنها را نادیده بگیرید.
26- یاد بگیرید خودخواه باشید. خودخواهی به معنی نادیده گرفتن حقوق دیگران نیست. بلكه به مفهوم ارج نهادن به خواسته ها و آرزوهای خودتان و مقدم دانستن آنها بر خواسته های دیگران است.
27-حال اگر فرد بد شانسی نباشید حتما پولدار میشوید
جوابحفيظ ا لا صمدی از کا بل18554
2006-10-06 19:20:34
سلطان حسين بايقرا
افغانستان نینگ ازبیک شا عر لریدن هم بیری سلطان حسین میرزا بایقرا عمر شیخ او غلی دیر. که ۸۱۷ هجری ییلینده هرات شهر یغه تیموری لا خاندانیغه تو غو لگن که کوپ بیر عالی و جذاب شعر لار یاز گن که شعر لریده ( حسینی) تخلص قیلورایردی که ۲۱ یاشیگه پا دشاه لیب مرو٬ استراباد ٬ خراسان هرات نی الیب ۳۸ ییل پادشاه لیغ قیلادور. سلطان حسین کوب بیر عادل پادشاه ایدی اونی عصر یغه کوب عالم لریشه گن مکتب لار مدرسه لار ترقی قیلیب و مسجد لار اباد بولگن بلخ ده گی مزار شریف نی هم قیته توزتگن و عالم لردین علیشیر نوائی و مولانای جامی و نقاشی لاردین استاد بهزاد شول عصر ده یشب علم و معارف غه خدمت قیلا دور لار سلطان حسین بایقرا اندین سونگ۸۸۴ هجری ییل غه دنیا دین رحلت قیلا دور لار که بیر کتابی شول عصر ده بار اتی( دیوان سلطان حسین بایقرا) دور که ترکستان ( افغانستان و ازبکستان) غه کوب او قویتیگانی بار.
سلطان حسین بایقرا نینگشعر ینی نمونه سی :-
تو کوب قانيم تر حم قيلماد ينگ هيچ ***** کوروب حاليم تبسم قيلماد ينگ هيچ
تبسم قيلما يين جانيمنی الد ينگ******** اليب جانيم تر حم قيلماد ينگ هيچ
فراقی دا کو نگل کوب چيکتينگ افغان **** و صالی دا تر نم قيلماد ينگ هيچ
حسينی هجر يدا افغاندين اوزگا ***** کوروب محنت تنعم قيلماد ينگ هيچ
----------------
اقتباس از (جرس) نشريه ازاد٬فرهنگی٬ اجتماعی٬ ادبی و غير وابسته گرديده
جوابولی از هالند18541
2006-10-05 20:53:51
ائ گل تو گلئ به يادگاری بفرســــــــــــــــــــت گرليق گل نيستم خاري بفرســــــــــــــــــــــــت
جوابسلطان18516
2006-10-05 11:10:55
حفيظ ا لا صمدی:
بردر گل حفيظ جان جهان سپاس از شعر قشنگت .
دریغ ا ز کابل و آ ب و خاک ود شت و کوهسارش
که خنجر بر دل و جان میزند هر لحظه دیدا رش
حساب خفتگان زیر خاکش را کی میداند
هزارا ن کشته افتاده ست درهر پای دیوا رش
چه خوش میگفت صا نب روزگاروصف کابل را
"خوشا عشرت سرائ کابل و دامان کوهسارش"
بیا صا ئب تو یک بار دیگر دروادی کابل
که جای سبزه و گل جوی خون بینی به گلزا رش
همان برج فلک سا را که کردئ در غزل توصیف
حنا یت کار دوران کرد مثل خاک هموارش
به ابروی پل مستان هزا را ن کشته مد فونند
نه از نهرش نشانی ماند نئ ا ز ا رغوا ن زا رش
نطر گاه جنون خیز ا ست این جاهرگزرگاه اش
همیشه کاروان مرگ مئ آید به بازارش
جهان آ را و شهر آ را که فخرباستانی داشت
بخون غلطید ایوانش بخاک ا فتاده دیوارش
نه از ناموس نامی ماند نئ ز آثار تاریخی
ستمگاران بی فرهنگ تا آ مد به بازا رش
مسلمانی اگر " حفیظ" با موی است و با شلوار
گذشتم من ا ز ا ین موی و ازاین دستار و شلوا رش

احمد فرید رحمانی
جوابلاله کو18495
2006-10-05 10:58:13

يا مهدی ادركنی عجل علی ظهورك
معمولاً در ماه مبارك رمضان انسانها بيشتر به خدا نزديك می‌شوند شايد به اين دليل باشد كه در اين ماه بيشتر به معنويات روی می‌ آورند، مثلاً می توانند هر شب نماز شب بخوانند بعضی از شبها را احيا بگيرند و مشغول خواندن دعا شوند؛
دعاهائی همچون ابو حمزه ثمالی‌ كه دقت در معنی آن انسان را دگرگون می كند به خصوص كه اين چنين دعايی از زبان امام زين العابدين (عليه السلام) نقل شده باشد. شخصيتی كه به خاطر عبادت بسيار،زينت عبادت كنندگان لقب گرفته است،اما اين گونه در درگاه الهی‌ جزع و فزع می كند:
(أبكی لخروج نفسی، أبكی لظلمة قبری، أبكی لضيق لحدی، أبكی... أبكی ... أبكی...
گریه می کنم برای خروج روحم،گریه می کنم برای تاریکی قبرم،گریه می کنم برای تنگی لحدم،گریه می کنم برای ....)
وای‌ به حال ما... ما كه بيشتر اوقات از خدا و ياد او غافليم آن قدر غرق در دنيا و ماديات شده ايم كه در خواندن نماز ها‌ی واجب خود نیز کوتاهی می کنیم، ‌چه رسد به نماز شب و قرآن و گريه از ترس خدا...
ولی ‌همانهایی كه در ماه های ديگر مشغول دنيا هستند و قرآن به دست نمی گيرند،حداقل برای ‌استخاره،خواندن فاتحه و يا بدرقه ی مسافر سعی ‌می كنند در اين ماه مبارك حتماً يك ختم قرآن بکنند.
سعی می كنند زودتر برای سحری خوردن بيدار شوند تا بتوانند حداقل دو سه ركعت از نماز شب را بخوانند.برخی از آنها نيز شبها تا نيمه بيدارند و مشغول خواندن سبحانك يا لا أله ألا أنت...
واقعاً چه لذتی دارد.انگار اين ماه به طور سحر آميزی مردم را به طرف خدا می كشاند!!
مساجد و حرم ائمه معصومین و امامزاده ها (عليهما السلام) و مكان های ‌شريف ديگر نيز در شبهای قدر ديدن دارد.
همانهایی‌ كه ظاهراً به خيلی‌ چيزها پايبند نيستند با حالت فروتنی‌ به مسجد آمده و همه به درگاه خدای مهربان روی می آورند و دستان نیازشان را به سوی خدا بلند كرده و زار زار گريه می كنند و هر كس از در گاه خدا حاجتی م‍ی طلبد.بعضی‌ها مريض دارند و بعضی‌ ها قرض دارند،وخیلی ها آبرو دارند و نمی دانند در خانه ی چه كسی را بزنند به غير از خدا .
در اين بين يك عده آرزوهای خيلی‌ قشنگی دارند:
يكی می‌گه:كاش سال ديگه كه می‌خوايم قرآن سر بگذاريم،‌آقا برامون دعای ‌قرآن رو بخونند.
يكی ديگه می گه:خدايا دلم می خواد برم مكه ولی نه بدون آقا
اون يكی می گه:خدايا فقط يك شب جمعه قسمتم كن با آقا برم كربلا و دعاهای ديگری از اين قبيل.
كه همه ی ‌اينها به يك چيز برمی گردد آن هم «ظهور آقا»
بياييد با هم عهد كنيم اين ماه كه بهترين و زيباترين ماه هاست هر وقت خواستيم دعا كنيم،اول برای ظهور آقا دعا كنيم ... اصلاً... فقط برای ظهور آقا دعا كنيم
می دانيد چرا؟
روز قيامت كه نامه ی اعمال شيعيان را باز می‌كنند، آن دسته كه كارهای خوب زيادی دارند، كه خوشا به حالشان،هم خدا از ایشان راضی است هم امام زمان(عج).
اما دسته ی ديگر مثل من عاصی كه متوجه اعمال و رفتارشان نبودند وای ‌به حالشان.از یک سو زشتی كارهای بدی كه انجام دادند و عقاب و عذابش،و از سوی دیگر خجالت و شرمندگی ... خجالت از چه؟!!
خجالت از اينكه آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشريف ) می آیند و می فرمايند:
(خدايا از خوبيهای ‌من مهدی بردار به اونها بده تا اعمال خوبشون زياد بشه.)
اين جاست كه بايد های های گريه كنيم... نه... اصلاً چرا گريه؟!! بايد از خجالت آب شده و به زمين فرو رويم.
حالا با اين حساب درست است وقتی آقای به اين خوبی داريم در بهترين حالتهايی كه در سال خيلی كم برایمان پيش می آید آقا را فراموش كنيم ؟
چه آقای مظلومی ؟!!
چه آقای غريبی
حفيظ ا لا صمدی از کا بل
جوابحفيظ ا لا صمدی از کا بل18494
2006-10-05 02:04:46
( من خواب ديده ام)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به تقليد شعر معروف فروغ فرخزاد و بياد جاودانه اش:
من خواب ديده‌ام كه كسي مي‌آيد
وقتي كه خواب نبودم ديده‌ام
كسي مي‌آيد
كسي مي‌آيد
كسي ديگر
كسي بهتر
كسي كه مثل هيچكس نيست، مثل رهبر نيست، مثل طالب نيست، مثل وزير
نيست،
کسي مثل غرب سالار، غوغا سالار، قبيله سالار، جنگ سالار نيست‏
مثل با با نيست، مثل كرزي نيست
او حتي مثل بلر، بوش، رامسفلد، پاول، نيست‏
و مثل آنكسي‌ست كه بايد باشد
و قدش از درخت‌هاي قصر سفيد هم بلندتر است‏
و صورتش
از صورت ارسلا هم روشنتر
و از برادريک نفر ‏
كه رفته است
و رخت تجاري پوشيده است ‏
و تمام بلند منزل هاي شهر كابل مال اوست‏
و نصف پارك وزير اكبر خان مال اوست، نمي‌ترسد
و از خود يک نفر هم كه تمام اتاق‌هاي منزل ما مال اوست‏
وتمام تانك ها ي قراضه ارتش ملي مال اوست
وچند پست هاي كليدي مال اوبود
‏ نمي‌ترسد
و مي‌تواند
تمام دزدي هاي "ان جو او" ها را‏
با چشم‌هاي بسته بخواند
و مي‌تواند حتي هزاردلار را‏
بي‌آنكه كم بيآورد پيش "اداره جلب سرمايه گذاري" دکتوراشرف غني بردارد‏
و مي‌تواند از "آي ام اف" و "بانك جهاني"، هر چقدر كه لازم باشد، پول نسيه بگيرد‏
و مي‌تواند كاري كند كه بازسازي
كه خواب بود‏
و خواب است
‏ مثل صبح سحر بيدار شود
دوباره دروازه هاي "اداره جلب سرمايه گذاري"
پلمب شود
آخ . . .‏
چقدر بازسازي خوبست‏
چقدر نوسازي خوبست‏
چقدر ارتش ملي خوبست
چقدر شعار ندادن خوبست
و من چقدر دلم مي‌خواهد
كه وزير
مثل اميرالمومنين
يك دو چرخه قراضه داشته باشد‏
و هيچ محافظ
و من چقدر دلم مي‌خواهد
كه وزيران را پياده ببينم
ودر جرايد كابل كاريكاتور وزيران را ببينم‏
و خود وزيران را در تلويزون بينم‏
آخ . . .‏
چقدر وزيران را ديدن خوبست‏
چقدر باغ بالا رفتن خوبست‏
چقدر مزه‌ي نان خوبست‏
چقدر مندوي كابل خوبست‏
چقدر كاريكاتور وزيران خوبست ‏
چقدر خود وزيران خوبند‏
و من چقدر از همه‌ي چيزهاي خوب خوشم مي‌آيد
و من چقدر دلم مي‌خواهد
كه سبيل هژمونيست ها را بكشم‏
‏ ‏
چرا من اينهمه كوچك هستم
كه در خيابان‌ها گم مي‌شوم
چرا بوش كه اينهمه كوچك نيست‏
و در خيابان ها هم گم نمي‌شود
كاري نمي‌كند كه آنكسي كه بخواب من آمده‌ست، روز آمدنش را
جلو بيندازد
و مردم محلة هاي كابل
كه خاك باغچه هاشان هم خونيست
و آب حوض‌هاشان هم خونيست
و تخت كفش‌هاشان هم خونيست
چرا كاري نمي‌كنند
چرا كاري نمي‌كنند
‏ ‏
چقدر آفتاب زمستان تنبل است
‏ چقدر كابينه ما تنبل است
چقدر لويه جرگه تنبل است
من پله‌هاي پشت بام را جارو كرده‌ام
و شيشه‌هاي پنجره را هم شسته‌ام
چرا آقاي جاويد فقط بايد
در خواب، خواب ببيند
‏ ‏
من پله‌هاي پشت بام را جارو كرده‌ام
و شيشه‌هاي پنچره را هم شسته‌ام
‏ ‏
كسي مي‌آيد
كسي مي‌آيد
كسي كه در دلش با ماست، در نفسش با ماست، در صدايش با ماست
كسي كه آمدنش را‏
نمي‌شود گرفت
و دستبند زد و به زندان انداخت
و روز به روز
بزرگ مي‌شود، بزرگتر مي‌شود
كسي كه از رامسفلد، از فهيم ، از خليلزاد، نمي ترسد
كسي از کرزي، از اشرف غني، وازخليلي نمي ترسد

‏ ‏
كسي آتش بازي نمي كند
کسي که ديکته نمي کند
کسي که به ريش ما نمي خندد
و سفره را مي‌اندازد
و نان را قسمت مي‌كند
و موافقتنامه بن عدول نمي کند
و لويه جرگه را سياست مي‌كند
و رهبران را سياست مي‌كند
و جنگ سالاران را سياست مي كند ‏
و تكنوكرات ها، دموكرات ها را سياست مي كند
ونرادان تفكر نوين سياسي را سياست مي كند
و باباي ملت را سياست مي كند ‏
و باباي ملل را سياست مي كند‏
وبعضي ها را مي كشد!‏
و جلابان بازسازي را سياست مي كند‏
و مدرنيست هاي نسل ديروز و پست مدرنيست هاي نسل امروز را سياست مي كند

و گمركات هرات را قسمت مي‌كند
و گمركات بلخ را قسمت مي‌كند
و گمركات قندهار را قسمت مي‌كند
و گمركات تورخم را قسمت مي‌كند
و "ان جو او ها" را مي بندد و قسمت مي كند و سياست هم ايضا مي كند!‏
و خانه هاي فرماندهان را قسمت مي‌كند
وپول هاي شاهزاده هاي نفتي را قسمت مي‌كند
و پارك وزير اكبر خان را قسمت نمي كند
و ساحه هاي سبز شهر را قسمت نمي كند
و هزار و هشت صد ميليون دلار سال گذشته را ‏
از حلق "ان جو او" ها مي كشد
و شهردار را بر دار مي زند
و هر چه را كه باد كرده باشد قسمت مي‌كند
و سهم ما را هم مي‌دهد
من خواب ديده‌ام . . .
من عکس آقاي جاويد، در بيداري خواب ديده ام...‏
اما راستش چنين كسي نخواهد آمد...‏
جوابيوسف18488
2006-10-04 08:51:26
مهر عشقت بدلــم دادي و ديوانه شـدم
بر گل شمـع وجـود تو چو پروانه شـدم

من که از عشق تـو پيمانه مي نوشيـدم
همچو مجنون، جنـون کردم وديوانه شـدم

همچو منصـور زدم بانگ انالحق زخـودي
چون به اميد تو من وارد ميخـانه شدم

لب لعل تو ايا دلبر من شــــــهد بود
چون چشيدم مي لعلت، بتو همـواره شدم

باز يکدم تو بيا جرعه زان لعـل بيار
زانکه ديوانهَ تو بودم و مسـتانه شدم

سائس غمزده را يکـد مــي از راه وفا
بنوازم که ز تو، بي سرو سامانه شدم
تقدیم به مهسا جان
جوابسهيل از کابل افشار18462
2006-10-04 08:45:11
اشكهايم از كجا سرازير مي شود در بيابان خاك .
آيا اشكهايم را بايد پاك كرد يا ........... ادامه داد به آن، يا بوسه زد به شب مهتابي پر از اشك به علت جدايي.
بوسه مهتاب از كجا مي آيد در اين شب پر از درد و غم؟
اشكهايم با تمام وجودم تقديم به تو مهربانم
تقديم به تو با سراسر عمق وجودم
تقديم به تو با عشق بي نظيرم كه هميشه متعلق به تو بوده
و تقديم تو باد هنوز.تقديم آن كسي باد كه هنوز مرا فراموش نكرده است.
تقديم آن كسي باد كه لحظه هاي با هم بودن هم را فراموش كرد.

دردادگاه عشق ....

قسمم قلبم بود وكيلم دلم و حضار جمعي از عاشقان و دلسوختگان.

قاضي نامم را بلند خواند وگناهم را دوست داشتن تو اعلام كرد. پس به تنهاي و مرگ محكوم شدم.

كنارچوبه ي دار از من خواستند تا آخرين خواسته ام را بگويم ومن گفتم كه به تو بگويند

دوستت دارم
حفيظ ا لا صمدی از کا بل
جوابسهيل از کابل18461
2006-10-04 08:39:46
رفتی امّا یک نفر در انتظارت مانده است
چشمی از جنسِ بهاران داغدارت مانده است
آشِنا دیگر نگاهت را دریغ از ما مدار
چشم هائی مثلِ دریا بی قرارت مانده است
بی گناهی خوب می دانم گناهت عاشقی است
بی وفا در یادِ ما تنها غبارت مانده است
من برایِ چشم هایت قصّه می گویم عزیز:
قصة آواره ای که سر بدارت مانده است


آشنایِ دست هایِ ساده و رؤیائی ام
رفتی اما یک نفر در انتظارت مانده است.

حفيظ ا لا صمدی از کا بل
تقدیم به احمد فريد رحمانی
جوابحفيظ ا لا صمدی18460
2006-10-04 07:33:01
من آمدم

من آمدم که با شدنم در به در شوم
در انتظار قسمت محتوم سر شوم
از دست رفته دست دامان آینه
از دست گنگ دلهر ها شکوه گر شوم
چون روزن تغرل خود پر ز آرزو
چون خرمن تخیل خود بی ثمر شوم
تا گل کند حضور رهایی به دیده ام
در پای پنجره بنیشینم نظر شوم
یا ناله یی به توله تنهایی شبان
یا خار خشک در پیشان بی کسی
پروانه باشم از خود وپروانه تر شوم
کافربه کیش خویش مسافر به شهر خود
تنها در ازدحام عجیب بشر شوم
با جیب غار وجامه غماره و غریب
کوچک به چشم طایفه معتبر شوم
مثل دل سیاه سپیدار های باغ
تندیس یاس در شب و روز ثمر شوم
تصویر اضطراب به قاب خیال صبح
تبعید در خطیره سرخ خطر شوم
خاکستر به باد رود خاک من زیاد
آتش شوم شمال شوم شعله ور شوم
من آمدم به نام گنهگار در زمین
جای گلایه نیست .گر از این بتر شوم
جوابصفی الله18457
2006-10-04 00:33:21
مفلس خوشحال جان:به جواب شعرت والسلام میگویم.
طبع شعری ام کفایت نکرد تا کلمه ای به این نبشته اضافه نمایم.
جوابارجمند18453
2006-10-03 23:56:49
مفلس خوشحال:
شعر زیبای صوفی عشقری بدلم چنگ زد و خواستم تا مخمسی بر آن بنویسم. البته از شعر دوستان و مریدان عشقری صاحب قبلأ بخشش می خواهم.
*************

هیچ چیز از رب نخواهم چشم گریانم بس است
خوشی دیگر نخواهم آه و افغانم بس است
غربت من موجب فخر و سر افرازی بود
«گربهشتــم می سزد، وصل نکویانم بس است
وربدوزخ لایقـــم تکلیف هجرانم بس است »

ای خدا زنجیرذلت را به پای ما مَنِــه
ظلم دنیا کم نباشد منت عقبأ مَنِــه
گر چه پشتم خم نگردد از جفای روزگار
« ای فـــــــــــلک بردوش من بارغـم دنیا مَنِــه
نازوتمکین وادای خوبرویانــــم بس است»

از برای عشق توسر گشته و نالان شدم
از فراقت همچو مجنون شهره یی دیوان شدم
تا شنیدم وصف موهایت ز پیش دشمنان
«ازحدیث زلف مشکین توسرگــــــــردان شدم
بعد امشب دیدن خواب پریشانـــم بس است »
«ارجمند»
جوابارجمند18447
2006-10-03 10:05:06
توبه!

گفته بودم که اگر بوسه دهی توبه کنم
که د گر ا ز ا ين خطا ها نکنم
بوسه دادی و چو برخاست لبم از لب تو
توبه کردم که دگر توبه ی بی جا نکنم .
جوابلاله کو18428
2006-10-02 11:47:55
گربهشتــم می سزد، وصل نکویانم بس است

وربدوزخ لایقـــم تکلیف هجرانم بس است

ای فـــــــــــلک بردوش من بارغـم دنیا مَنِــه

نازوتمکین وادای خوبرویانــــم بس است

ازحدیث زلف مشکین توسرگــــــــردان شدم

بعد امشب دیدن خواب پریشانـــم بس است
جوابمفلس خوشحال18396
2006-10-01 13:43:35
خاطره

دگر درخانه قلبم تو کو چیده
مرا با بیوفائی ها زخود رانیده
هنوز اندرلبان من تبسم رنگ غم دارد
تو قعر آرزویم را چه بیر حمانه از بن واژ گون کردی
از آن گاهی که از نزدت مرا راندی
فروزان اختر بخت از سپهر زنده گانی ام فروافتید
و چون گلهای فصل بر گریزان باختم رنگم
و همچون تکدر ختی در کویر هجرد خشکیدم
و در آن سو غصه هایم دیدمت ای بیوفا من
که بهر دیگری شیرین نوای عشق سر کردی
و عشقم را زقلب خود بدر کردی
به گوشدیگر خواندی سرود گرم هستی را
و من دانم که اندر معبر ذهنت
نمیباشم خز از یک خاطره امروز


«پارینه»
جواب«پارینه»18379
2006-10-01 13:42:40
باز آ زشهر غریب

خـواهم که شعر گویم دایم برای ایبـــــــــــک
خـواهـم که بر لبـانــم باشد ثنای ایبــــــــــک
جـــــان میدهد نسیمش هـردم فسرده گان را
از بسـکه خوشگوار است آب وهوای ایبــک
اندر دل سمنـــگان خــــواهم که بـاشدم جــای
گشت و گذار خوهم در کوچه های ایبــــــــک
از بـــاغ و بستـــانش عطـــر بهشـت خیـــــزد
بهتر بود زجنت عشرت سرای ایبـــــــــــــک
هستندشهروندان این جــــــا عــدوی ظلمـــت
زیناتحاد محکم بنگر صفای ایبــــــــــــــــک
هـمزاد گاه دیرین ! در شهر خــــویشتن زی
از شــــهر خـویش هــر گز بیگانــــگی نشاید
باز آز شهر غربت باش آشنای ایبــــــــــــک

« پارینه »
جواب« پارینه »18378
2006-09-29 15:48:13
سردار:
سلام دوست عزيز اينکه من تحرير داشته ام . صدق تحرير من به اساس کتاب افغانستان در پنج قرن اخير که محترم مير محمد صديق فرهنگ است. و من دقيق نميدانم که حرف شما درست است ويا نوشته محترم فرهنگ. که تحرير داشته اند.
طرزی - سردار غلام محمدخان ولد سردار رحمدل خان قندهاری و برادر زاده سردار مهر دلخان متخلص به مشرقی است.
جوابولی از هالند18329
2006-09-29 00:51:06
ولی از هالند:
اقای محترم ولی

غلام محمد خان طرزی پسر سردار مهردل خان مشرقی است نه پسر سردار رحمدل خان.

نمونه کلام؛

طرزی به طنز گفت چو بیدل به سرکشان
ما شیشه ریزه ایم هذراز پایمالیم.
جوابسردار18318
2006-09-29 00:13:33
قلندر:

نه من بيهوده گرد دالر و دينار ميگردم
شريک مافيا هستم پي کوکنار ميگردم
ز لطف بوش و بلير رسيدم بر مراد دل
که من از نشهء قدرت کنون خمار ميگردم
دريشی و کف و کالر فدای ملتم يکسر
کلاه بر سر چپن در بر قلندر وار ميگردم
شراب و خنده و ساقي چه شيرين است و سکه آور
همه را آزمون کردم پي نسوار ميگردم
ز کف رفت اعتماد ملت و مردم و من امروز
ز جمع دوستان رفتم و با اغيار ميگردم
نه شرم از ملت و ني خجلتي از يوناما دارم
من از بهر خريداری درين بازار ميگردم
به احسان عمر بينم بقاي قدرتم ز آنرو
ندارم چاره ديگر به حکمت ،يار ميگردم
به از دست دادن قدرت نميدانم چه خواهم کرد
به دور ارگ جمهوري بسر چلتار ميگردم
نه عدل و داد و انصاف است،امنيت چه مي پرسي
ز بازسازي فقط نام است و من سرشار ميگردم

مائيم که پنتاگون و عضو سيائيم
در کشور تاريک شما نور خدائيم
با کبکبه و دبدبه و تانک و مسلسل
در کابل و بغداد رئيس الرؤسائيم
کرديم تجاوز چو به مرزي چو به درزي
با دادن ارزي ز مجازات رهائيم
ما در همه احوال به نام پرزيدنت
با حفظ سمت، اهل دل و مرد صفائيم
تا راه بيابيم به دل هاي جوانان
با پول وهم پپسي کولا راهگشائيم!
فقر شما، دالر ماگره گشاه است
ما نيز درين رابطه استاد سخائيم
اي جان مترجم تو بکن ترجمه ما را
تا خلق بدانند چه با مهر و وفائيم
اي ملت افغان، به گواهي مترجم
مائيم که از راه کرم، پشت شمائيم
جواببينوا18314
2006-09-29 00:08:57
سرود قومی!
تر سو چی دا زمکه د کرزی خان وی
تر سو چی دا جهان د جورج بوش خان وی
تر سو چی داجهان بی سراو به سامان وی
تر سو چی پاتی یو، دوه پاسپورتان وی
تل به دا اوغانستان وی
تل به دا اوغانستان وی
هزاره که بلوچان یی
پشه یان نورستانیان یی
ازبکان که ترکمنان یی
که ایماق یا تا جکان یی
که دا قوم یی غلامان یی
د ملت بابا بچیان یی
دامو ده شعار د وروروالی
دا مو ده معنا د آزادی
دا مو ده معنی د سوکالی
دا دی عدالت او ترقی
دا مو غز دی بختور
دا مو غز دی با خبر
دا مو غز دی با خبر

د "قامی" سرود!
څو چی دا ځمکه د زلمی خان دی
څوچی امريکی زمونژ پشيتيان دی
څو چی کابینه دطالب بچیان دی
څوچی یو طالب په دی جهان دی

تل به دا " نیو طالبان" دی
تل به دا " نيو طالبان" دی

هزاره که بلوچان يو
پشه يان، نورستانيان يو
ازبکان که ترکمنان يو
پښتانه که تاجکان يو
ځکه چی ذوتابيعتان يو

دامريکی مزودران يو
د مشرف پلويان يو

دی شعار مو امدادی
په گور کښی آزادی
عداوت او تفرقی
ملی وحدت بق بقی

دا موغږ دی زور آور
وايو بوش زمونژ رهبر
واي و بوش زمونژ رهبر
جواببينوا18313
2006-09-27 20:31:57
نیکی

تو نيكي ميكنی و در دجله اندا ز
اگر عقل از سرت بنموده پروا ز يا
تو نيكي ميكنی و در دجله اندا ز
كه ايزد وقت پس دادن كند ناز
جوابلاله کو18292
2006-09-27 20:20:40
مامور دولت

مامور دولت شدم دستم دراز است پیش او
مشکلات هر لحظه انبوه و فراوان می رسد

با دو صد و ده روپی پولی که می گیرم کنون
گرشوم بیمار کی پولم به درمان می رسد

درخوراک و خرج منزل هم بسی در مانده ام
با چنین اوضاع کی کارم به سامان می رسد؟

یک طرف بقّال گوید چوب خطّت پرشده
بل برق زان سو دگر چون شیر غرّان می رسد

میوه را باید نگاهی کرد واز پیشش گذشت
حال کی دستم به ران مرغ بریان می رسد؟

بهر دانشگاه کابل پول میخواهد زمن
بهر کیف و کفش خود اولاد گریان می رسد

مادر اولادها از بهر خرج و برج خود
گاه با ناز و ادا گاهی شتابان می رسد

کرولا و تیوتا گر دارند از ما بهتران
من نمی دانم که کی دستم به پیکان می رسد؟

گر اروپا می رود همسایۀ ما دم به دم
پول من تا رفتن ده افغانان می رسد
جوابلاله کو18290
2006-09-27 20:19:44
كا رمي كرد زير دست مدير
دختر خوشگلي چو ماه منير

داشت روزي مدير دورانديش
كار مرموز و مشكلي در پيش

با معاون به مشورت بنشست
در به روي مراجعين ببست

وسط بحث و گفتگو ناگاه
داخل اندر اتاق گشت آن ماه

گل رخسارش از نشاط شكفت
خنده اي كرد با مدير و بگفت

كز سفر خانم شما، امروز
بازگشته است خرم و پيروز

اينك از داخل سراي شما
تلفن مي كند براي شما

شوق ديدار دارد و ،زآنرو
بهرتان بوسه مي فرستد او

چون سرش گرم كار بود آن مرد
حرف وي را درست درك نكرد

گفت: الحال، من گرفتارم
با معاون كميسيون دارم

هرچه داد او ،بگير با تعجيل
سر فرصت بده به من تحويل
جوابلاله کو18289
2006-09-25 17:06:00
ادامۀ رباعیات عمر خیام با ترجمه پشتو از عبدالباری جهانی:

ماییم در اوفتاده چون مرغ بدام
دلخسته روزگار و آشفته مدام
سرگشته در این دایرۀ بی در و بام
نا آمده بر مراد و نا رفته بکام

د مرغیو په څیر راغلو د ازل دام ته لویدلي
زړونه ستړي ورځې ستړې شپې د غم په تار پېیلي
دې لار ورکي دایره کې لالهانده له اوله
نه له مراد سره راغلي نه په مراد یو رسیدلي
##
یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند ز استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید
از خاک در آمدیم و بر باد شدیم

یو څو ورځې ماشومان و شاګردان د لوی استار سوو
یو څو ورځې له دې خپلې استادیه په زړه ښاد سوو
له دې ژونده له تلاښه موږ ته څه شئ په نصیب سول
چې له خاورو و راغلي عاقبت ټوله برباد سوو
##
زین خانه که به صد نوا آمده ایم
رفتند بسی ز ما و ما آمده ایم
از رفته و آینده نگفته است کسی
باید بکجا شد ز کجا آوده ایم

له دې کوره چې په سلو فریادونو یو وتلي
زموږ له ډلې داسې ډیر دي هم راغلي هم ترې تللي
نه د تللیو احوال راغی نه راتلونکي رامعلوم دي
چې آخر به چیرې ولاړ سو او له کومه یو راغلي
##
تا زهره و مه در آسمان گشت پدید
بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید
من در عجبم ز میفروشان کایشان
به زآنکه فروشند چه خواهند خرید

چې زهره او سپوږمۍ دواړه پر آسمان باندې ختلي
له سرو میو له ډک جامه چا بهتر نه دي لیدلي
زه حیران یم کار و بار ته د دنیا د میفروشو
خرڅوي چې شرابونه دوی بهتر دي څه کتلي
##
من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشیدن بار تن نتوانم
من تنده آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم

زه بی میو بی مستیه ژوندون نه سمه کولای
درانه پیټي د ژوندون مې بی شرابو نه سم وړلای
زه بنده د هغه آن یم چې ساقي مې راته وايي
دا یو جام که پر سر پورته زه یې ونه سم چښلای
##
بر دار پیاله و سبو ای دلجو
بر گرد بگرد سبزه زار و لب جو
کاین چرخ بسی قد بتان مهرو
صد بار پیاله کرد و صد بار سبو
##
رانه راوړه په مینا کې په پیاله کې شرابونه
د ویالې پر غاړه کښینه چې سبزه وي سره ګلونه
چې دې شنه آسمان د ډیرو ګلرخانو خاورې یوړې
څوک یې سل ځله مینا کړل ځوک یې سل ځله جامونه

... ادامه دارد
جوابصبور18202
2006-09-24 03:21:40
طالب نامه

در مملكت سپـــــاهي و سركار , طالب است
قند وقروت , شــــــمله ودستار , طالب است
تنبان سر حــــــــــــدي چو بود پرچم وطن
بقال پشت كــــــــوچه و عطار , طالب است
القاعده , كــــــــرزي وملا عمــــر يكي ست
انجوي گرگ تا ســـــگ دربار طالب است
صلح و صفا چو جــــــن و پري ناپديد شد
آي ساف جاي خود همه اغيار , طالب است
اين ريش و پشم فخـــــــــــريه قندهار نيست
زير زميـن ارگ به خـــــروار طالب است
اسلام چـرس وبنگ چـــــــــو گيتي نو رد شد
تصــوير پشت قطي نــــــسوار طالب است
شيخ آصــف شكم كه زن تـــــــــــازه مي كند
حضرت" دهل نواز وعــزادار طالب است
برنامـه هاي بي بي سي فريــــــــــــاد مي زند
توني بلر وبوش جهانـــــخوار , طالب است
جوابفدايی18164
2006-09-24 03:11:43
پارلمان بازی

بردر ملـــــــــــــــــــک پارلمان آمد
راســـــــــــــت پرسی بلای جان آمد

يکی از بلــــــــــــخ و ديگر از کابل
به نمايــــــــــــــــــــــــندگی مان آمد

آن که در کله ميــــــــــــــخ ميکوبيد
جای زندان به پارلمــــــــــــــان آمد

با تيمم به دســـــــــــــــت خون آلود
پارلمـــــــــــان گفته نغمه خوان آمد

رآی با ميلهً تفــــــــــــــــنگ گرفت
گرگ ديوانه چون شبـــــــــــان آمد

آنکه راکت به خــــــــــانه ها می زد
چه شد اينــــــــــــگونه مهربان آمد

آن که « طالب پچق » تخلص داشت
دســــــــــــــت در دست طالبان آمد

زين معما شمـــــــــــــا چه ميدانيد؟
گنگ در نقــــــــــش نکـته دان آمد

کور را ذره بين لقـــــــــــب دادنـد
کر خبر چيــــــــــن و پاســبان آمد

حرف کـــوته ، به پارلمــان بازی
آن که بايد نيـــــــــــايد ، آن آمـــد
جوابيوسف18163
2006-09-23 19:22:22
یما هوتک:

روزی پادشاهی یک مصرع شعر سرود و از درباریان خواست تا در مورد آن نظر دهند مصرع شعر وی چنین بود :

« چشم یارم به سرب میماند »

همه درباریان از شعر استقبال کردند بجز ملک الشعرأی دربار و چنین بگفت:
در عمرم شعری بدین کراهت نه شنیده بودم.
پادشاه به قهر شد و امر کرد تا ملک الشعرأ را به طویله اندازند.
فردای آن پادشاه مصرع دوم را سرود که چنین بود:

« از سفیدی به طرب میماند »

و امر کرد تا ملک الشعرأ را حاضر نمایند.
شاه مصرع دوم را خواند و از ملک الشعرأ نظر پرسید
ملک الشعرأ در جواب گفت میخواهد دوباره به طویله برود.
جوابارجمند18148
[««] [10] [11] [12] [13] [»»] 
پيام شما:
آدرس الکترونيکی: نام:
farsi  eng



© 2003-2007 نشريهء آزاد افغانی
كليه حقوق اين سايت متعلق به «افغانستان.رو» ميباشد
نظرات نویسندگان مقالات ممکن است مغایر با موضع اداره سايت باشد
استفاده از مطالب سايت با ذکر ماخذ آزاد است.