English |  فارسی |  پشتو |  Русский  


صفحه اول/ طنزوفکاهی
  تاريخ   |   علم وفرهنگ   |   شعروادبيات   |   طنزوفکاهی   |   سياست   |   اقتصاد   |   و...   |
ديدگاه هاي ارائه شده در نوشته هاي ارسالي بيانگر آراي نويسندگان مي باشد و لزوما مبتني بر موافقت ادارهء «فارسی.رو» با اين جهت گيري ها نيست. مسوليت اين نوشته ها مطابق قوانين اداري و جزايي روسيه فدراتيف و نورم هاي حقوقي بين دول منوط به نويسندگان است.
[««] [57] [58] [59] [60] [»»] 
2007-02-01 02:05:31
(فکاهی های سیاسی)
شب زنده دار:
دو خانم که خواهر خوانده های جاناجانی بودند، در یک مجلس سوگواری مشغول توصیف از شوهران شان بودند. یکی از آنان گفت:

ـ می دانی خوار،بابه فتح تمام شو خاو نداره؛ مثل ماهیی که ده چنگک بیفته، لوت می زنه و لول می خوره!

دومی پرسید:

ـ نگفتی، بابه فتح چه کاره اس؟

ـ وی خبر نداری !وکیـــــــــــــــــــــــــل شورا.

ـ هیچ غم نخور! آدم که تمام روز خاو کنه، باید شو بیدار باشه.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
نگفته؟

در جلسه شورا، وکیلی نفر پهلویش را خارید و زیر لب پرسید:

ـ جلســــــه شروع شده یا نه؟

دومی جواب داد:

ـ بلی، تا اکنون، بیست دقیقه از صحبت وزیر صاحب هم سپری شده!

ـ در باره جه صحبت می کند؟

ـ تا به حال نگفته....
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
کوج کشی عصبی:

شیردل: « امروز تمام شهر را زیرو رو کدم، یک داکتر عصبی نیافتم. مثل ای که زمین ترقیده و داکترا فرو رفته.»

پر دل: «او بی خبر! تمام داکترای عصبی به تعمیر پارلمان کوچ کشی کدن.»
جوابالياث از هامبورگ20332
2007-02-01 02:00:35
(طنز)
ازسرکل ما دست بردارید:
داد از دست این رعیت دموکراسی نشناس.شب و روزخرمن اوضاع را گله گاومی کنند وفریاد می زنند که، چرا جنگنده های دموکرات، مارا بم باران می کنند و خانه های مان را ویران.

وطندارا! انگوربی زنبورنیست.اگردموکراسی می خواهید، چراازبم و بارانش می ترسید؟ دل تان می خواهد که طیارات خانه به دوش بیایند و شما را گل باران کنند!؟

الحمدالله درسی سال گذشته شعورسیاسی تان بیخ گرفته است و می دانید: حقوق بشر شلغم نیست که ازسبزی فروشی شهرآرا، مفت و جفت بخریدش.

وقتی «جوال های جهانی شدن» به خانه های تان سرازیرمی شوند ، لطفاًازلُک و باریکش نترسید. بازهم پیشانی های تان را به« خاک بازارآزاد» بمالید و شکرکنید که تا هنوز« مادونای لیبرالیزم» ـ به علت مشغولیتش در برنامه های هنری خاورمیانه ـ به قریه های تان نیامده است، وگرنه با دهل« راکن رول» و سرنای «پاپ» اش، شما را آن قدرمی چرخاند، می جنباند ومی جُفتاند که درعرق کپیتالیزم ترمی شدید.

وقتی شما ازما، بازسازی، نوسازی، سرسازی، زیرسازی می خواهید، جامعۀ« سازسازی» مجبوراست، نخست منطقه را هموارسازی کند و بعد تخم باز سازی بکارد.مگرمی توان با بیل و کلندافغانی، مملکتی را هموارکرد!؟

اگرکیک درتنبان نمی داشتید، از روزاول برای تان هوشدار داده بودیم که وقتی با سپاه دموکراسی و بازسازی شاخ به شاخ می شوید، حتماً ریش های تان، تراش شده، دُم بودنه یی یا فرانسوی باشند؛ پتلون گاوبای، کلاه شپوویا قره قلی بپوشید تا ازشلاقیان فرق شوید،مگر گپ ما را پَس لُنگی کردید.

باردیگرگردن مان را خلاص کردیم وفریاد زدیم، که هرگاه عقاب های دموکراسی برفرازکله های تان پروازمی کنند ـ برای آن که نول باران نشوید ـ لطفاً بیست بیست ملیون دالربه سازمان فضایی ناسا بدهید تا شما را ازمناطق نظامی دورکند و مثل آن خانم ایرانی ببرد به هواخوری فضایی؛ مگربازهم یک دانه ارزن از دست تان نیفتاد.

گلاب به گله های تان،متأسفانه ما نمی توانیم پشه رانعل کنیم. شما خوب می دانید که نه کاه داریم و نه کاهدان. بازهم برای تسکین دل های شما تا به حال دوصد غوری تأسف خورده ایم و هزارها کیلوهمدردی برای تان ارسال داشته ایم.

دل تان باورمی کنید یا نه، برای رفع نیازمندی های شما آن قدرکنفرانس مطبوعاتی برگزارکرده ایم که درهمین نشست آخر، چهاردندان پیشروی سخنگوی مان در گیلاس آب میزخطابه افتادند.

این ها همه به جای شان، تا به حال ده درجن کمیسیون تحقیق تعیین کرده ایم که ان شاءالله نتایج کارشان را به گوش نواسه ها و کواسه های تان می رسانند.

به لحاظ خدا، دیگرازسرکل ما دست بردارید و بگذارید که به کار و بارملت برسیم.
جوابفردين ورکشاپ20331
2007-02-01 01:58:04
(طنـــــــــز)
دزدی قرن:
سران کشورهای عضوناتودرنشست ریگا، با دریافت خبر«دزدیدن بایسکیل ملاامام وزارت داخله»، یک دقیقه سکوت و دودقیقه چُق چُق کرده اند.

سران ناتو دراین جلسه رسماً اعلام کرده اند که برای آوردن ثبات و امنیت درسرزمین وزارت داخله، به تعداد سه هزارنیروی دزد بگیررا به ولسوالی کابل اعزام می دارند.

پاپ کبیردرسفرش به ترکیه وهنگام ملاقاتش با مفتی اعظم، ازدزدان همۀ مذاهب جهان خواست تا ازدزدیدن بایسکیل های ملاامامان شان خودداری کنند و بیش ازاین، آبروی تمدن ها را نریزانند.

چوکی های رامبویی:
کشورجاپان برای تطبیق و توسعۀ دموکراسی درافغانستان، مجبورشده است چوکی های چنگال داررادرتالارجلسات پارلمان جا به جا ونصب کند.

هدف ازاین کمک دموکراتیک آن است، تا این چوکی ها، وکیلان را هنگام ترک جلسه محکم بگیرند ودوباره سرجای شان بنشانند.

ناظران گفته اند:« درحالات که چوکی، زور وکیل را نداشته باشد، و نماینده از چنگش فرارکند، خود چوکی دررای گیری می تواند اشتراک کند. »

گفتگوی تمدن ها:
دریکی از جاده های شهرراننده گی می کردم. درعقب موتری ازکاروان قوت های چشم آبی ـ که پیشروی من حرکت می کرد ـ این جمله ها آویزان شده بودند:« لطفاً فاصله بگیرید. به ما نزدیک نشوید.»

خدارا شکرکردم که عاقبت گفتگوی تمدن ها آغازشدند.

موانع با صلاحیت:

یک سال پیش مقامات اعلام کرده بودند که همۀ موانع راازداخل شهرکابل برطرف می کنند. بعد ازگذشت یک سال ، ازیکی پرسیدم:

ـ چرا موانع برطرف نشدند؟

آهسته درگوشم گفت:

ـ خدا فضل کرد، قریب بود موانع، مقامات رابرطرف کند
جوابنادر20330
2007-02-01 00:34:05
سلام دوستان عزيز!
معلم خطاب به شاگرد ميگويد سمير بگو وقتی می گويم من حمام می روم تو حمام ميروی او حمام ميرود و ما حمام ميرويم اين چی زمانی است .
شاگرد معلم صاحب اينکه سوال ندارد روز جمعه است ديگه .
جوابسلطان20329
2007-02-01 00:22:32
سلام دوستان عزيز!
قاضی از دزد پرسان کرد راستی موقع که ساعت طلای این اقا را دزدی کردی هیچ نترسیدی
دزد چرا جناب قاضی ترسیدم که نکند ساعت طلا نباشد.

قاضی از متهم پرسان میکند چرا پول این شحص را نمی دهی
متهم میگویید به خدا یک سال است که به او التماس می کنم که یک هفته مهلت بتی نمی دهد .

قاضی در اداره پولیس رو به متهم کرد و گفت این دفعه برای چی تو را دستگیر کردن متهم با قیافه مظلومانه ای جواب داد قاضی صاحب برای اینکه پیر شده ام ودیگر مثل سابق نمیتوانم فرار کنم.
جوابسلطان20328
2007-01-31 07:33:38
سلام دوباره
يک فکاهی
در یک کانفرانس جهانی تمام رهبران افغان دعوت شده بودن در میدانی میخواستن عکس یادگار بگیرند در راه یکی از رهبران هر دو بوت های خود را کشید کوفی انان سرمنشی ملل متحد از او پرسید چرا چی شده که بوتهایترا کشیدی رهبر گفت در بوتم سنگ چلی رفته کوفی انان پرسید چرا یک بوتت را نکشیدی و تو هر دو بوتت را کشیدی رهبر ساده گفت صاحب نمی فهمم سنگ در کدام بوتم رفته

بااحترام
محبوب
جوابMahboob20315
2007-01-31 07:29:20
سلام به عمه شما
!!!
آخر سال تعليمی بود و شاگردان يک صنف تصميم گرفتند که يک عکس دسته جمعی بگيرند.
استاد صنف هم در گرفتن عکس آمد و به شاگردان توصيه کرد که هنگام عکس گرفتن خنده کنند تا هر وختی که عکس را می بینند يک ياد گاری خوبی داشته باشند و به شاگردها گفت: باز بعد از دير زمان که اين عکس را می بينيد ميگوييد که احمد فعلا داکتر شده و فلان صنفی انجنیر شده و ... در همین موقع یکی از شاگرد ها گفت : بلی باز میگوییم که استاد خدا بیامورز هم در این عکس است ...
جوابشاه ولی20314
2007-01-31 07:23:27
سلام به همه که ميخواهند دلهای افغانهای خويشرا شاد بسازند
يک فکاهی تازه
يک افغان يک پاکستانی و یک آمریکای در یک پروند هلیکوپتر رورسی با مقدار بوچی های آرد و بوره جهت کمک به زلزله گان پاکستان روان شدن آنها سه نفر بودن و بدبختانه دو پراشوت نجات داشتن در مسیر هوا هلیکوپتر دچار اوارز تخنیکی شد و چند لحظه بعد سقوط میکرد داخل هلیکوپتر پر از دود و غبارشده بود پاکستانی به عجله آمد که پراشوت را بردارد افغان گفت چالکی نکن من ترا سالم پاین روان میکنم وقتیکه پاکستای خود را انداخت آمریکایی با تعجب به افغان گفت ماه سه نفر بودیم و دو پراشوت داشتیم پس خودت چی کار میکنی افغان گفت دونت ورری یعنی غم مرا نخور پاکستان را با بوجی خالی روان کردم او عجله داشت بوجی را به فکر پراشوت کرده و خود را انداخت

بااحترام
محبوب
جوابMahboob20313
2007-01-31 04:45:57
سمير همرا یک چنگک به فکاهی خودت مگر این قصه واقعیت است:

یک افغان که در شهر دهلی جدید هند تازه وارد شده و به زبان هندی هم زیاد آشنایی داشت در یک قسمت مزدحم شهر گردش میکرد که ناگهان یک هندو یک گوز زد. این افغان را خنده بلند گرفت یک بار مرد هندو که شخص قوی هیکل و با نفوذ بود متوجه خنده شد و از یخن مرد افغان گرفت و گفت چرا خنده میکنی؟ افغان که زیاد ترسیده بود گفت:‌ من از ریشخندی بالایت خنده نکردم. به این خاطر خنده کردم که یک آدم قوی و کلان مثل تو چطور ایقدر گوز خورد ترک زد. مرد هندو بسیار خوش شد و برایش ۱۰ روپیه انعام داد.
جوابمختار از آستراليا20312
2007-01-31 00:03:08
سلام برای شماعزيزانی خاننده!
دولافوک : بود
لافوک: اولی بدرم خدا ببخشش فوت کرد وما در خيراتش صدسير برينج دم داديم وبينجاسير زيره
در برينجمخلودکرديم
لافوک: دومی گفت بدری من بلخمان زن بود از سری کويی سالنگ بلخمان ميزد فقد خينجان ويابلخمريرا.
لافوک :اولی برادر تو دروغ ميگی هيچ امکان ندارد .
لافوک: دومی اگرزيره اشرا کم نکنی از تنگی تاج قرغان هم تيرش ميکنم.
{همراه} از شهر مینسک
جوابعبدالسمير همراه20310
2007-01-30 20:43:51
سلام براي شما دوستانی خوش وخندان
يک فکايی تازه
يک روزفتح مهشوربه تارنول به سرويس‌که لین دی افغانان وخيرخانه بودبالا شد.
ودرچوکی نشست چندي بعد بينی خودرا ماکم گرفت برخاست ازجايش وبه سدای بلندوغيرت آميزی گفت کی گوز زده کی گوز زده مردم همه در جاها‌ی خود خاموش نشسته بودند تارنول دوباره باغروفش زیاد
سدازد
کی گوز رده کی گوز زده مردی قوی با ان دام ریبایی کی داشت ازجایش برخاست غرور آمیز گفت
نرت گوز رده نرت تارنول دید کی مردزیاد قوی بنزر میرسد‌‌ لرزان لرزان گفت برادر‌جان گوزی شما مثل گلاب‌ بوی دارد مثل گلاب.

{همرا } از شهرمنسک
جوابسمير همرا20309
2007-01-30 18:25:39
یک نفر بچگک خود را برد به مکتب میخواست او را به مکتب شامل کند وقتی او را به مکتب شامل کرد سر معلم به بچگک گفت اینه بجیم در صنف اول دال شامل شدی در همین لحظه بچگک گفت: نی معلم صاحب من به صنف اول کچالو میروم.
جوابخالد برهانی از المان20307
2007-01-24 14:17:18
باعرش سلام خدمت همه دوستان ام!
روزی يکی شوهر که ماشين بارکش دارد ميرود سری کار خانم اش قراموش ميکند که برايش خرچ خانه را بخرد
خانم ميرود باجه تيلفو ن که به شوهراش بگويد که خرچ يخرد موقع زنگ ميزند گب نميزند ميگه باش که شوهر ام چی ميگه
شوهر اش ميگه هلو هلو اگر زن هستی يک بف کن اگرمرد هستی دوبف کن
زن اش يک بف ميکند
شوهرباز ميگه اگر مرا دوست داری يک بف کن اگر دوست نداری دوبفکن زن يک بف ميکند
شوهر بازميگه اگر ساعت ۵ دراين فلان هوتل ميائی يک بف کن اگر نميايی دوبفکن زن يک بف ميکند شوهر دوباره به خانه ميايد و حمام ميگريد خلاصه شيک ميکنه تابه سرقرار برود موقع که ازخانه مخواهد بيايد بيرون زن ميگه من کارات داشتم برو خرچ بيار شوهر ميگه من بايد بروم سری يک چنازه
زن ميگه اگر شب ميايی خانه يک بف کن اگر نمايي دوبف کن
جوابعبدالبشير ازافغانستان20249
2007-01-24 01:39:17
دريكطياره كه برفراز كوه ها درپرواز بود پيلوت اعلان كردكه :
مسافران محترم !
انجن هاي طياره ازكار افتاده وطياره درحال سقوط است ، همه ميميريم . دعا كنيد وازخدابخشش بخواهيد . تمام مسافران به دادوفرياد پرداختند . درهمين لحظه زن قشنگ وبلندبالاي ازجايش بلند شد وگفت :
دوستان ، آخرين لحظات زندگيي ماست ، بيائيد ازين چند لحظه استفاده كنيم . من خودم ميخواهم براي آخرين بار مردي بمن احساس زن بودن را بدهد . من ميخواهم براي آخرين بار درزندگي ام زن باشم . مردي جوان وخوش چهرۀ ازجايش بلند شد وبسوي زن آمد وگفت شما ميخواهيد براي آخرين بار خودرا زن احساس كنيد ؟
زن باديدن مردجوان وخوشچهره بانازوعشوه گفت بلي من ميخواهم .
مرد درحاليكه طرف زن نگاه ميكرد ، پيراهنش راازجانش كشيد وگفت :
بفرما خانم براي اينكه خودرا زن احساس كني ، پيراهنم را اتو كن .
جوابكفتربازكاكايتان20246
2007-01-24 01:23:46
الياث از هامبورگ:
يك هم صنفي من هم الياث نام داشت و حدود بيست سال است كه به اروپا يا امريكا سفر كرده, ما در مكتب بي بي صاحبه در كارته سه هم صنفي بوديم, لطف نموده بگو كه همان الياث استي يا خير.

با احترام.
جواب قندك20245
2007-01-23 17:00:33
وقتي گريه کرديم گفتند بچه اي
وقتي خنديديم گفتند ديونه اي
وقتي جدي بوديم گفتند مغروري
وقتي شوخي کرديم گفتند سنگين باش
وقتي حرف زديم گفتند پر حرفي
وقتي ساکت شديم گفتند عاشقي
حالا هم که عاشقيم ميگن گناهه
جوابfarhad20242
2007-01-22 23:39:50
دوزن همسايه دم دروازۀ خانه ايستاده بودند وبرطبق عادتهاي زنانه قصه وغيبت وپرگويي داشتند . درهمين اثنا يكي از آنهامتوجه ميشودكه شوهرش با يكدسته گل گلاب بطرف خانه ميايد . وي بزن مقابلش ميگويد :
خواهرك بروم كه مردكه همراه يكدسته گل آمد ، بازبايد پاهايمه باز بگيرم .
درهمين لحظه زن همسايه ميگويد :
خواهرجان ، چرا پاهايته بازبگيري ، مگرگلدان نداريد؟
جوابكفتربازكاكا20234
2007-01-21 18:33:39
الياث از هامبورگ:
به ارتباط فکاهی ات!
در بین مردم کابل اصطلاح ( خدا کفن کش قدیم را خیر بدهد) وجود دارد . این است اساس این گفته:
میگویند شخصی در حوالی قبرستان (شهدای صالحین) منزل داشت و هر گاهی مرده ای دفن میشد این شخص با استفاده از تاریکی شب قبر را باز مینمود و کفن مرده را در آورده و فرار مینمود و از مدرک فروش تکه کفن زندگی میکرد.

سالها گذشت و شخص مذکوررو به پیری نهاد و به مرگ نزدیک شد. هنگام جان سپردن پسرش را صدا زد و واقعیت را در مورد اعمالش به او فاش نموده و گفت که از این کردارش تا چه اندازه پشیمان است. پسرش اورا دلداری داده و به وی اطمینان داد که کاری خواهد کرد که باعث گردد تا همه مردم او را دعا نمایند .
بعد از مرگ پدر ، پسرش به همان وظیفه پدری ادامه داد اما بر خلاف پدرش علاوه بر اینکه کفن ها را میدزدید چوبی را هم در پشت مرده ها فرو میبرد. مردم که این وضع را میدیدند دست به دعا بالا نموده و میگفتند: خدا کفن کش قدیم را خیر بدهد.
جوابارجمند20218
2007-01-21 09:15:36
سلام به همه دوست ها ی شوخ:
برايتان يک شعر مقبول از خاطر ده مهرم مينويسم خد کند مورد قبول تا واقع شود.

جيب مره کی زده
در دشت برجی زده
با پل پاکی زده
خود مزاری زده ( گلبها پيشرويتان)
بيا علم بردار
مرا تو ای سالار

تشکر از سايت عاليتان

با احترام
داکتر سيد جلال
کابل
جوابسيد جلا ل از کابل20216
2007-01-20 19:15:55
دوستان عزيزسلامهاي كاكاكفتربازتانرا لطف نموده قبول كنيد !
امريكاييها چند سال پيش يك دوا براي تداوي ناتوانيهاي جنسي مردهاي مسن ساختند كه نامش ( وياگرا ) است . دربارۀ آن فكاهياتي زيادي ساخته اند ، اينك فكاهيي درين باره . خداكندخوشتان بيايد .

پيرمردي داخل يك دواخانه شد وبفروشنده گفت :
وياگرا داريد ؟
فروشنده گفت بلي .
پيرمردگفت يك بسته بدهيد . فروشنده قطعي دوارا آوردوگفت ۱۲۵ افغاني . پيرمرد نوت هزارافغانيگي را ازجيب خودكشد وبفروشنده داد . فروشنده گفت پول خوردندادريد ؟، من هنوزدردخل براي هزارافغاني پول خوردندارم .
پيرمردگفت من بدوكان قصابي ميروم وگوشت ميخرم وبرميگردم پول شمارا ميدهم شايدقصاب هزاريرا خوردكند . دوافروش گفت بسيارخوب ودوارابه پيرمردداد .
پيرمرد آمد بدوكان قصاب ۳ كيلوگوشت خريد ، هزاريرا به قصاب داد . قصاب گفت پول خوردندارم . كاكا ي پيرگفت من بدوكان تركاري فروش ميروم اگر اوهزاري راخوردكرد ميايم وپولترا ميدهم . قصاب گفت بسيار خوب كاكا جان ومانند دوافروش به پيرمرد اعتمادكرد وگوشت رابرايش داد . پيرمرد آمد بدوكان تركاري فروش ، پياز ، كچالو ، زردك ، بادنجان رومي ، سبزي وبادنجان سوسني خريد وهزارافغانيگي را به تركاري فروش داد . تركاري فروش هم گفت پول خوردندارد . پيرمرد گفت فرق نميكند من ميروم بنانوايي نان ميخرم . هزاريراخوردميكنم وميايم . تركاريفروش گفت بسيارخوب . مردك رفت بنانوايي نان راگرفت ، نانواهم پول خورد نداشت . كاكا ي پير گفت فرق نميكند ، من ميروم بدواخانه دواميخرم وميايم پولت راميدهم . نانوا گفت بسيار خوب وبه اعتبار سن بلند مردك نان هارا برايش داد .
پيرمردكه ديد هيچكس هزاريراخوردنميكند باهمه سوداها بخانه اش برگشت .
دوسه روزبعدپيرمردديگري به دوافروشي آمد و وياگرا خواست . فروشنده دوا را آورد . پيرمرد گفت :
برادر آيا اين دوا موثر است ونتيجه ميدهد ؟
دوا فروش سرخودرا بعلامت تأئيد تكان دادوگفت :
بلي صاحب ، بسيار موثر است وخوب نتيجه ميدهد . دوسه روزپيشتر مانند شما يك مرد مسن آمد وهمين دواراخريد ، هنوز آنرا نخورده تمام دوكانداران اين بازار را گا...يد .
جوابكفتربازكاكا يتان20215
2007-01-20 00:35:53
یک آدم یک مرد عادت داشت در کوچه و بازار هر کسیکه خم میشد تا چیزی را از زمین بردارد به اصطلاح خمپلک می گرفت عاجل خوده در پشتش می رساند و ماشین اش می کرد .
بلاخره فوت کرد و به دوزخ رفت از او پسری به دنیا آمد که او هم عین کار پدر را می کردزمانیکه پسرش فوت کرد و به دوزخ رفت دید دوزخ سرد است و خنک خورد از دروازه بان دوزخ جویای علت شد زمانیکه دروازه بان فهمید پسر کیست دفعتآ شروع به دشنام دادن کرد و گفت از دست پدر تو مورده گو کسی جرآت ندارد خوده خم کنده تا هیزم پرته فالفور ماشین میشه!!!
جوابالياث از هامبورگ20208
2007-01-19 21:59:51
سلام به همه همه همه همه همه
یک چند تا جوک برتان نوشته میکنم، صرف بر خنده، غلط فکر نکنین خو؟

شخصی که به تازه گی شیوۀ خراباتی را اختیار کرده بود و همیش تمرین جوانمردی میکرد سوار موتر شد، وقتی که کلینر یا شاگرد راننده برای جمع آوری کرایه نزدش آمد. آنشخص درحالیکه دست در جیب میکرد به کلینر گفت، مره دو نفر حساب کو، کلینر خود که جوان بیباکی بود گفت، مه تو ره پشم هم حساب نمیکنم...فامیدی؟

پیرزنی صبح وقت میرود دفتر پولیس، و چنین شکایتش را آغاز میکند...
پیرزن: بچیم، دیشب سه چار تا دزد داخل اتاقم شدند، هیچ چیزه نبردند اما به خودم تا صبح تجاوز کردند.
|پولیس: اگه ببینینشان میشناسین؟
پیرزن: وی نی بچیم، چی رقم بشناسم، مه خو ده خواب بودم...
پولیس: خی مادر جان، شما چه رقم فامیدین که به شما تجاوز شده؟
پیرزن: وی بچی قندم، همی صبحکی که از خواب بیدار شدم هموتو دلم یخ خ خ خ خ خ خ کده بود که توبه...

تیلفون موبایل تنها چیزی است که مرد ها دعوا میکنند که از کدامشان خوردتر است.

فالبین: صبا شوهرتان میموره...
زن: ایره خو خودم هم میفامم، از گپ بزنین که ده گیر پولیس میفتم یا نی؟


خنده دار بود یا نی؟
جواببلقيس20206
2007-01-18 18:21:22
کا کا شلغم خور:
كاكا شلغم خورجان سلام !
يك فكاهي دربارۀ چيزيكه ميخوري ( شلغم ) :

يكنفر گدابدروازه خانۀ يك ميليونر زنگ زد وخيرات طلبيد . ميليونر درراباز كرد وباديدن گدا گفت قورمۀ شلغم باسي وشب مانده را ميخوري ؟
گداگفت بلي صاحب ، بلي صاحب چراني .
ميليونر گفت :
بسيارخوب . فردابيا .
جوابكفترباز كاكايتان20202
2007-01-18 10:48:02
یک هموطن ما میره امریکا حین تفریح در یک حوض آب میبیند یک امريكايي نزدیک است غرق شود و صدا میکند : help me, hellllp! هموطن ما در حالیکه قهر میباشد میگوید:‌ احمق جان اگه به جاي کورس انگلیسی کورس شناوری میرفتی حالا غرق نميشدي!
جوابخطری از توره بوره20193
2007-01-18 09:48:26
یک روزی خانمی با دختر خردسالش در اتوبوس سوار بو که ناگهان دختر از مادرش پرسید: مادر چگر پا داره؟ مار در جواب گفت نه دخترم چرا مگر؟ دختر گفت پس پدر چرا دیشب گفت که جگرم پاهایت را بالا بیگیر.

غ س ن استرالیا
جوابغ س ن20192
2007-01-18 01:02:52
يكنفر دختر خودرا نامزدكرد . بعدازمدتي پسر بخانۀ خسرآمدوازخسروخوشو اجازه خواست تانامزادش را بگردش ببرد . خسرگفت مسألۀ نيست منتها شب ديرنيائيد . پسرگفت مطمئن باشيد كاكاجان پيش از۱۲شب حتمأ ميائيم .
دروازه تك تك شد خسردروازه رابازكردوداماد راديد ازيخنش گرفت وگفت :
بدبخت گفته بودي كه پيش از۱۲شب برميگردي ولي حالا ۴ صبح است ودختريرا هم كه همرايت آورده يي دخترمن نيست .
جوابكفتربازكاكا20187
2007-01-17 19:40:04
روزی ملا نصر الدین خرش را گم کرد ازکسی پر سید برا در خر مرا ندیدی مرد در جوا بش گفت خر شما قا ضی شده گفت کجا ست شعبه قا ضی مرد شعبه قا ضی را برایش نشان داد ملا رفت دا خل طر ف قا ضی ایشاره کردگوش کر د قا ضی خیال کرد رشوت میدهذ همه رخصت کرد گفت بگو گفت بلا بز ند هالا که قاضی شدی با ر من غریب را چه کردی.
جوابکو هگرد20181
2007-01-17 19:24:06
یک روز برهاالدین ربانی به دیدن فودبال گران رفت ژورنالیست ازاوپرسان کرد که فودبال گران چه بود چه توصعه برایشان داری گفت بسیار جای شرم اوراست که بیست تفر درپشت یک توپ میدوندروزی شود که برای هریک انها یک توپ بدهم .
جوابکا کا شلغم خور20178
2007-01-17 11:22:10
ای شعر برای زهرا جاان تقدیم است خدا کند که مورد پسندش قرار بگیرد.
گويند: بهشت و حور عين خواهد بود
و آنجا می ناب و انگبين خواهد بود
گر ما می و معشوقه گزيديم چه باک
آخر نه به عاقبت همين خواهد بود

با احترام
جوابدوست شما از کابل20172
2007-01-16 15:47:56
با سلام:

وقتی کبوتران سپید اُمید من در دور دست های یاد تو پرواز میکند
وقتی کمان کشان فریبای چشم تو دنبال آهوان گر یزان چشم من در دشتهای
مقصد نا گفته می دوند وقتی ستارگان زمین گیر باورم دامن به آسمان خیال تو می کشند
وقتی نیاز های تُهی مانده از غرور در کوچه های خلوت پندار های عشق
فر یاد شوق و نعره های مستانه می کشند
وقتی که تار های تب آلود قلب من در انتظار لحظه دیدار می طپند
آوای درد باریکی بیم نا شناس آید بگو ش هشدار
او مرغ آشیانه پرست است
وآقبت یک روز بی خبر پر میکشد بجا نب شهرو دیار خویش.............

مرا ببخشيد که اين چند روز نبودم
تقديم به عشق بازان سايت
از طرف بیبخت شوقی
جواببیبخت شوقی20165
2007-01-15 22:50:38
جلمرغ:
چلمرغ جان قندول وسمندول سلام !
خداراسپاسگذارم كه جهادي نيستي . جلمرغ ولوچ مرغ وپچل وازين قبيل نامها القاب جهاديهاست ، بهمين خاطر ترابا آنها اشتباه كردم . براياينكه دلت رابدست بيارم بازيك فكاهي خاص براي خودت دارم . خداكند خوشت بيايد .

زن وشوهر مانند جهاديها باهم دعوا داشتند . شوهربزن گفت :
مره خدازدكه بخاطر ۵۰ گرام سمبوسۀ بويناكت يك لك روپيه ره مصرف كدم وتاامروزهمرايت زندگي ميكنم .
زن گفت :
مره هم خدا زد كه بخاطر ۱۲ سانتيمتر ساسچت همراه توگوساله عروسي كدم وتحال كتيت زندگي ميكنم .
جوابكفترباز20157
2007-01-15 08:52:24
ولا بيشک اين گپ خو راست گفتي. زنده باد اهنگر (کفتر باز)

شعيب از کابل
جوابشعيب حکيمی20138
2007-01-15 03:39:25
ميگن يك نفر رفت كه خر خود ره بفروشه اما در راي بازار خوابش برد, وقتي كه بيدار شد ديد كه ريسمان خر ده گردن خودش است و خرش پولها ره حساب ميكنه.
جواب قندك20136
2007-01-14 10:52:29
روزی یک ملا در ملی بس سوار شده بود ودرداخل آن بچه های جوان طرف دخترها نزدیک میشد وهربار موتر بریک میکرد بچه ها به دخترها درداخل ملی بس تماس میکرد وملا میگفت استغفر الله ودران وقت دخترها خود را به ملا نزدیک کرد بخواطر پناه اوردن. وقتیکه موتر بریک کرد ودخترها تماس کرد وملا از خوشی میگفت الحمدالله
فرشته ازکابل
جوابفرشته20126
2007-01-14 01:38:30
كفترباز:

بی ادبی ماف مه جهادی نیستم. خدا سگ مه جهادی نسازه مه میگم نامشانه احترام نکو. سگ واری بدم میاین.
جوابجلمرغ20125
2007-01-13 05:30:03
خاک:
مبارک باشه اينالی ده ای سايت خاک هم پيدا شد. اينالی مه مجبور استم چپراسی شوم که خاکاره پاک کنم.

کاکه گل بدخوی مشهور به چپراسی
جوابکاکه گل بدخوی20113
2007-01-13 02:17:10
دخترك از پدرش ميپرسد :
پدرجان فرق بين تحريك كردن وعصباني ساختن چيست ؟
پدر كمي فكر ميكند بعدميگويد :
ببين جان پدر ، مادرت ۲۰ سال پيش مرا تحريك ميكرد ، اما حالا مرا عصباني ميسازد .

زن بشوهر :
عزيزم ، فردا ۲۰ سالگي ازدواج ماست ، يك گوسفند نكشيم ؟
شوهر :
۲۰ سالگي كه است باشد ، گوسفند بيچاره چي گناه كرده .

كشتي درحال غرق شدن است . يكمرد ميدود وميخواهد خودرا به قايق نجات بياندازد كه يك ملاح ازبازويش ميگيرد وميگويد :
آقا هنوز دو سه زن دركشتي هستند . مرد درحاليكه بازويشرا ازدست ملاح ميكشد ، ميگويد :
بمن ربطي ندارد كه چند زن دركشتي است . توفكرميكني كه درهمين حالت من ميخواهم بايكي از آنها بمانم وكارخيركنم . لوده .
جوابكفتربازكاكايتان20111
2007-01-13 01:54:45
زن بشوهر :
عزيزم تو كدام را زياد دوست داري ، زن مقبول را ويا زن هوشيار را ؟
شوهر :
عزيزم ، هيچكدام را . من فقط ترا دوست دارم .
جوابكفتربازكاكايتان20110
2007-01-13 01:41:18
شوهر پيش ازخواب حمام گرفت واستواروسرحال به اتاق خواب آمد . به خانم نگاهاي گرم كرد وخانم بعدازاينكه به گپ رسيد گفت :
ني عزيزم ، امشب ني ، من بسيار سردرد هستم .
شوهر گفت :
مسألۀ نيست عزيزم ، من در بلاگي ام پودر آسپرين زديم . توفقط بگو آنرا بشكل تابليت ميگيري يابشكل گولي قبض گشا .

بااحترامات فايقه .
جوابكفتربازكاكا20109
2007-01-13 01:26:56
يك مردكه ازراه كار رفت ديدن ببويش . ببويش تا كه توانست اوره برعليه زنش پر كد . وختيكه بخانه آمد ، با انگشتش بطرف زنش اشاره كد وگفت :
زنكه ازي باد مه مردخانه هستم . برو نانه بيار بعد چايه بيار بعد تشنابه گرم كو وايره هم ميفامي كه كي مره ميشويه .
زن بانفرت وكينه بطرفش نگاه كرد وگفت :
بلي ميفامم كه كي ميشويت . مرده شوي .

يكمرد داخل رستورانت شد . ديد دريك ميز يكزن بسيارمقبول تنها نشسته ونان ميخورد . آنمردبه گارسون گفت به مشتري تان بگو كه پول غذاي شان را من برايشان هديه ميكنم . گارسون رفت وبه آن زن پيام رارساند .
خانم بسوي مرد نگاهي كرد ودرگوشۀ كاغذي چيزي نوشت وبه گارسون داد . گارسون نامه را به مرد آورد . آنزن نوشته بود :
مرديراكه من ميخواهم بايد يك ميليون دالر دربانك ، يكموتر مدل آخربنزداشته وبلاگيش از ۲۰ سانتيمتر كم نباشد .
مرد به گارسون گفت :
به اين ك و ... ي بگو كه من حاضرهستم كه يك ميليون دالرمرا دربانك بگذارم وبقيه پولم را به فقرا بدهم ، من حاضرهستم كه تمام موترهايم را بمردم بدهم وفقط آخرين بنزم را نگاه كنم اما هيچگاه بخاطر اين ك و ... ي حاضر نميشوم ۵ سانتيمتر بيشتر بلاگي امرا قطع كنم . بگو پول غذايش را بدهد .
جوابكفتربازكاكايتان20108
[««] [57] [58] [59] [60] [»»] 
پيام شما:
آدرس الکترونيکی: نام:
farsi  eng



© 2003-2007 نشريهء آزاد افغانی
كليه حقوق اين سايت متعلق به «افغانستان.رو» ميباشد
نظرات نویسندگان مقالات ممکن است مغایر با موضع اداره سايت باشد
استفاده از مطالب سايت با ذکر ماخذ آزاد است.