English |  فارسی |  پشتو |  Русский  


صفحه اول/ طنزوفکاهی
  تاريخ   |   علم وفرهنگ   |   شعروادبيات   |   طنزوفکاهی   |   سياست   |   اقتصاد   |   و...   |
ديدگاه هاي ارائه شده در نوشته هاي ارسالي بيانگر آراي نويسندگان مي باشد و لزوما مبتني بر موافقت ادارهء «فارسی.رو» با اين جهت گيري ها نيست. مسوليت اين نوشته ها مطابق قوانين اداري و جزايي روسيه فدراتيف و نورم هاي حقوقي بين دول منوط به نويسندگان است.
[««] [62] [63] [64] [65] [»»] 
2006-11-08 21:53:31
سلام دوستان عزيز!
شخصی شيطان را در خواب ديد او را محکم گرفته و چند سيلی برويش زد و گفت ای ملعون برای فريب دادن مردم ريش خود را دراز کرده ای ؟ من تو را به جزای خود ميرسانم اين بگفت و خواست سيلی ديگري بزند که ناگهان از خواب بيدار شد وريش خودرا در دست خويش ديد و خجل شد .
جوابسلطان19046
2006-11-08 20:46:36
دوستان عزيز سلام !
از گل چهره جان و از اکبر جان يک جهان تشکر حرف پ را پيدا کردم.
جوابسلطان19045
2006-11-08 00:59:41
از گفتار بزرگان:
مردان مجرد زنان را بهتر از متأهلین ها میشناسند و به همین دلیل مجرد باقی مانده اند.
جوابارجمند19037
2006-11-07 19:43:23
دوستان عزيز سلام
عشق
ادم بايد هميشه عاشق باشد اينست که مرد نبايد ازدواج کند .
عشق تنها يک چنون نيست بلکه ترکيبی است از چندين نو جنون.
عشق شيرين تر از از دواج است برای اينکه زمان هم شيرين تر از تاريخ.
عشق روح را تواناتر ميسازد و انسان را زنده دل نگه ميدارد.
عشق به اندازه مرگ قوی است حسادت باندازه قبر بی رحم .
عشق کور نيست عشق بيشتر می بيند نه کمتر ولی چون بيشتر می بيند حا ضر است کمتر ببیند
خوشتر از دوران عشق ايام نيست بامداد عاشقان را شام نيست.
جوابسلطان19032
2006-11-07 19:33:15
از نصایح بزرگان
اگر گاهی خود را طوری حس نمودی که باید برخیزی و کار را انجام دهی دو باره به جایت بنشین ا تا این اشتهأ از سرت بپرد!
جوابارجمند19031
2006-11-07 19:28:38
عمل و تئوری :
عمل : وقتیکه چیزی کار بدهد اما نمیدانی چرا.
تئوری : وقتی که میدانی چیزی چگونه باید کار بدهد اما کار نمی دهد.
اغلبأ وقتی تئوری و عمل یا پرکتیک با هم مزج میشوند هیچ چیزی کار درست نمی دهد و نمیدانی چرا!
جوابارجمند19030
2006-11-07 19:20:09
ازنصایح بزرگان

سیاسی ها مانند لته اطفال اند ، باید به عین علت زود زود تبدیل گردند.
جوابارجمند19029
2006-11-07 18:05:31
سلطان جان قندول!
حرف پ فارسی در کلیدی ( ` ) است که در رو برو کليد ۱ در بالای Tab در شنگ Q و در زير Esc قرار گرفته است....
اميد وار استم که آدرس دقيق باشد در کيبورد شما
جوابگل چهره19026
2006-11-07 15:19:12
سلطان:
حرف (پ) در کیبورد کمپیوتر،جائیکه علامه "~" است ،قرار دارد.
جواباکبر19024
2006-11-07 13:55:58
مختار از آستراليا:
مختار جان سلام !
چون گپ سر شير آمده ، داستاني را زماني شنيده بودم براي شما ودوستان مينويسم .
روزي گرگ پيش شير آمد و گفت شير جان لطف كن و مرا به شاگردي بگير وشكاررابرايم يادبده . شير غري زد و گفت بر گمشو تو كيستي كه ترا شكار را ياد بدهم . گرگ بسيار عذر وزاري وچاپلوسي كرد ، بلاخره دل شير سوخت وگرگ رابشاگردي گرفت .

يكروز هردو رفتند براي شكار ، شير از دوريك آهورا ديد به گرگ گفت خموش باش و خوب مرا ببين كه چگونه شكار ميكنم . شير پنجالهايشرا بزمين كش كرد به گرگ گفت نقش پنجالهايم بزمين نشست گرگ بزمين نگاه كرد گفت بلي صاحب بعد شير گفت تارهاي بروتم شخ شخ شده اند گرگ به بروت هاي شير نگاه كرد گفت بلي صاحب بعد شير به گرگ گفت گفت دم ام سيخ شده گرگ به دم شير نگاه كرد گفت بلي صاحب بعد شير گفت نشينم لق ميزند گرگ به نشين شير نگاه كرد ديد كه خورد وبزرگ ميشود گفت يلي صاحب بعد شير گفت حالا ببين كه چگونه شكار ميكنم وبااين جمله ازجاپريد يك خيز ودوخيز وباخيز سوم آهو را گرفت . گرگ كه محو تماشاي صحنه شده بود تاتوانست كف زد وآفرين ومرحبا گفت . بعدازچندروز ازحضور شير مرخصي خواست وبه استاداطمينان داد كه بخوبي شكاررايادگرفته . مدتي گذشت روزي گرگ يكروباه را ديد قولۀ كشيد وروباه را صدا زد وگفت روباه بيا اينجاه بدبخت . روباي بيچاره كه كمبودازتزس گويش برسرش برود نزد گرگ آمد وباترس ولرز گفت خيريت است صاحب ؟ گرگ گفت بيا گمشوكه شكاررا يادت بدهم . روباه گفت صاحب من نميتوانم مانند شما وشير وپلنگ شكاركنم فقط يگان دانه موش ويا مرغ خانگي برايم بس اشت . گرگ گفت گپ نزن گمشو . هردورفتند به شكار . گرگ از دور يك گاو قلبه يي بزرگ را ديد كه كنار ديوار يك باغ ميچريد . بروباه گفت خوب ببين كه چگونه شكارميكنم . روباه با بيميلي خو خو ميگفت . گرگ پاهايشرا بزمين كش كرد بروباه گفت جاي پاهايم بزمين ماند روباه بزمين نگاه كرد گفت بلي . گرگ غرزد گفت گمشو بلي صاحب بگو روباه گفت بلي صاحب . بعد گرگ گفت بروتهايم شخ شخ شده رباه گفت بلي گرگ بازغرزد گفت احمق بلي صاحب بگو . بعد گرگ گفت دم ام سيخ شده رباه گفت بلي صاحب گرگ گفت آفرين حالا آدم شدي بازگرگ گفت نشينم لق ميزند روباه به مقعد گرگ نگاه كرد گفت ني صاحب گرگ گفت گمشو خوب نگاه كن روباه كله اشرا پيشتر برد ديدخبري نيست گفت ني صاحب نشين تان لق نميزند . گرگ بخشم آمد گفت احمق بگو بلي صاحب روباه كه سخت ترسيده بود گفت بلي صاحب . بعد گرگ گفت حالا ببين كه چگونه شكار ميكنم . يك خيز ودو خيز وسه خيز تا رسيد نزدك گاو ، گاو سرش را بلند كرد ديد گرگ دارد بسرش حمله ميكند با يك حركت سر درلحظۀ كه گرگ ميخواست برسرش بپرد شاخ محكمي به شكم گرگ زد ، طوريكه يك شاخش كاملا درشكم گرگ داخل شد . گاو درحاليكه گرگ درشاخش آويزان بود سرش را به ديوار چسپاند و با تمام قدرت گرگ را در ديوار پچق ميكرد . گرگ ازدردقوله ميزد وتلاش ميكرد خودرا نجات بدهد . روباه باديدن صحنه نزديك شد با ديدن وضعيت گرگ آمد نزديك گوشش وگفت گرگ صاحب گرگ صاحب اينحالي نشينت خوب لق ميزند .
جوابكفترباز19021
2006-11-06 15:48:39
دوستان عزيز سلام
لطفا حرف(PE) فارسی را براییم رهنمای کنید.
نوشته کردن را.
جوابسلطان19009
2006-11-06 12:02:14
حق گوئ:
حق گوي جان سلام !
ازاينكه فكاهيگك هاي غريبانه بندۀ حقير وفقير خوشت آمده خوشحال هستم . خداوند بزرگ خودت وتمام دوستانرا درپناه خودداشته باشد وجوروصحتمند باشيد .
يك فكاهيگك ديگر خدمت شما وديگر دوستان تقديم است ، بعد ميروم دنبال كاروغريبي وكفتر بازي خود .
يك رئيس جمهور وزير عدليۀ خودرا احضار كرد وباكمي اعصاب خرابي وپيشاني ترشي و قوارۀ جدي گفت :
وزيرصاحب قرار اطلاعاتي كه دارم وشكايت مردم به من رسيده در وزارت عدليه بي نظمي ، فساداداري ، كاغذ پراني ، رشوت خواري ومرزا قلمي بسيار زياد شده ، حتي يك محرر تا از مردم رشوت نگيرد به عرايض شان رسيدگي نميكند ، ازقاضي ها وسارنوالها خو اصلا گپ نميزنم . برايت با تاكيد وظيفه ميدهم تا ۶ ماه آينده به اين حالت پايان بدهي وكارهارااصلاح كني .
وزير به طرف رئيس جمهور نگاهي كرد وبا لبخند تمسخر آميز گفت
رئيس صاحب جمهور !
لازم به عصبانت نيست . شما ۶ ماه ميگوئيد . چند ميدهيد كه من كارهارا در يكماه جوركنم ؟
جوابكفترباز19006
2006-11-06 04:48:44
شيرهم شير بود گربسته به زنچير بود.
نبرد بند و قلاده آن شير ژيان.

يک فکاهی دگر در باره شير.

شير بعد از مهاجرت اش به آستراليا روزی به بازار ترکاری و ميوه با دوستانش چکر ميزد و هز سبزی چون زردک بادرنگ کدو نوش بياز و امثال آنرا ميخريد ميخورد. يک دوستش که همراه اش بود ازش برسيد. ايا شما ويجيترين vegetarian استيد. شير چيزی نگفت و به خريداری آدامه داد. باز رفقيش برسيد. که من که دگر شيرها را ديديم گوشت ميخورند تو چرا سبريجات ميخوری؟
بالاخره شير گفت:‌ چبته بگی. مره بنام بز سبانسر کدن. باش که يکدفعه سيتيزن بگيرم. گوشته خو بان تمام آدماره خات خوردم
جوابمختار از آستراليا19004
2006-11-06 04:37:39
يک نفر که هميشه آرزو داشت به خارج برود. هيچ چانس برايش ميسر نميشد تا که بالاخره طالع اش بلند شد يک دوستش اورا به آمريکا سبانسر کرد. شخص مذکور بعد از سه ماه رسيدن به امريکا بسيار دق شده بود از بيکاری. به دوستش گفت:‌بچيش امريکا خو رسانديمه يک کار خو برم بيدا کو که دق آورديم. دوستش گفت:‌ ولا بچيش کار خو ايفه آسان نيست خو مه خبر دارم که ده باغ وحش کاليفورنيا شادی مرده ميتانی بوست شادی ره ببوشی و شادی بازی کنی؟
گفت:‌ آ چرا نی. از بيکاری کده خوبست.
خو خلاصه شخص شامل کار باغ وحش شد. روزها گذشت کارش خوب بود معاش خوب برايش ميدادند. يک روز در وقت شادی بازی ناگهان قفس شادی شکست و شادی راسا در قفس شيرافتاد شير که بسيار گرسنه بود غرغر کنان به طرف شادی آمد. شادی که بسيار ترسيده بود گفت:‌شيرجان هوش که مره نخوری که آدم استم شادی نيستم. يکبار شير اهسته خودرا به گوشش نزديک ساخت و گفت:‌وطندار غم نخو مام افغان استم. ازی بگو که چند معاش ميگری؟
جوابمختار از آستراليا19003
2006-11-06 04:31:18
كفترباز:
با سلام شما به خاطر انکه با فکايی های زيبای تان بزای همه سرور وخوشی می بخشيد خداوند هميشه شما را جور وبه فکر ارام داشته باشد دوستدار فکاهی های شما
جوابحق گوئ19002
2006-11-05 17:57:32
شخصی ماشین چاپ نوت های بانکی تقلبی ساخته بود. ماشین مذکور مورد علاقه ابراهیم یکی از اهالی یهود شهر ( یهودیان در ممسکی و چالاکی شهرهء دنیا اند ) قرار گرفت و به قیمت خوبی آنرا بدست آورد. فروشنده به وی گوشزد کرد که از ماشین باید اضافه تر از یک ساعت در روز کار نگیرد در غیر آن عواقب نا معلومی خواهد داشت.
ابراهیم ماشین در خانه اش نصب کرد و بعد ار پر نمودن کاغذ مخصوص ، انرا فعال ساخت.
در شروع ماشین به چاپ نمودن نوت های 1000 افغانی پرداخت . بعد از یک ساعت متوجه شد که در بین نوت های چاپ شده یک نوت 1500 افغانی نیز طبع گردیده. فورأ پسر خود را صدا زد و نوت را به او داد تا به خانهء موسی همسایه یهودی شان رفته و آنرا تبدیل نماید.
بعد از چند دقیقه پسرش نوت ها را طبق هدایت پدرش تبدیل نموده و با یک نوت هفت صدی و یک نوت هشت صدی به خایه بر گشت.
جوابارجمند18996
2006-11-05 15:11:20
سلام بشما !

میگن که در زمان مهاجرت افغانها به پاکستان، یک افغان در یکی از شهر های پاکستان دست به سختمان فابریکه " گوگِرد سازی دو سره " زد یعنی یک پلته گوگِرد یک سره را به دوسره تبدیل کرد که دوبار از یک پلته استفاده شود، به این ابتکار خود مهاجر افغان بسیار پولدار شد . بگذشت زمان وقتیکه حکومت جهادی در افغانستان حکومت میکرد، یک پاکستانی نزد خود فکرکرده که یک افغان در پاکستان تونست میلیونر شود، من میروم به افغانستان و با ابتکار جدید خود در ان کشورباید میلیونر شوم . خلاصه که پاکستانی بکابل امد و فابریکه " میخ دوسره " را ساخت، امیدوار هستم که میلیونر شود .
جوابجاوید18989
2006-11-05 14:00:42
سلام به همه ببنندگان سايت!
يک فکاهی دارم اميد که لوکس باشد...

از يک قندهاری پرسيدند که از آلات موسیقی چه را زياد تر خوش داری؟
کقت تمبور را
پرسيدن چرا؟
گفت هميشه کونش در بغل ام ميباشد
جواباموگک18988
2006-11-05 00:52:28
يكنفر از يك ده ميگذشت ، بدوطرف راه مزرعه هاي جواري بود كه به پختگي رسيده بودند وهربوته به تقريبأ ۲متر ميرسيد . مردك همينطور راه ميرفت كه ناگهان چشمش به يكدختر افتاد كه دربين مزرعه كارميكرد .
شيطان كار خودراكرد . مردكه به چهار طرف نگاه كرد ديد هيچكسي نيست . به دختر نزديك شد ، گفت سلام ، دختر هم سلام داد . بعدازدوسه ثانيه مرد گفت ميخواهي برايت يك چيزي نشان بدهم ؟
دختر گفت بلي . مرد تنبانشرا پائين كرد و كار خير را انجام داد .
دختر كه در اول خوشش آمده بود وبعد دانست كه گپ ازچي قرار است رفت وجريانرا به پدرش گفت وهردورفتند نزد قاضي . قاضي بعد از شنيدن ماجرا امر داد تا آن مرد را دستگير كنند .
مردرادستگيركردندوآوردند نزد قاضي . قاضي از دختر پرسيد كه اين مرد را ميشناسي ؟
دختر گفت بلي قاضي صاحب . از مردپرسيد مردگفت هيچگاه اين دختر را نديده ام . قاضي به دختر گفت از روي كدام نشاني مرد را ميشناسي ؟
دختر گفت قاضي صاحب ك ي ر ش لخت ايستاده و پنديده است .
مردعاجل تنبانشرا پائين آورد و گفت قاضي صاحب ببينيد كه از من نه لخت است ونه پنديده است .
درهمين اثنا دختررويشرا به سوي مرد كردو گفت :
اگه بچي مردهستي انحالي ده پيش قاضي صاحب بپندان ، هموطو كه ده قات جواريها پندانده بودي ...
جوابكفترباز18983
2006-11-04 15:23:58
علمی:
من با همه كفتر بازي ام خوب ميدانم كه مقدسات مذهبي يعني چي .
بعدازمطالعه كفتربازي ميكنم تاتعادل روحي وفزيكي ام همواره برقرار باشد ، تا عقلم سليم وبدنم سالم .
تو بهتر است نشاني سايتهايرا كه بدرستي قابل استفاده نيست بما ندهي .
براي اينكه بداني مقدسات مذهبي يعني چي مطالعه كن بعد نامترا علمي بگذار .
جوابكفترباز18981
2006-11-04 11:52:49
كفترباز !
صرف مقدسات مذهبي بايد احترام شوند وبس. !!!!
لطفأ کفتر بازی را چند لحظه کنار گذاشته و کمی مطالعه کنید.
آیا تا بحال از خود پرسیده اید مقدسات یعنی چه ؟
مراجعه به آدرس ذیل را به شما و امثال شما ها توصیه می کنم :
http://www.kavehahangar.com/pdf/tohin.pdf
جوابعلمی18980
2006-11-03 20:41:10
ارجمند:
برادرعزيزارجمندجان سلام !
خوشحالم ازينكه بلاخره دوستي انگشت برنقطۀ گذاشت كه همه را سرگردان كرده بود . هيچ نميدانيم چگونه فكاهي نوشت كه نشر گردد . نميدانيم معيار نشر وسانسور فكاهيات چيست ؟
گاهي فكاهيي راميخوانيم در مورد ملا ويا مليتي ازهموطنان ما وقتيكه فكاهيي باآن مضمون مينويسيم سانسور ميشود . بنظر من بايد فكاهيات كاملأ آزاد باشد چراكه هرنفرمسئوليت مضموني رادارد كه ميفرستد . صرف مقدسات مذهبي بايد احترام شوند وبس . درچهان امروز برهمه چيز فكاهي ميسازند ، ريئس جمهور ، پادشاه ، ملا ، معلم ، داكتر ، مليتهاي مختلف وغيره .
هركدام ما بايد اين نكته را درك كنم كه فكاهي فقط وفقط براي خنده است ونبايد هيچگاه به كسي فكاهيي رانسبت داد .
به اميد اينكه ديگرفكاهيات ما سانسور نشوند و توانيم بيشتر بخنديم .
زنده باد ارجمندجان
پاينده باد صفحۀ فكاهيات فارسي . رو
باحترامات فايقه .
جوابكفترباز18974
2006-11-03 19:12:12
اکبر حصاری از مسکو:
دونفر كه باهم دوست بودند و درطبقۀ آخر يك آسمانخراش صدمنزله زندگي ميكردند ، شام بعد ازختم كار مانده وخسته برگشتند به خانه . درهال ورودي آسمانخراش اعلان شده بود كه تمام لفت ها براي ۲۴ ساعت خراب هستند وكارنميكنند . اولي بطرف دومي ديد گفت :
چي كنيم بچيم ، بيا كه بريم ده يك هوتل اتاق بگيريم . تافرداشام لفتها ترميم ميشوند .
دومي گفت :
حيف ۴۰ يا۵۰ دالرمانكده كه بريم ده هوتل . مردهستيم آخر ، باز خرابي لفتها هرروزنيست . آهسته آهسته بازينه ها ميرويم بالا ، تانيم ساعت ميرسيم . براي اينكه متوجه خستگي نشويم ۲۰ تا۳۰ منزل را تو آهنگ بخوان بعد من ۲۰ تا۳۰ منزل آهنگ ميخوانم باز تو وبازمن ، به همينترتيب ميرسيم . هردوتوافق كردند وداخل زينه هاشدند . اولي خواندن را شروع كرد تا منزل
۳۰ رسيدند ، دم گرفتند ، دومي خواندن را شروع تا طبقه ۷۰ رسيدند ، بازدم گرفتند پيش ازحركت اولي به دومي گفت لطف كن باز تو چند طبقۀ ديگر را بخوان به منزل ۹۰ يا ۹۷ كه رسيديم بعد من آهنگ ميخوانم . دومي قبول كرد ، رسيدند به طبقۀ ۹۷ ، دومي گفت :
ديدي بچيم كه آخر رسيديم . حالا كمي دم ميگيريم بعدتوبخوان كه برسيم بخير به آپارتمانك ما .
پيش از حركت دومي بالبخند وكمي شوق به اولي گفت شروع كو بچيم كه بخير بريم .
اولي گفت بچيم پشت خواندن مه نگرد كه بسيار تراژيد است . توهمين دومنزل ديگررا هم بخوان
به طبقۀ ۹۹ كه رسيديم باز برايت يك آهنگ تراژيد ميخوانم . دومي تامنزل ۹۹ خواند بعد به اولي گفت بخوان بچيم تراژيديته .
اولي به طرف دومي نگاه كرد وگفت بيا بچيم درپشت دروازه كه رسيديم مه تراژيديمه برايت ميخوانم . خلاصه رسيدند به پشت دروازۀ آپارتمان . دومي گفت تاكه تراژيديته نخواني داخل آپارتمان نميشويم . اولي بطرفش نگاه كرد وگفت آمادۀ شنيدن هستي ؟
دومي گفت بلي . آماده هستم . شروع كو .
اولي خواند :
الله شاه كوكوجان كليد آپارتمان ده موتر مانده الله شاه كوكو جان .
جوابكفترباز18972
2006-11-03 15:38:11
سلام به همه:
ميگن ۳ نفر نشه در خط خود را کش می کردند
اولی گفت:اين زينه چقه دراز است.
دومی: بسيار سرد هم است.
سومی صدا کرد ؛اوه لفت امد حال زود ميرسيم.
جواباکبر حصاری از مسکو18967
2006-11-03 11:53:45
این صفحه، صفحه یی مورد علاقه همه یی ما و شما دوستان است. میخواهم بالای یکی از ضروریات مهم زندگی که خنده است همه ما و شما نظر خود را بنویسیم.
سوال را به طور ذیل طرح مینمایم:
آیا میتوان به همه چیز خندید؟
آیا باید سرحدی برای خنده تعیین نمود؟
آیا دین و موضوعات دینی باید خارج ازین حدود باشد؟
آیا میتوان در مورد اقوام و قبایل شوخی نمود؟
ودیگر مسائلی مانند مرگ، غم، فقر، خوشی، جنگ، صلح و .....

باید بگویم که تا زمانیکه این خنده ها کینه توزانه و تحقیر آمیز نباشند خودم درین موارد هیچ سرحدی را قایل نیستم.
به انتظار نضریات شما و به امید اینکه دوستان در نظریات خود صادق باشند
درین زمستان سرد مباحثه گرمی را انتظار دارم
جوابارجمند18964
2006-11-03 10:33:30
آش داغ!
شخصی ازنصرالدین پرسید که عربها آش داغ را چه میگویند چون نصرالدین جواب را نمیدانست گفت:عرب ها آش را میگذارنذ که سرد شود بعداً میخورند .
جوابسالم جان راسخ ازقطر18963
2006-11-02 15:06:37
لاله کو:

فکاهی زمستانی!
یکننر ده سرویس که از پل باغمومی طرف کوتی سنگی میرفت یک دوست خوده دید و ازیش پرسید:
-او بیادر کجا میری؟
- میرم که ده کوپراتیف شاری نو کچالوی امریکایی آمده.
-خی ده سرویس کوتی سنگی چی میکنی؟
-بیادر گل ! میرم که نوبت بگیرم، آخر لین ده سیلو اس.
ارجمند
جوابارجمند18953
2006-11-02 08:11:32
خدا و راستی سه روز اس که هيچ کس چيزی نوشته نميکنه
او بيادرا يک کمی خوده تکان بتين يک تکه صفحه فکاهی هاره يخ زده.
یگان فکاهی گک مکاهی روان کنين به لياظ گور و موردی تان

ميگن يک روز يک زن و شوهر همرای يک ديگه خود پيمان کدن که هر دفعه که بعد از امروز سکس ميکنن در يک دخلک که سرش بسته بود هر کدامشان ۱۰ روپيه بياندازن.
خلاصه بعد بسيارسال ها که اينها پير شدن يک روز شوهرش گفت او زنکه تو بگی همی دخلک واز کو که چند شده.
وقتی که دخلکه واز کدن مردکه ديد که ده بين ازی هزار روپيه گی ۱۰۰ دالری پنجصدی هر قسم پيسه است با تعجب از زن پرسان کد او زن ما و تو خو هميشه ده ده روپه ميانداختيم ای پيسه ها از کجا شد؟
زنکه با ناز و کمی شکوه گفت: کل مردم خو تو واری سخت و سگت نيست.
جوابلاله کو18951
2006-10-30 09:57:17
لاله کو جان:
وعليکم السلام جانبيدرُ والله لالا جان ده عيد هيچکس عيدی نداد همو مفلس که هستم و هستم خدا رحم کنه. والله راست ميگی راه لته بند خو آدمه جو جو ميکنه خو مه در طول همی هفده سال که ده پاکستان زندگی هستم اولين بار بود که در سفری که از کابل آمدم ساعت هشتونيم صبح ده تورخم رسيدم راه ماهی پر باز بود و سرک ها هم بسيار خوب ازی طرف خو تا هنوز حرکت نکديم يک هفته بعد از عيد هم رخصت گرفتيم ببينيم که از کدام راه خات رفتم.
از خداوند برت صحت و عافيت ميخايم به گفته کرزی زنده باشی آباد باشی خدا شما ره کم نکنه.

خدا يارت لالا جان
جوابمفلس خوشحال18917
2006-10-30 01:29:33
کانگورو :
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سالها قبل، يکي از جانورشناسان برای نخستين بار به استراليا رفت. ناگهان از مشاهده جانور عجيبي که با دم بلندش، خیز زنان طول صحرا را مي پيمود به هيجان آمد! رو به يکي از بوميان کرد و پرسيد نام اين جانور چيست؟ مرد بومي پاسخ داد: کانگورو! پس از بازگشت جانورشناس به کشورش، عکس و تفصيلات جانور عجيبي که مي پنداشتند کانگورا نام دارد در روزنامه ها چاپ شد، و امروز نيز به همين اسم ناميده مي شود. امّا بد نيست بدانيد سالها بعد که دانشمندان با زبان بوميان استراليا آشنا شدند دريافتند که واژه کانگورو در زبان بوميان آن سرزمين يعني: من نميدانم!!! به هر حال اين نام که حاصل يک اشتباه لپي است از آن زمان تاکنون بر روی اين جانور باقي مانده است.
جوابادريس از نيو يارک18914
2006-10-30 01:22:17
اشتباه (طنز):
ــــــــــــــ
اگر آرايشگر اشتباه كند، اشتباهش يک مدل جديد هست.
اگر راننده اي اشتباه كند، اشتباهش يک حادثه ترافیکی است.
اگر سياستمداري اشتباه كند، اشتباهش يک قانون نو و جدید ا ست.
اگر دانشمندي اشتباه كند، اشتباهش يک اختراع جدید است.
اگر خياطي اشتباه كند، اشتباهش يک مود جديد هست.
اگر معلمي اشتباه كند، اشتباهش يک تئوري جديد است.
اما!؟
اگر رئيس یا آمر شما اشتباه كند...
فقط شما مقصريد!!!!!!!!

جوابادريس از نيو يارک18913
2006-10-30 01:16:30
مختار چانی گل:
این فکاهی را از زبان فسیحالزبانترین مرد تاریخ معاصر زبانهای افغانی اعم از پشتو و دری نقل مینمایم امید در مورد سکتگی معذورم دارید.

گویند خانمی بیچاره از درد ولادت ناله و فریاد میکشید ولی در قریه نه پرستاری بود و نه داکتر.
پیزه زنی را از قریه همجوار اوردند تا اگر شود دردی این مادر جوان را مداوا کند.
پیره زن نظر به تجاربی گذشته اش توسیه نمود تا تنبانی شوهری خانمی در حال درد شدید ولادت را اورده و به روی پاهای خانم قرار دهند تا در تخفیف درد کمک شود.
خانم جوان که تنبان شوهرش را دید دردهایش دوچند شده و فریاد کشید که به لحاظ خدا این تنبان را نزدیک من نیاورید زیرا از باعث همین تنیان است که من به این حالت رسیده ام !

اگر جرات تماس با من را داشته باشی شماره تيلفون من: ۶۱۲۹۸۹۳۸۷۳۳
جوابکمحرف18912
2006-10-28 09:52:46
مفلس خوشحال:
سلام علیکم مفلس جان خدا کنه که عیدی گک هایته جمع کده باشی و ازی مفلسی برآمده باشی.
برادر گل بسیار خوش شدم که احوال خیریت تانه شنیدم ولله پشت تان یک تکه دل انداخته بودم.
بخیر و به خوبی بیایی پدرا سفر بخیر .
و کوشش کو که از راه لته بند نبیایی که به خدا جو جو میکنه آدمه.
خوش باشی بادار.
جوابلاله کو18889
2006-10-28 09:45:56
صوفي غلام از ركاخانه:
صدقه سرت شوم بابیم .
تشکر از شعر زیبایت انشالله که هییچ چیز یادم نمیره مه میگم شکر که باز ده سایت تشریف اوردی خوش آمدی بادار جان .
و در ضمن عید گذشته ره از صمیم قلب برت تبریک میگم
آباد باشی پدرا
جوابلاله کو18888
2006-10-28 05:22:16
کم حرف بچيم ميفامم که از آستراليا استی. خبته زدی هيچ شنگته معلوم نکدی که ده کجايش استی.

اينه مام يک فکاهی گک برتان نوشته کدم.
ميگويند يک چند بچه های بوهنتون کابل که بسيار شوخ بودند در يک رستورانت نان ميخوردند ديدند که يک آدم که سرش مانند کدو صاف (کل) بود در يک ميز تنها نشسته و نان ميخورد. يکی از بچه ها گفت: چند شرط ميزنين که همی آدم کله کتی قفاق بزنم. رفقايش گفتند: ۱۵۰۰ افغانی

بچه رفت يک قفاق محکم ده کله کل زد و گفت: قذوس بچيم کجاستی که هيچ درکهايت نيست.
آدم کل گفت:‌ او. بيادر مه قدوس نيستم. بچه گفت: بيسار ببخشيد مه شماره خيال يک دوست خود کدم.

آدم کل بيچاره بشقاب غذای خوده گرفته رفت در يک ميز دورتر نشست.

بچه به رفيقايش گفت ۲۰۰۰ افغانی ميتين که يک قفاق دگام بزنمشه ؟
رفيقايش موافقه کدن.
ای بجه باز رفت وقفاق محکم ده کله کل زد و گفت : کجاستی قدوس بجيم. بيشتر يک نفر دگه ره خيال خودت کدم کتی قفاق زدمش. باز مرد کل گفت: به لحاظ خدا مه قدوس نيستم. باز ای بچه گفت بسيار ببخشی بيادر.

باز رفت همرای رفيقايش شرط زد گفت که ۳۰۰۰ افغانی ميتين که يک قفاق دگام بزنم؟
قبول کردند.
باز رفت و يک قفاق محکم ده کليش زد گفت : بچيم قدوس استی تيريته مياری
جوابمختار از آستراليا18884
2006-10-27 01:51:25
يكنفر بعد از مدتي يكي ازرفقايش را ديد بعد از سلام واحترام متوجه شد كه رفيقش بيحد واندازه جگرخون و پريشان حال وگرفته است . علت را ازوي پرسيد رفيقش گفت نكن برادر كه وضع برادرت بسيار خراب است . اولي گفت چرا ؟ چي گپ وخبر است ؟
دومي گفت ديشب عروسي ام بود . اولي كمي فكركرد وگفت خوب اين چي جگرخوني دارد ؟
رفيقش گفت برادر تو خو مرا ميشناسي ...
ديشب بعد از پايان محفل عروسي با خانم خلوت كردم . طبق عادت هميشگي بعد از كار يك نوت پنجصد افغانيگي به خانم دادم . اوهم طبق عادت دوصد افغاني باقيمانده امرا پس داد .
جوابكفترباز18874
2006-10-26 19:52:58
فرق يک ادم خيالباف و يک ادم ديوانه و يک روانشناس چيست؟
خيالباف قصری در عالم خيال می سازد٬ ديوانه در ان قصر منزل ميکند. و روانشناس کرايه ان را میگيرد.
=========
گدايئ جلو رهگذری را بگرفت و به ناله و زاری گفت: خدا اجر بدهد ٬ کمی به من غريب کمک کن.
رهگذر با دلسوزی ۱۰۰ افغانی به گدا داد وگفت! تو که ادم خيلی جوان و تنومند استی. چطور شد که به گدايئ افتادی؟ گدا جواب داد.
مثل شما اضافه خرچی می کردم.
==============
ژوزف دوم امپراتور اطريش در ضمن سفری که به طور ناشناس پيش گرفته بود. در اتاق هوتل به تراشيدن ريش خود مشغول بود. مستخدمی که با ظرف اب گرم وارد اتاق شد و از او پرسيد.
اقا: شنيده ام که شما در دربار خدمت می کنيد؟ امپراتور جواب داد. بلی همين طور است. پرسيد:
ممکن است بفرماييد. در دربار به چه کاری مشغول هستيد جواب داد. از مستخدمين اعليحضرت هستم. مستخدم پرسيد؟ مثلا چه کار به عهده شما گذاشته شده است ؟امپراتور جواب داد.
مثلا الساعه سلمانی اعليحضرت امپراتور هستم.
=-=====-
اندرز نيکو
از برنارد شاو پرسيدند.
اگر دراين دنيا کسی پول نداشت . چی کند ؟
برنارد شاو جواب داد.
ًقرض !
===
جوابولی از هالند18871
2006-10-26 15:26:50
جاويد
جاويد بچيم اينرا ميفهميكه اين صفحه براي فكاهيات و طنزاست ، يعني براي خنده . نبايد به حملات شخصي پرداخت ومهمتراينكه هيچكاه نبايد فكاهيي را به كسي نسبت بدهي ورنه آزردهگيها و خاطر رنجيها به ميان ميايد .پس آنچه را بمن گفته يي پس بگير .
جوابكفترباز18869
2006-10-26 13:11:25
يک شب مردی بچه اش را بر الا غی سوار می کند . بچه خيلی گريه ميکند . و پدرش به او می گويد گر يه نکن پسرم اين الاغ عمو ت است ... نترس نترس در ضمن پدر ترک بوده است
جوابالاله ندائی طوسی18867
2006-10-25 03:16:15
خانه ادريس جان آباد!
معلوم ميشود که آدم آل و صالح است و نمی خواهد با شما خودرا آغشته بسازد مسلسل فکاهی گگ های خودرا روان می کند هر جای باشد بيرق اش بلند و سر افراز باشد.
کوشش کنيد که شما نا اهلان از همچو نمونه ها بيا موزيد می گويند:( ادب را از کی آموختی معلوم است که از بی ادبان).
جوابجاويد18855
[««] [62] [63] [64] [65] [»»] 
پيام شما:
آدرس الکترونيکی: نام:
farsi  eng



© 2003-2007 نشريهء آزاد افغانی
كليه حقوق اين سايت متعلق به «افغانستان.رو» ميباشد
نظرات نویسندگان مقالات ممکن است مغایر با موضع اداره سايت باشد
استفاده از مطالب سايت با ذکر ماخذ آزاد است.