English |  فارسی |  پشتو |  Русский  


صفحه اول/ طنزوفکاهی
  تاريخ   |   علم وفرهنگ   |   شعروادبيات   |   طنزوفکاهی   |   سياست   |   اقتصاد   |   و...   |
ديدگاه هاي ارائه شده در نوشته هاي ارسالي بيانگر آراي نويسندگان مي باشد و لزوما مبتني بر موافقت ادارهء «فارسی.رو» با اين جهت گيري ها نيست. مسوليت اين نوشته ها مطابق قوانين اداري و جزايي روسيه فدراتيف و نورم هاي حقوقي بين دول منوط به نويسندگان است.
[««] [60] [61] [62] [63] [»»] 
2006-11-28 12:00:23
يک فکاهی کاملاْ‌ کاغذ پيچ.

بود نبود يک ملا نصرالدين بود ای ملا نصرالدين سر چوکی شيشته بود تخم ميخورد يک نفر تير شد گفت ملا سر چوکی شيشتی تختم ميخوری؟ ملا گفتی خی سر تخم بشينم چوکی ره بخرم.
جوابمفلس خوشحال19576
2006-11-26 06:45:39
عبدالبشیر حسنی ازافغانستان:
روزی مسابقی برگذارشد وخری را آوردن که هرکس این خررا بخنداند برنده است همه آمدن نتوانستن یک قندهاری آمد تناب خررا گرفت یشت دیوار رفت وقت برگشت همه دیدن خری چنان میخندد که واه واه خوب روزی دوم بازهم خری را آوردن که هرکس این خررا بگریانت همه آمدن نتوانستن بازهم این قندهاری آمد همان کاررا کرد این بار خری چنان گریه میکرد که واه واه تمامی کذارش گرها آمدن واز قندهاری ژیرسیدن که با خری چی کارکرد قندهار ی کفت باری اول من به خرکفتم که زدک من از توکه بزرگتر است باورنکرده خنده کرد باردوم بردم ونشان اش دادم
ترسید گریه کرد . بااحترام
جوابعبدالبشير ازافغانستان19561
2006-11-26 01:23:48
بخنــــــدیــــــــد!!!!!!!!!!!!!!!

یک نفر در جنگ كشته‌ميشه، به نفر دیگر وظیفه می دهند برو به یک شکل از اشکال به خانوادش خبربده. این نفر ميره دم خانه شان زنگ ميزنه، پرسان می کنند: كيست؟ با گرفتن نام کسیکه شهید شده میگه: ببخشيد،‌ منزل شهيد.......است ؟!

يک روز يک مورچه با يک فيل ازدواج ميكنه بعد از مدتي فيل ميميره مورچه بالاي سر فيل ميگه :واي بد بخت شدم حالا ديگه بايد تا اخر عمر قبر بكنم .

یک نابلد سوار بس شهری ميشه، ميره در يك گوشه ایستاده میشود. دریور برایش ميگه: برادر! اين همه چوکی خاليست، چرا نميشيني؟ ميگه: حالا صبر كن، دو دقيقه ديگر همين يك ذره جا هم پيدا نخواهد شد!!!!!

مریض: داكتر صاحب!، به دادم برسيد! دستم مثل چوب خشك شده است.
داکتر: پس بهتر است به يك نجار مراجعه كنيد .

يک روز از يک مار مي پرسند : از اينكه دست و پای نداري ناراحت نيستي ؟؟؟ ميگه : جانبـــــازي صبورم... سرشـــــار از غرورم .

مدیر صاحب ناشر! باز هم اين روزنامه پر از اشتباه چاپ امروز بيش از صد نفر تلفن كردند و اعتراض كردند. - آیا اجازه ميدهید از امرو ز به بعد نمبر تلفون روز نامه را هم اشتباه چاپ كنيم؟؟؟!!!

یک موش رفت بقالی گفت : ببخشید برادر! مرگ من را داری؟

يک مرد با زنش سوار موتر شان بودند و مي رفتند ماه عسل، يک خارجی مي آید و با موتراز کنارشون رد مي شوند و مي گوید: گود مورنينگ. مرد هم در جواب مي گه: مورنينگ گود. زنش ازش مي پرسه؟ تو به او خارجی چي گفتي؟ مي گه: هيچ چيز، او گفت: سلام عليکم، من هم گفتم: عليکم السلام!!!
جوابادريس از نيو يارک19560
2006-11-25 04:12:47
(طنز) من رسیدم :
ـــــــــــــــــــــــــ
روزي مردي به سفر مي رود و به محض ورود به اتاق هتل، متوجه مي شود که آن هتل به کامپيوتر مجهز است. تصميم مي گيرد به خانمش ايميل بقرستد. نامه را مي نويسد اما در تايپ آدرس دچار اشتباه مي شود وبدون اينکه متوجه شود نامه را مي فرستد. در اين ضمن در گوشه اي ديگر از اين کره خاکي، زني که تازه از مراسم خاکسپاري شوهرش به خانه باز گشته بود با اين فکر که شايد تسليتي از دوستان يا آشنايان داشته باشد به سراغ کامپيوتر ميرود تا ايميل هاي خود را چک کند. اما پس از خواندن نخستين نامه از حال رفته و بر زمين مي افتد. پسر او با ترس و هراس به سمت اتاق مي دود و مادرش را نقش بر زمين مي بيند و در همان حال چشمش به صفحه مانيتور مي افتد:

گيرنده :همسر عزيزم
مو ضوع:من رسیدم
تاریخ ۲۵ نومبر ۲۰۰۶

ميدانم که از گرفتن اين نامه حیران شدي. راستش آنها اينجا کامپيوتر دارند و هرکسي به اينجا مي آید مي تواند براي عزيزانش نامه بفرسته. من همين حالا رسيدم و همه چيز را چک کردم. همه چيز براي ورود تو رو به راهست. فردا مي بينمت. اميدوارم سفر تو هم مثل سفر من بي خطر باشه. وای چقدر اینجا گرمه!!!!!!

(طنز) پسر شوخ همسایه :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مدتی می شد که در آن شب تاریک پشت دیوار خانه شان قدم می زد و بیخبر بود از اینکه پسر شوخ همسایه مدتی است که او را زیر نظر دارد.
قربان بلایت بگیرد! ، واه... عجب ران و سینه داری!!!! .
پسر شوخ همسایه اینها را گفت و در یک چشم بر هم زدن پرید و او را سخت در آغوش گرفت تا ببردو در جای خلوتی و به کام دل برسد.

و فردا پسرک همسایه، تمام روز در به در دنبال مرغ چاقش می گشت!!!!!!!
جوابادريس از نيو يارک19555
2006-11-24 18:22:05
برادرها سلام!
ده ای چند روز که خبر رفتن یونس قانونی ده صفحه اول بود ، هر دفعه که صفحه ره واز میکدم خدا شاهد اس که از دیدن چشم های لوق اش قریب سکته میکدم. خدا ره شکر که خبر تازه تر بجایش آمد. اگه کدام عسک دگیش بجایش مانده شوه بسیار خوب خات شد. ده غیر ازو کدام کسی خدا نا کده سکته خات کد و تاوانش ده گردن دوستای ما خات ماند.
انج و منج باشین بیادر ها!
جوابارجمند19548
2006-11-23 15:19:28
يكروز يكطالب ( گلهابرويتان ) ماست خورده بود وچندقطرۀ آن برريشش ريخته بود . يك نفر ازپهلويش گذشت وقتيكه وضعيت ريش طالب راديد ازاوپرسيد كه چي خورده يي ؟
طالب كه متوجه گپ شد براي آنكه ازخجالت برايد گفت كفترخورده ام .
آن نفر لبخندي زدوگفت معلوم است ، پيخال كفتر هم برريشت ريخته .
جوابكفترباز19475
2006-11-23 11:15:38
خطططططری از توره بوره:
برادر عزیز ،
دوستان ما در استفاده از (گلاب پیشروی تان) افراط کردند و برای آنکه از تکرار آن دل بد شوند، این قصه را نوشتم.
برادرت را ببخش . نمی خواستم موجب آزردگی کسی شوم. (به غیر از طالب ها گلاب ها پیشروی تان آزرده شوند یا نشوند به پ......)
جوابارجمند19417
2006-11-23 02:36:35
قندهاری بالاي يك تامیرپنجاه منزله كار مي‌كرده. یک دفعه يكي از پايين صدا میکنه: اهای جلندر خان خانهء تان آتش گرفته،‌ زن و بچه ات همه سوختن،‌ مردن! قندهاری با خود ميگه: ديگه اين زندگي براي من معني نداره. خودش را از بالا(از سری ساختمان) میندازه پائین. همینطور که پائین می افتاده،‌ ناگهان با خود میگه : اااه.. مه خو بچه ندارم! کمی پائین تر میایه ميگه: اااه.. من خو زن ندارم! نزدیک های زمین که میرسه،‌ميگه: اااه..! من خو جلندر خان نيستم.
جوابمردکه باز19413
2006-11-23 00:40:02
سلام به همه!
اس ام اس 2۰1 عشق

عشق يعني انتظار و انتظار عشق يعني هر چه بيني عکس يار
عشق يعني شب نخفتن تا سحر عشق يعني سجده ها با چشم تر
عشق يعني ديده بر در دوختن عشق يعني از فراقش سوختن
عشق يعني سر به در آويختن عشق يعني اشک حسرت ريختن
عشق يعني لحظه هاي ناب ناب عشق يعني لحظه هاي التهاب
عشق يعني بنده فرمان شدن عشق يعني تا ابد رسوا شدن
عشق يعني گم شدن در کوي دوست عشق يعني هر چه در دل آرزوست
عشق يعني يک تيمم يک نماز عشق يعني عالمي راز و نياز
عشق يعني يک تبسم يک نگاه عشق يعني تکيه گاه و جان پناه
عشق يعني سوختن يا ساختن عشق يعني زندگي را باختن
عشق يعني همچو من شيدا شدن عشق يعني قطره و در يا شدن
عشق يعني پيش محبوبت بمير عشق يعني از رضايش عمر گير
عشق يعني زندگي را بندگي عشق يعني بندگي آزادگي
ارسال کننده قیس از لندن
جوابقيس از لندن19412
2006-11-22 23:24:13
يك بچه گك يكروز از مادرش پرسيد :
مادرجان !
چرا شبها توباپدرم دريك اتاق ميخوابي ومراكه خوردهستم تنها دراتاق ديگرميخوابانيد ؟
مادرش بعدازكمي فكرگفت :
جان مادر پدرت شبها بسيار لگد ميزند ولحاف راازروي خوددورميكند . من بخاطري بااو دريك اتاق ميخوابم كه وقتي اولحاف راازسرخوددوركرددوباره برسرش بياندازم . بچه گك خاموش شد و چيزي نگفت و چشمانش درنقطۀ چسپيدوبفكر رفت .
فرداصبح وقتيكه همه ازخواب بيدارشدند وبدوردسترخوان براي خوردن چاي صبح نشسته بودند بچه گك روبطرف پدرش كردوگفت :
بابه جان !
مه ديشو ازسوراخ قفل دروازه بداخل اتاق تان ديدم توبازخوده لچ كده بودي وبازكه خنك خورده بودي آمده بودي كالاي مادرجانمه كشيده بودي كه بپوشي ودرسرش بالا شده بودي وازخنك ميلرزيدي . ديگه كه خنك خوردي لحافته ده سرت پرتو وخو كو . مادرجانمه غرض نگي .
جوابكفترباز19409
2006-11-22 17:18:03
ميگن زن غضنفر گُم شد، بيــچاره هرطرف می دويد، نميافت، با برادر خود يکجــــــــــــا رفتنـــد پيش پوليس وموضوع ره گفتند، پوليس گفت: مشخصات خـــــــــانم ته بگو تا پيدايش کنيم، غضنفر گفت: قد بلند داره، چشمانش خُرمايی، موهای طلايی، بينی قلم، کمر باريک، يکدفه بيادرش گفت: چرا دروغ ميگی، غضنفر دَ گوش بيـادر خود آهسته گفت، بان اگه ميافن يک چيز خوبه پيدا کنند.
جوابصوفي غلام از ركاخانه19406
2006-11-22 17:13:42
يک آدم خور باپسرش به بازار رفته بود، در آنجا يک خانم را ديدند که خوب قد بلنـــــد داشت،پسر گفت ببريم همی ره، آدم خور گفت نی؟ بسيار لاغر است چقه استــــــــخوان بجويم، بريم پيش، در راه يک زن چاق را ديدند، پسر باز صـــدا زد بابه اينه چاغ، دراين اثنا خانم روی خود را به عقب گرداند، بسيار پير بود، آدم خور گفت: نی، گوشتش چرم واريست، بريم پيش، دمی وقت يک زن بسيار خوش قهواره (يعنی خوش چهره)، با قدوقامت بسيــار موزون، آدم خور گفت: بگيرش می بريمش، پسر در طی راه می پُرسد، بابه همی ره ميــــــخوريم؟ آدم خور ميگه: نی ای ره نگاه ميکنيم، بوبوی ته ميخوريم."
جوابصوفي غلام از ركاخانه19405
2006-11-22 14:36:24
ارجمند جان!
اگر تمام ارجمندان اينطور باشد مزه در اين ارجمندی هم نمانده خدا خوارت نننکند
خطططططری
جوابخطططططری از توره بوره19404
2006-11-22 09:09:15
معلم ریاضی از شاگرد ميرسد
احمد بچيم جواب بتی اگر ۱۰ افغانی داشته باشی ۱۰ افغانی ديگر محمود برت بته جمعا چند افغنی ميشه؟ احمد ميگه معلم صاحب ۲۰ افغانی معلم ميگه آفرين اگر ۲۰ افغانی ديگر هم محمود برت بته چند ميشه؟ ميگه ۴۰ افغانی ميگه آفرين باز معلم سوال میکنه اگر محمود ۵۰ افغانی ديگر هم برايت بته جند ميشه؟ يکدفعه محمود از جايش ميخيزه و ميگه معلم صاحب تو هم از کيسه خليفه ميبخشی.
جوابيکنفر19400
2006-11-22 03:51:12
دوستان سلام!
امید بعد از خواندن این فکاهی ها بخندید و اگر خنده ندارد خودرا قتقتق بدهید...

روي دروازه ورودي فندهار درین روز ها نوشته اند پشتگرمي شما مايه دلگرمي ما مي باشد

از يك نفر پرسيدند: برادر وصیت شما بعد از مرگ چیست؟
گفت: بعد از مرگم جسدم را بسوزانيد, بعد خاكسترم را پودر....... اطفال بسازید.

یک قنداری می‌ميره، پسرش می‌بينه وصيت كرده قبرش را شيب دار بسازند! چند وقت بعد این نفر ميآید به خواب پسرش، پسرش می‌پرسد: آغا! جريان اين قبر شيب دار چيست؟ ميگه: بچیم!بخاطریکه بچه‌ها بيایند رویش یخمالک بخورند...

يک روز يک قنداری از یک هزاره گی سوال مي كند راست است كه شما به خر مي گویید برار؟ جانب مقابل ميگه: آره برار..
جوابجان آغا از حصه دوم خيرخانه مينه کابل19399
2006-11-22 03:27:12
يک جايي جشن بود، یک نفر همینطور که می رفت ميره داخل و شروع ميكنه به رقصيدن و خوردن و نوشیدن. يكي ازش ميپرسه: ببخشيد! شما را كي دعوت كرده؟ ميگه: من از خانواده عروس ام. جانب مقابل ميگه: ببخشيد، ولي اينجا جشن تولدی است!!!

يك روز به يك جوان مي گويند : برادر محترم پیشروی پمپ بنزين سگرت نكشید. جوان جواب مي دهد : برو لالا! من پیش روی آغایم هم سگرت مي كشم.!!!

فيل در یک آب دند شنا مي كرد. تصادف یک مورچه رسيد و گفت: بيا بيرون كارت دارم. فيل از آب بيرون آمد. مورچه نگاهي به فيل انداخت و گفت: برو پس داخل آب. فقط مي خواستم ببينم اشتباهآ نیکر آب بازی ام را نپوشيده باشي.

یک نفر داخل كليسا نشسته بود، تصادف مي‌بينه يک دختر بسیار مقبول می آید داخل. ميدوه ميره پشتِ يک مجسمه پنهان ميشه. دختر ميآید و ميشينه پیش روی محراب و ميگه: ای حضرت مسیح! تو به من همه چيز را دادي، پول دادي، قيافه دادي، خانواده خوب دادي.......فقط ازت يک چيز ديگر ميخواهم.....اوهم يک شوهر خوب است ... لطفآ خودت كمكم كن! این نفر از پشت مجسمه ميآید بيرون ميگه: عيسي تیله ام نکن!‌ خودم ميروم!
جوابيوسف از امريکا19398
2006-11-21 19:14:47
یک قصه که در آینده واقعی خواهد بود :

یکهزار طالب (هزارگلاب پیشروی تان) همزمان ده یک بمبارد مردار شدند (گلاب پیشروی تان) رسیدنی ده او دنیا میخواستنند همه به جنت بروند.
در وقت تیر شدن از پل صلاط (صراط ) یک طالب (گلاب پیشروی تان) پایین افتاد و خود تان میفامین چرا.
طالب دوم (گلاب پیشروی تان) پایین افتاد و خود تان میفامین چرا،
طالب سوم (گلاب پیشروی تان) پایین افتاد و خود تان میفامین چرا، طالب چهارم (گلاب پیشروی تان) پایین افتاد و خود تان میفامین چرا، طالب پنجم (گلاب پیشروی تان) پایین افتاد و خود تان میفامین چرا، طالب ششم (گلاب پیشروی تان) پایین افتاد و خود تان میفامین چرا،طالب هفتم (گلاب پیشروی تان) پایین افتاد و خود تان میفامین چرا،طالب هشتم (گلاب پیشروی تان) پایین افتاد و خود تان میفامین چرا،طالب نهم (گلاب پیشروی تان) پایین افتاد و خود تان میفامین چرا،طالب دهم (گلاب پیشروی تان) پایین افتاد و خود تان میفامین چرا،طالب یازدهم (گلاب پیشروی تان) پایین افتاد و خود تان میفامین چرا،طالب دوازدهم (گلاب پیشروی تان) پایین افتاد و خود تان میفامین چرا،طالب سیزدهم (گلاب پیشروی تان) پایین افتاد و خود تان میفامین چرا،طالب چاردهم (گلاب پیشروی تان) پایین افتاد و خود تان میفامین چرا،طالب پانزدهم (گلاب پیشروی تان) پایین افتاد و خود تان میفامین چرا،طالب شانزدهم (گلاب پیشروی تان) پایین افتاد و خود تان میفامین چرا،طالب هفدههم (گلاب پیشروی تان) پایین افتاد و خود تان میفامین چرا،طالب هژدهم (گلاب پیشروی تان) پایین افتاد و خود تان میفامین چرا،طالب نوزدهم (گلاب پیشروی تان) پایین افتاد و خود تان میفامین چرا،طالب بیستم (گلاب پیشروی تان) پایین افتاد و خود تان میفامین چرا،طالب دوم (گلاب پیشروی تان) پایین افتاد و خود تان میفامین چرا،طالب دوم (گلاب پیشروی تان) پایین افتاد و خود تان میفامین چرا،طالب دوم (گلاب پیشروی تان) پایین افتاد و خود تان میفامین چرا،طالب بیستو یکم (گلاب پیشروی تان) پایین افتاد و خود تان میفامین چرا، دیگشام قصه کنم یا نی؟
جوابارجمند19389
2006-11-21 17:58:57
مختار از آستراليا:
سلام دوستان !
يك نفر يك بچه بسيار كله كته داشت . روزي اورابدوكان كلاه فروشي برد تاكلاهي برايش بخرد . فروشنده ده، پانزده دانه كلاه رابرسربچه گذاشت همه كلاه هاخوردبودندبعد روبطرف پدرش كردوگفت :
والله بيادر اي بچه گكت نامخدا ايطور كله داره كه هيچ كلاه برسرش برابر نميشه . كل كلاه ها برسرش خورد هستند .
درهمين اثنا پدرش روبكلاه فروش گفت :
هي برادر ازروزيكه اي بچه بدنيا آمده ، چيز ننه اش هم مزۀ سابق خوده ندارد .

لاحول والله .
جوابكفترباز19386
2006-11-21 04:23:33
فکــــــاهــــــــــی!!!
يک نفر مدت زيادی در جبهه جنگ بود. وقتی برگشت خانه ، ديد كه برادر کلانش ريش گذاشته ترسيد. گفت : چی شده لالا، اتفاق بدی افتاده ، بگو . برادرش چيزی نگفت . رفت پيش آغایش . ديد آغایش هم ريش دراز مانده .فکر کرد حتما اتفاقی افتاده . گفت : آغا! بگو چی شده كی مرده ، راستش و بگو . میگه : کسی نمرده احمق لوده! ، ماشین ریش چرا همرایت بردی!!

يک روز خرگوش در جنگل ميدويد . رسيد به یک روباه . ديد روباه ترياك ميكشه . گفت آقا ی روباه چرا اين كار خراب را ميكنی . بیا بامن و بدويم . روباه ميگه درست است . شروع ميكنن به دويدن . ميرسند به یک گرگ . گرگ داشت هروئين تزريق ميكرد.خرگوش گفت آقا گرگ
بلند شو بيا بدويم . گرگ ميگه درست است . بعد ميرسند به یک شير . شير داشت مرفين مصرف ميكرد . گفت آقا شير ، اين چه كار مزخرفی است که ميكنی بلند شو بيا بدويم . شيرگفت : چپ شو دیوانه !بعد گرفت خرگوش را خورد روباه و گرگ عصبی میشوند . گفتند چرا اینکار را کردی . ... . شير گفت برويد پشت کار تان . او هر روز صبح يک قرص ماتدریکس ميخورد ميامد اينجا و مي دوید ...

شخصي كه سه زن داشت رفت و زن چهارمي گرفت كه سياهپوست بود
دوستان پرسيدند: اين چه كاري بود كه كردي !!!!! گفت: براي ايام عزاداري...

يک نفـــــــــر بینی خودرا بالا کش می کند چشمایش برق می دهد...!!

یک آدم جاهل بعد از چهل سال مي‌خواست زن بگيره،‌ ميره پيشه مادرش ميگه: بوبو! ميروي برایم خواستگاري؟! مادرش خوشحال ميشه كه پسرش ديگر مي‌خواهد دست از کار های چتیات برداره و برود در خانه زندگي، ميگه: چرا نه! خودت‌ كسي را سراغ داري؟ جاهل ميگه: كسِ خاصي را كه نه، ولي من مي‌خواهم عيالم عين ماه باشه! مادرش ميگه: خودم برایت ،‌يك زن می‌گيرم به مقبولی ماه!‌ جاهل ميگه: نه بوبو!‌ من مي خواهم عيالم عين ماه، شام خانه من بیاید صبح برود خانه ننش...!!!
جوابيو سف از امريکا19382
2006-11-20 22:52:30
روزی يک پسرک گريه کنان خانه امد پذدش پرسيد چرا بچيم گريان ميکنی چه گپ است؟
پسرک: پدرجان مره بچای کوچه کلشان شاه دولای کله دول ميگن
پدر:‌ بد ميکنن گ.و ميخورن. جان پدر کلی تو يک خاشه است. گريان نکو اينه بچيم بگی پيسه برو از بازار کچالو بيار دگه پيسه باقيمانده ازخودت برو آيس کريم بخو . برو جان پدر گريان نکو
پسر:‌ خو پدرجان مره يک خلته (خريطه) بتی بری کچالو.
پدر: برو بچيم يک سير کچالو خو ده کلايتام جای ميشه
جوابمختار از آستراليا19375
2006-11-20 20:58:57
مختار جان !

يك گله لالا جان , كفترباز و لاله كو و جمشيد خو صحيح , اينكه نام نوكر اندرت يادت رفته , جگرمه خون كدي . به خدا بيادر ها نميفامم آدم چقدر بي تربيه شوه كه اين مختارشان آدمه ده پارت خود بگيرن ؟ به خدا حالي بي تربيه شدن هم واسطه و وسيله كار داره . ده گور شامت مه , ده اين فارسي رو هيچ كس گپ زده نميتانه .
جوابصوفي غلام از ركاخانه19371
2006-11-20 17:54:45
سه دیوانه لب لب دریا راه میرفت اولی گفت دریا که خشک شوه ماهی ها کوجا مشوشه دومی گفت ده درخت بلا میشه سومی گفت مگر گاوه که ده درخت بلا میشه.
جوابهادی19370
2006-11-20 02:35:09
كفترباز جان برادر گل:
اینه یک فکاهی راجع به سیاف (بی ادبی معاف ریش تا ناف کتی وحدت برخلاف)

روزی سیاف را طالبان دستگیر کردند (گلاب پیشروی تان) دست و پایش را بستند و به یک طالب کر سپردند خودشان رفتند نماز خواندن.

سیاف آب خواست اما طالب نشنید مصروف چرس کشیدن بود. یکبار شکم سیاف باد کرد فهمید که طالب کر است باد خودرا غرته غرته غرته ایلا کد فکر کرد طالب نمیشنوند.

یکبار طالب آمد و خوب کیبل کاری کردش و گفت: بیناموس اگه گوشهایم کر است بینی ام خو کر نیست
جوابمختار از آستراليا19366
2006-11-20 02:10:52
اولي:« كتابي را كه برایت دادم خواندي؟»
دومي: «بله، آخرش خيلي خوب بود.» اولي:« اولش چه طور بود؟» دومي: «هنوز اولش را نخوانده ام.»

اولي:« به نظر تو، زردک باعث تقويت بينايي مي شود؟»
دومي: «حتما، چون تا به حال هيچ خرگوشي را نديده ام كه عينك زده باشد.»
جوابنادر از USA19365
2006-11-20 01:57:06
فکـــــــــــاهــــــــــی!!!!!!

به یک نفر مي گویند : با( مينا و تينا) جمله بساز. مي گه : من مي روم خانه خاله مينا توهم برو خانه خاله تينا .

یک نفر ميره شعبه ثبت‌و احوال وزارت داخله، ميگه: ببخشید اين نام من خیلی مضحکست بايد حتماٌ عوضش كنم. مامور موظف ازش ميپرسه، مگر نام تان چیست ؟ ميگه: اصغرِ کوچک! مامور ميگه: گپ خوب است شما حق داريد، بايد حتماً عوضش كنيد. حالا چه نامی ميخواهيد بگذاريد؟ او نفر ميگه: اكبرِ بزرگ!!

يكروزيك بچه از آغایش ميپرسه : آغا! ناف چطور درست شده . ميگه: وقتي خدا داشته انسانهارا از گل درست ميكرد دست زد ببينه خشك شديم يا نه.

یک نفر میره در فاتحه کسی؛ هی این طرف و آنطرف را نگاه میکرد ازش پرسیدند: چیزیرا گم کردی؟ میگه: نه . و.....من هر چی می پالم او مرحومی را نمی بینم !

یک نفر خودرا از طبقه صدم يک تعمیر بلند منزل میندازد پایین ، به طبقه پنجاهم كه ميرسه ميگه: شکر خدایا! تا اينجا كه بخير گذشت!!!

یک روز یک نفر خرش را لت و کوب میکرد . ازش پرسیدند چرا خرت را میزنی ؟ در جواب گفت : به شما ربطی نداره، موضوع خانوادگیست!!

يک روز يک نفرسي دي ميخرد مي آید خانه ميبينه سوراخ است ميره پس مستردش میکند!

یک نفر یک تکه یخ بالا گرفته و خيلي متفكرانه به او نگاه مي كرد. رفيقش ازش ميپرسه: چي را نگاه ميكني؟ ميگه: پیهم ازش آب ميچيكه ولي معلوم نيست كجایش سوراخ است!!
جوابيو سف از امريکا19362
2006-11-20 00:25:36
گلهابروي تمام دوستان !
رباني روزي به مردم بيانيه ميداد . دربين همه مردي بود كه بي وقفه گريه ميكرد . رباني كه متوجه شد گفت اين است مثال خوب صداقت وراستي ومسلماني . بعدروبطرف آنمرد كردوگفت درگپهايمن چيست كه ترا اينقدربه گريه انداخته ؟
آنمرد ازجايش بلند شد وباصداي بلندگفت :
استاد من بزي داشتم كه مجاهدينت با آمدن بكابل آنراازخانه ام دزديدند ، ريش بزم زياد يريش خودت ميماند ، حال كه ترا ميبينم كه اينگونه بانازو تمكين گپ ميزني وريش ميجنباني بيادبزم ميافتم و گريه ام ميگيرد .
جوابكفترباز19360
2006-11-20 00:20:21
یک قصه واقیعت
شخصی که هميشه لاف ميزد پسرش در مکتب اولنمره عمومی است در حالی که پسرش را نسبت ضعف عقلی از مکتب کشيده بودند. من پرسيدم خی چرا از مکتب اخراچش کردند گفت که بخاطريکه بسيار لايق بود و دگر شاگردان مکتب با ديدن او بخيلی ميکردند و احساس ناراحتی درست درس خوانده نميتوانستند.

روزی در خانه شان نشسته بوديم که باز طبق معمول لاف و پتاق شروع شد در مورد پسرک. حوصله ام سر آمد از شخص خواهش کردم که اگر امکان داشته باشد يک سوال ساده رياضی کنم از طفل. پدرش قبول کرد.
ازش پرسيدم: خو احمد جان بگو که اگر سه گوز صبح بزنی و چهار گوز شو (شب) مجموع چند کوز ميشود؟
گفت: شش گوز
یکبار شخص عصبانی شد گفت:‌ گو میخوری که گوز میزنی که باز حسابشام نمیفامی
جوابمختار از آستراليا19359
2006-11-20 00:10:08
يک ماه قبل دفتر سازمان ملل متحد يک بررسی جهانی (عمومی) در مورد کمبود مواد غذايی بعمل آورد که توسط سوال ذيل آنرا مطرح کردند.

(لطفا نظریه صادقانه خودرا در مورد راه حل کمبود مواد غذايی در بقيه کشورهای جهان ارایه بدارید؟)

که با اين سوال به ناکامی مطلق مواجه شدند.

۱. در افريقا مردم نميدانستند که (مواد غذايی) چيست
۲. در اروپای شرقی مردم نميدانستند که (صداقت و صادقانه) چه معنی ميدهد
۳. در اروپای غربی کلمه (کمبود) را نميدانستند که چيست
۴. در چين آنها نميدانستند که (نظريه) چيست
۵. در شرق میانه و آسیای مرکزی آنها نمیدانستند که (راه حل) چیست.
۶. در امريکای جنوبی آنها نميدانستند که (لطفا) چيست
۷. و بالاخره در ايالات متحده امريکا آنها نميدانستند که (بقيه کشورهای جهان) چيست
جوابمختار از آستراليا19358
2006-11-19 23:38:58
يک فکاهی جنايی:

يک شخص با خانمش موتر رانی ميکرد که پوليس استادش کرد گفت: آقا شما در سرک که سرعتش ۵۰ گيلومتر فی ساعت تعيين شده ۶۰ کيلومتر فی ساعت حرکت ميکرديد.
دريور کفت:‌نه خير آفيسر نميکردم
خانمش گفت‌:‌ عزيزم پوليس راست ميگويند ۶۰ کيلومتر روان بودی
شوهربه خشم گفت:‌ چپ باش احمق
پولیس گفت:‌ شما کمربند چوکی را هم بسته نکردید
شوهر:‌ نه خیر کرده بودم.
خانم:‌ نی عزیزم نکرده بودی چرا دروغ میگی؟
شوهر:‌ او خر احمق تره نگفتم که چپ باش؟
پولیس رو به خانم کرده گفت: آیا شوهر شما همیشه همین رقم با شما برخورد میکند
خانم به پولیس میگه: نه خیر تنها وقتی که نشه باشد.
جوابمختار از آستراليا19357
2006-11-19 18:41:45
مختار از آستراليا:
مختار جان سلام !
دعا ميكنم كه هرچه زودتر مانند ما چند تاي ديگر پيدا شود كه فارسي .رو گل وگلزار شود .
فكاهيي ديگر :
پدر به فرزندانش دربارۀ فرشتگان گپ ميزد . پسربزرگش ازاوپرسيد :
آغا جان اين حقيقت است كه دربين فرشتگان هيچگاه جنگ نميشود ؟
بلي جان پدر وعلتش هم اينست كه دربين فرشتگان جهادي وجودندارد .
( گلها برويتان )

برادرت كفترباز
جوابكفترباز19355
2006-11-19 18:22:52
مختار از آستراليا:
برادر عزيزم مختارجان سلام !
مرا ببخش كه پيش از نوشتن نام گلوي ييدين ، رباني ( بادپكۀ تايواني ) ، سياف ( ... خور زير لحاف ) گلها برويتان نوشتن را فراموش كرده بودم . آخر با ياد آوري نامهاي... آنقدر آدم دلبد ميشود كه گل اصلا بيادآدم نميايد . با آنهم تجديد پيمان ميكنم كه در آينده متوجه خواهم بود .
يك فكاهي ديگر :
امريكايي ها در قندهار چند تا ( گلها برويتان ) طالب رادستگيركردند . آنها راآوردند به بگرام . شب يكي ازطالبها سخت دلدرد شد . داكتران امريكايي برايش دوادادند هيچ فايده نكرد . بردند وعكس شكم طالب را گرفتند ، درروده هاي او مانند پشقل بسيار كلوله كلوله چيزهامعلوم شد . داكتران فكر كردند كه اوبقصدخودكشي چيزيرا خورده است . فورأ به طالب جولاب دادند كه همه چيز برون شود. وقتيكه طالب رفت به تشناب دوعسكر بااورفتند وديدند كه از ك و ن طالب مانند سنگچل چيزهاي بزمين افتاد . آنرا معاينه كردند ديدند گل است ( مركب آب وخاك ) هرقدر فكر كردند ندانسند كه چراطالب خاك خورده . طالبهاي ديگررا آوردند ومسأله را گفتند . يكي از طالبها كه اولي را ميشناخت دفعتأ پيش آمد و گفت :
ماميپاميم ماميپاميم كه چيس . ملا كه بچه بود زياد گل ميخورد .
جوابكفترباز19354
2006-11-19 17:24:48
حق گوئ:
حق گوي جان قند سلام !
ازيكه فكاهي گك هاي بيادرت خوشت مياين مام خوش ميشم . هدف مام هميس كه دوستهاي عزيز لحظۀ بخندند . خداوند دعا هاي تمام دوستانه بدرگاه بي نيازش قبول بفرمايد . مگم هروخت كه دعا ميكدين كفتركهايمه هم دعا كنين كه نه كرك شون ونه كريز كنن و نه كدام كفترباز ديگه پايانشان كنه .
يك فكاهي ديگر‌ :
يكنفر يك رفيق چرسي داشت . يكروز با او مقابل شد وديد كه بازهم چرس خودرا زده ونشه است . بعداز سلام وپرسان برايش گفت كه اوبرادر همين راست كه آدم مست هرچيزرادوتا ميبيند ؟
چرسي گفت ني بادار اي گپها كلش دروغ است . اگه اوطور ميبود مه حالي شما چار نفرره هشت نفر ميديدم . در همين لحظه رفيقش بخند افتادوگفت :
غلام بچيم ، همين حالا همراي من ققط برادرم است كه ميشوم دو نفرتو مارا چار نفر ميبيني .
جوابكفترباز19353
2006-11-19 09:35:39
شخصی د ر مــراسم تد فین همسر یکــی از همسایگان حضور یافت وقتی به خانه آمـــد سخت متا ثر و اند وهنــاک بود ـ زنش علت را پرسیــد ـ گفت ـــــ چــرا متاثر نباشم ـ د وست من تا کنــون سه بار مــرا د ر چنین مــراسمی د عــوت کــرد ه ومن هنــوز نتوانسته ام یک بار از او چنین د عـــوتی به عمل آورم.
جوابمختار از آستراليا19350
2006-11-19 03:38:11
بیــــاییــــــدبخنـــــــدیــــــم!!!!!!!!!!!

- از یک نفر مي‌پرسند: از كدام شبكه تلویزیونی بيشتر خوشت ميآید؟ ميگه: شبكه سه! ميگویند چرا؟ ميگه: بخاطریکه رویش عكس سه تا نان خاصه است!!!!!!!!

- یک نفر ميره امتحان دریوری ، ازش مي‌پرسند: يک بنز؛يک بس ؛يک موتر اطفاییه و يک بایسکل ، سر يک چهارراهی همزمان میرسند، كدام اش حق اولیت دارد؟ ميگه: بنز اول بايد بره، برایش ميگن خوب فكر كن! موتر اطفاییه آلارمش چالان است! ميگه: خوب بنز اول بايد بره! برایش ميگویند: يک كمي بيشتر فكر كن! این نفر دقیق فكر مي‌كنه بعد ميگه: اول موتر اطفاییه بعد بس، بعد آ بایسکل! ميگویند: پس موتر بنز چي شد؟ ميگه: كجاست فکرت برادر!موتر بنز از همان اول سرعت گرفت و رفت!!!!!!!!!!!!!

- در یک قریه درمورد انتخابات پارلمانی گزارش تهيه ميكردند، گزارشگر از يك پير مردِ ميپرسه: به نظر شما مستحق ترین كانديد اين دوره كيست؟ کاکاگگ ميگه: بچیم! اين روزها هر کس و نا کس مدعيست كه جهان ديده، ولي خدا شاهد است که در قریه ما قدر اين قدوس آمپول زن کس ندیده!!!!!!!!!

- یک نفر ميره داخل يخچال دروازه اش را خودش بسته می کند! ازش می پرسند چي ميكني او برادر؟ميگه: ميخواهم ببينم اين چراغش واقعاٌ خاموش ميشه يا نه؟!!!!!!!!!!!

- در يك رستوران فرانسوي يك سفيد پوست سالاد ميخورد، يك سياه‌پوست آفريقايي وارد شد و سفارش کباب مرغ داد و علاوه بر خود مرغ، تمام استخوانهاش را هم جويد! سفيد پوست با تمسخر گفت: در كشور شما سگها چه غذايي مي‌خورند؟ سياه پوست با خونسردي جواب داد: معمولا سالاد!!!!!!!!!!!

- جاپانی ها به گوساله چه مي گويند؟ ني ني گاوا!!
جوابادريس از نيو يارک19343
2006-11-19 03:01:48
بـیـــاییـــــد بخنـــــدیــــــم!!!!!!!!!!

مي خواستي با آن دختر ازدواج کني چي شد؟
جواب رد داد. چون گفتم ليسانس بيکاري دارم.
خوب ، آدم عاقل! مي گفتي کاکایم ميلياردر است!
اتفاقا گفتم! رفت با کاکایم ازدواج کرد!!!!!!!.

بيشتر مردها 2 آرزوي بزرگ دارند، اول داشتن خانه، دوم داشتن موتر براي فرار از خانه!!!!!!!!

به یک نفر ميگویند تور ماهی گیری را تعريف كن؟
ميگه: تور مجموعه سوراخهايي هستند كه با طناف به هم وصل شده‌اند!!!

یک نفر میره پیش داکتر میگه: داکترصاحب! من چه کار کنم که ۱۰۰ سال عمر کنم؟ داکتر میگه: شما سگرت می کشید؟ میگه نه!
مشروب می خوری؟میگه: نه.
پس میخواهی ۱۰۰ سال عمر کنی چه اشتباهی می کنی؟!!!!

از یک نفر می پرسند این علامت جمجمه و استخوان که دزدان دریایی دارند چی معنی میدهد؟ یک کمی فکر می کند میگه: یعنی خوردن کله و پاچه در کشتی ممنوع است!!!!!!!!!!!!!!

یک نفر ميره يخچال را باز مي‌كنه مي‌بينه ژاله داخل يخچال مي‌لرزه. ميگه: نترس آمدم آب بخورم!!!!!!!

یک نفر رستوران باز می کند، سر دروازه اش نوشته می کند: وقت نهار و نماز تعطيل است!!!!!

یک نفر آغایش می میرد می بیند در شب جمعگی چهارمش بسیار بیرو بار میشود تصمیم می گیرد در چهل اش تکت بفروشد!!!!!!!
جوابادريس از نيو يارک19342
2006-11-18 23:45:31
اين فکاهی قبلا نشر شده بود بعدا من ترميمش کردم

مگويند بعد از شکست طالبان در افغانستان يک حاجی قندهاری بعد از بيست و پنج سال سپری کردن در امريکا دوباره به افغانستان آمد تا خبری از ملک و جايداد خود بگيرد. چون ادم مشهوری بود و در بين اهالی از کرکتر خاص برخوردار بود همه دوستان به ديدنش آمدند پرسان کردند از احوالش. پرسان کردن چطوری حاجی صاحب
حاجی گفت:‌ شکر خوب استم حاجی صاحب کلان (برادر کلانم) هم خوب است حاجی صاحب خورد (برادر خوردم) هم خوبست . همونجه افتاديم ده ملک مسافرت اولاد ها کلشان عروسی کردند.
دختر کلانمه به يک بچه سپيد (سفيد) کانادايی دادم بسيار خوب بچه خوب است. اوره مام ميکنم حاجی صاحب کلان هم ميکونه حاجی صاحب خورد هم ميکونه.
دختر دومه دادیم به یک بجی سفیدک امریکایی بسیار مقبول بجه است اوره مام میکونیم حاجی صاحب کلان هم میکونه حاجی صاحب خورد هم میکونه.
مردم پرسیدند:‌ دختر خوردته به کی دادی
حاجی یک آه کشید و گفت:‌ کاشکی ای دخبره به یک پاکستانی یا یک ایرانی میدادیم. رفته یک اپریکایی (افریقایی) سیاه ره گرفته. ای اپریکایی بی پدر مره هم میکونه حاجی صاحب کلانه هم میکونه حاجی صاحب خورده هم میکونه
جوابمختار از آستراليا19340
2006-11-18 23:32:57
كفترباز:

يکي تو يکی مه يکی لاله کو و يکی هم جمشيد کل ما بسيار با ادب استيم..يک ۴ تای دگام که ما و شما واری پيدا شوه ای فارسی.رو گل و گلزار ميشه
جوابمختار از آستراليا19339
2006-11-18 12:35:19
سلام دوستکايم يک فکاهی.

از يک آدم سوال ميکنند در باره نامزادی نظرتان چيست؟
ميگه ولا بيادر نامزادی مثل اين است که بدرت برت بايسکل بخره مگر سوار شدن نبانيت.
جوابب19213
2006-11-18 08:49:26
در دوران شرو فساد سگها تمامشان جمع شدند و به طرف قصر رياست جمهوری (پوسته استاد ربانی) روان شدند. رهبر سگها داخل ارگ شد و گفت: به لحاظ خدا ماره از شر دو زدن مردم خلاص کو. ديگه راکت زدنه بس کنين که تمام مردم شهر کابل بعد ازی که يک راکت اصابت ميکنه ميگن که بر پدر ازی سگهاره نالت . راکته شما ميزنين دو ما ميخوريم.
جوابمختار از آستراليا19212
2006-11-18 05:13:32
كفترباز:

بچيش يک دفعه دگه وعده نکده بودی که باد از ياد آوری هر رقم مرداری چون (سياف. گلبدين ربانی و مجددی) بی ادبی معاف يا گلاب برويتان بگويی. اينه باز يادت رفت. خدا کنه ده فکاهيات آينده يادت باشد

برادرت مختار از آستراليا
جوابمختار از آستراليا19211
[««] [60] [61] [62] [63] [»»] 
پيام شما:
آدرس الکترونيکی: نام:
farsi  eng



© 2003-2007 نشريهء آزاد افغانی
كليه حقوق اين سايت متعلق به «افغانستان.رو» ميباشد
نظرات نویسندگان مقالات ممکن است مغایر با موضع اداره سايت باشد
استفاده از مطالب سايت با ذکر ماخذ آزاد است.