English |  فارسی |  پشتو |  Русский  


صفحه اول/ شعروادبيات
  تاريخ   |   علم وفرهنگ   |   شعروادبيات   |   طنزوفکاهی   |   سياست   |   اقتصاد   |   و...   |
ديدگاه هاي ارائه شده در نوشته هاي ارسالي بيانگر آراي نويسندگان مي باشد و لزوما مبتني بر موافقت ادارهء «فارسی.رو» با اين جهت گيري ها نيست. مسوليت اين نوشته ها مطابق قوانين اداري و جزايي روسيه فدراتيف و نورم هاي حقوقي بين دول منوط به نويسندگان است.
[««] [5] [6] [7] [8] [»»] 
2007-07-10 12:18:00
هلال ماه

هلال ماه را درگیسوانت می کنم پرپر
که تا مردم تورا درچشم ماه نو کند باور

سپس درمتن ماه درآسمانت می برم هرشب
که تا یک شهررا روشن کُنی ازماه، روشنتر

کنارچشمه چشمانت فرا خوانند آهو را
ویا نازل شوی درجلوه ای قدیسی پیغمبر

عبورت میدهم ازرگ رگ گلهای تابستان
بدنبال تو تا قطب شمالی میدوم یکسر

تو اما می بری درشعله سار آتش وگندم
برای قامتم پیراهنی ازجنس خاکستر

به دارم میکشی درمرز لبهایت، نمیدانی!
که داغی دردلت گل میکند تا دامن محشر

ببین افغان من! بادستهای شعله پردازت
درآتش می کشانی خانه ات را نوبت دیگر!

میران
جوابHasib Herawi22780
2007-07-10 08:38:22

راه و رسم عشق

آنكـــــــــه ســر در كوى او نگذاشته، آزاده نيست
آنكـــــه جـــــــان نفكنـده در درگاه او، دلداده نيست
نيستى را بــــــرگزين اى دوست، اندر راه عشق
رنگ هستى هـــــــــر كه بر رُخ دارد، آدم‏زاده نيست
راه و رسم عشق، بيرون از حساب ما و تو است
آنكـه هشيار است و بيدار است، مست باده نيست
ســــــــر نهــــادن بر در او پا به سر بنهادن است
هـــر كـه خود را هست داند، پا به سر بنهاده نيست
ســــالها بـــــــايــــد كـــه راه عشق را پيدا كنى
ايـــــن ره رنـــــــدان ميخانه است، راه ساده نيست
خــرقه درويش، همچون تاج شاهنشاهى است
تـــــاجـــــــــدار و خرقه دار، از رنگ و بو افتاده نيست
تــــا اسير رنگ و بويى، بــــــــــوى دلبر نشنوى
هــــــــــــــر كه اين اغلال در جانش بود، آماده نيست

صمدی از کابل

جوابحفیظ ا لله صمدی از کابل22777
2007-07-09 18:28:41
ارجمند:

برادر عزيز و (ارجمند)
با تشکر فراوان از معلومات تان، در عوض يکی از اشعار دوستم آقای سميع حامد را برايتان تقديم ميدارم، خدا کند که قبول فرمائيد.

گل همان کابل همان اما تو اینجا نیستی
پس چرا دیوانه میگفتی که رویا نیستی
باز هم موسیچه های کوچه عاشق میشوند
تو مگر با من دگر در باغ بالا نیستی
تا کجا بالک زنم دنبال تو ای موج عطر
آه میدانم که غیر از یک تمنا نیستی
نی... تمنا نیستی هستی تمام هستیم
هستی من! مستی من! نیستم تا نیستی
جوابداغ22769
2007-07-09 12:25:40
عرض مرا بخدمت آن سيمبر کنيد
گر رنجه شد طبيعت او، مختصر کنيد

امشب اميد زندگيم نيست تا سحر
فردا سر جنازه ام او را خبر کنيد

ای گلرخان ز عشق شما دربدر شدم
بهر خدا بحال تباهم نظر کنيد

از دست فاسقان نمک حسن رفته است
ای عشق پيشگان سر و کار دگر کنيد

اين گير و دار عالم فانی غنيمت است
يک چند روز ناز به اين کر و فر کنيد

با اهل اين زمانه مدارا چه لازم است
اجرای کار خويش به تير و تبر کنيد

داريد اگر ملاحظهء آبروی خويش
چون عشقری ز کوچهء خوبان گذر کنيد
جوابنصير از دبي22759
2007-07-08 19:00:05



اعجاز

تا بهـــــــار آرزوهـــای مرا گلـــباررویا میکنــــی

زندگانی می نگــــاری مهربانا! شـــــورِ دریا میکنی

میشوم همبال سار ، همرنگ مه ، دیبای دل، سوز غزل

تا وسیع لاله ها پهنای باغ از عشق غوغا میکنی

میشوی آیینه میبینم حضور روشنی را در دلت

میبری با خود مرا عاشق ترین ناز تمنا میکنی

بوی گندم ، لهجه ی پروانه ها گلواژه ی پرواز را

دلفریب جاریی بال پرستو های آواء میکنی

در طنین پرده ی ساز در لطیف شعر و آهنگ عشق را

می نوازی جلوه ی پاک خداوند و مسیحا میکنی

از سکوت در بی بهار دور ، یاس عاشق دریاچه را

تازه از عطر نسیم دل گوارای هریوا میکنی

میگشایی از تنش صد ها گره تلخ و اندوهبار درد

در نگاهش وسعت زیبای خورشید سحر وا میکنی

گریه هایش را به موج دلربای نغمه میخوانی به مهر

دامنش را گلشن رنگین یک صبح فریبا میکنی
شعر از شاعر نامدار افغانستان
نادیه فضل
برگزیده از :
www.nadiafazel.persianblog.com
جوابسحر22747
2007-07-08 09:38:03
به یاد صوفی عشقری!

کس نشد پيدا که در بزمت مرا ياد آورد
مشت خاکم را مگر بر درگهت باد آورد

يک رفيق دستگيری در جهان پيدا نشد
تا به پای قصر شيرين نهش فرهاد آورد

کيستا از روی غمخواری درين دشت جنون
بهر دست و پای من زنجير فولاد آورد

آرزوی مرغ دل زين شيوه حيرانم که چيست
تير خون آلود خود را نزد سياد آورد

البته اگر اشتباه املا داشته باشم بنده را معاف کنيد. تشکر.
جواباحمد22740
2007-07-06 11:34:04
برادرم ارجمند سلام : معذرت مخواهم.
جوابمحبوب شاه22717
2007-07-02 16:32:58
برای معشوقه ء پیر

گذشت آنکه تو هم تازه و جوان بودی
رئیس و رهبرکابینهء زنان بودی
رفیق "مهوش" و " گوگوش" و "نغمه" و " مُرسل"
رقیب رهبر مخلوع طالبان بودی
در آن زمان که نه من بودم و نه "بن لادن"
تو در ترور چو سرمشق دختران بودی
هنوز حکم ملل متحد نیآمده بود
که زیرغَرغَره، در دست، ریسمان بودی
به عهد خود به فلک هم که تن نمی دادی
به زخم کس، نه تو مرهم نه پانسمان بودی
یگان کرت به زمین هم نظر نمی کردی
چرا که در نظر خویش، آسمان بودی
کرشمه از تو و درد کمر زمن، گویا
که در جوانی خود خوب، پهلوان بودی
به دست های خبیث مجردی، صابون
برای مقصد شب های جمعه، جان بودی
" مگر تو خواهر و مادر نداری؟ ای بدبخت! "
همین به نوک زبان تو بد زبان بودی
جوانی پَر زد و گنجشک گشت و رفت و گریخت
گذشت آنکه تو هر کارهء زمان بودی
چه تیغ ها زده ای، لیک منکری امروز
چرا چرا؟ تو مگر عضو پارلمان بودی؟
کنون که پیر شدی حاجت شکایت نیست
تو در جوانی خود نیز ناجوان بودی

شعر از کاکا تیغون
جوابمفلس خوشحال22661
2007-07-02 14:54:08
محبوب شاه از چک:
برادر محترم:
من هیچگاهی شعر جمال و حسن خوبان ..... را نهفرستاده ام. خواهشمندم کمی در گفتار تان از دقت کار گیرید و بدون علت به کسی تهمت نبندید.
جوابارجمند22658
2007-07-02 12:06:42
داغ:
با عرض معذرت به جای محترم اجل به جواب تان میپردازم.
شعر«شبی در حال مستی تکیه بر جای خدا کردم » از سروده های شاعر نامی معاصر « کارو » بوده و از جمله اشعار ممنوعه میباشد.
جوابارجمند22651
2007-07-02 10:38:39
ای زخاکت کرده پیدا خاکـــــــــیا بیدار بـــاش
خاک بودی خاک گردی درمیان هوشیار باش

گر من از می و مغاره مستم هستم
ور عاشق و رندو بت پرستم هستم
هرکس به خیال خود گــــمانی دارد
من خود دانـم هرآنچه هستم هستم

من نگویم که کنون با کی نشین و چی بنوش
که تود خود دانـی اگر عاقــل دانــا باشـــــــی
جوابحفيظ الله نيازی فرهنگ22645
2007-07-02 00:04:13
سلام به همه دوست داران شعر: می خواهم به شما بنویسم که کسیکه شعری را می نویسد اگر خودش آنرا سروده درست که نامش در پایان آن شعر نوشته است ولی شعری را که از شاعری می نویسد باید ذکر کند یا نام شاعر را یا ......
چون فردیکه :جمال و حسن خوبان را... نه هین محمد سروده و نه این ارجمند.
جوابمحبوب شاه از چک22629
2007-07-01 15:02:35
اجل:

جناب ((اجل) خان
خدمت شما سلام ها و تمنيات
از شعر زيبای (شبی در حال مستی تکیه بر جای خدا کردم) که در سايت ارسال داشته ايد جهان سپاس، خيلی زيبا سرائيده شده است...
در صورت امکان، شاعر آنرا نيز ضمن يکی از مطالبتان به ما ارسال داريد که با اثرهای بيشتری از اين شخص آشنا شويم...
ممنون شما
جوابداغ22614
2007-07-01 01:44:28
سلام
مه سيد محمد محمدی هستم
حالا مقيم ايرانم
و حقيقتا مه فکر می کنم
شاعرانی که در اين دوره و در اين اقامتگاه ايران می زيسته اند و می زيند
اکثر اشعارشان بر گرفته از درون مايه های غربت و بد بختب و دربدری شان هست

ولی مه فکر می کنم از اين پس که رفتار اجتماعی ايران و ايرانيان کمی نسبت به افغان ها نا محترمانه تر شده است
بايد منتظر چه نو ع شعری از نوع شعر مهاجرت باشيم

مه فقط به عنوان يک سوال مطرح کردم
والسلام


جوابمحمدی22609
2007-06-30 16:41:13
تقدیم به دوستداران غزل های هندی و اردو:

قطعه شعر زیبایی از محترم« شكرالله شیؤن» که به منظور نصنیف دری آهنگ استاد غلام علی

«هنگامه هين كيو بر پا توري سي جو پيتي هين _ داكا تو نهين دالا ،چوري تو نهين كي هين»

سروده شده.

هنگامه مكن زاهد ، گر قطره اي نوشيدم
ني راه كسي بستم ، ني مال تو دزديدم

از مسجد و از منبركردي چو مرا بيرون
در گوشه ميخانه ، مستانه خراميدم

بر رندي من روزي صد داد و فغان كردي
امروز چه شد گر من بر زهد تو خنديدم

فرياد مكن ديگر گر در كف من جام است
ديشب ز لب ساقي هم بوسه اي دزديدم
جوابارجمند22603
2007-06-27 22:13:01
برادر گرامیHasib herawi از شعر شما بسيار خوشم آمد واقعا بسيار عالی وبا مفهوم اسث اگر وقت داشته باشيد چندپارچه شعری را برايم روان کنيد. فکر ميکنم که شعر شاعری: می گويد: اگر من جای او بودم
اين جهان سر به سر ويرانه می کردم..........
هم با شما آشنا باشد اگر اين شعر داريد ميتوانيد برايم روان کنيد بسيار ممنونم سازيد.
آدرس من:
mahbub@seznam.cz
skype:mahbub8206
tel:420777090462
جوابمحبوب شاه از چک22557
2007-06-14 03:28:34
هموطنان عزیز ما که مشتاق اشعار آهنگ های مرحوم احمد ظاهر این خواننده محبوب القلوب همه و نابغه شرق باشند میتوانند به این صفحه رجوع کنند:


http://www.freewebs.com/dilabad2/Ahmadzahir.pdf
جوابنادر از USA22327
2007-06-12 02:09:49
ع . عــبـيـر:
فريد کامران:
صاحب نضر امروز یعنی کلیمی و امریکای. باقی ما بر اساس انها گاو هستیم
جوابکیومرث22297
2007-06-02 14:04:54
از خواندن شعرها خوشم زیاد شد
جوابسبحان اعظم زاد22162
2007-05-31 08:17:42
Hasib Herawi:

شبی در حال مستی تکیه بر جای خدا کردم
در آن یک شب خدایی من عجایب کارها کردم
جهان را روی هم کوبیدم از نو ساختم گیتی
ز خاک عالم کهنه جهانی نو بنا کردم
کشیدم بر زمین از عرش، دنیادار سابق را
سخن واضح تر و بهتر بگویم کودتا کردم
خدا را بنده خود کرده خود گشتم خدای او
خدایی با تسلط هم به ارض و هم سما کردم
میان آب شستم سهر به سهر برنامه پیشین
هر آن چیزی که از اول بود نابود و فنا کردم
نمودم هم بهشت و هم جهنم هردو را معدوم
کشیدم پیش نقد و نسیه، بازی را رها کردم
نمازو روزه را تعطیل کردم، کعبه را بستم
وثاق بندگی را از ریاکاری جدا کردم
امام و قطب و پیغمبر نکردم در جهان منصوب
خدایی بر زمین و بر زمان بی کدخدا کردم
نکردم خلق ، ملا و فقید و زاهد و صوفی
نه تعیین بهر مردم مقتدا و پیشوا کردم
شدم خود عهده دار پیشوایی در هم عالم
به تیپا پیشوایان را به دور از پیش پا کردم
بدون اسقف و پاپ و کشیش و مفتی اعظم
خلایق را به امر حق شناسی آشنا کردم
نه آوردم به دنیا روضه خوان و مرشد و رمال
نه کس را مفتخواه و هرزه و لات و گدا کردم
نمودم خلق را آسوده از شر ریاکاران
به قدرت در جهان خلع ید از اهل ریا کردم
ندادم فرصت مردم فریبی بر عباپوشان
نخواهم گفت آن کاری که با اهل ریا کردم
به جای مردم نادان نمودم خلق گاو و خر
میان خلق آنان را پی خدمت رها کردم
مقدر داشتم خالی ز منت، رزق مردم را
نه شرطی در نماز و روزه و ذکر و دعا کردم
نکردم پشت سر هم بندگان لخت و عور ایجاد
به مشتی بندگان آْبرومند اکتفا کردم
هر آنکس را که میدانستم از اول بود فاسد
نکردم خلق و عالم را بری از هر جفا کردم
به جای جنس تازی آفریدم مردم دل پاک
قلوب مردمان را مرکز مهر و وفا کردم
سری داشت کو بر سر فکر استثمار کوبیدم
دگر قانون استثمار را زیر پا کردم
رجال خائن و مزدور را در آتش افکندم
سپس خاکستر اجسادشان را بر هوا کردم
نه جمعی را برون از حد بدادم ثروت و مکنت
نه جمعی را به درد بی نوایی مبتلا کردم
نه یک بی آبرویی را هزار گنج بخشیدم
نه بر یک آبرومندی دوصد ظلم و جفا کردم
نکردم هیچ فردی را قرین محنت و خواری
گرفتاران محنت را رها از تنگنا کردم
به جای آنکه مردم گذارم در غم و ذلت
گره از کارهای مردم غم دیده وا کردم
به جای آنکه بخشم خلق را امراض گوناگون
به الطاف خدایی درد مردم را دوا کردم
جهانی ساختم پر عدل و داد و خالی از تبعیض
تمام بندگان خویش را از خود رضا کردم
نگویندم که تاریکی به کفشت هست از اول
نکردم خلق شیطان را عجب کاری به جا کردم
چو میدانستم از اول که در آخر چه خواهد شد
نشستم فکر کار انتها را ابتدا کردم
نکردم اشتباهی چون خدای فعلی عالم
خلاصه هرچه کردم خدمت و مهر و صفا کردم
زمن سر زد هزاران کار دیگر تا سحر لیکن
چو از خود بی خود بودم ندانسته چه ها کردم
سحر چون گشت از مستی شدم هوشیار
خدایا در پناه می جسارت بر خدا کردم
شدم بار دگر یک بنده درگاه او گفتم
خداوندا نفهمیدم خطا کردم
جواباجل22111
2007-05-27 20:06:56
خداوندا...

اگر روزی تو از عرشت به زیر آیی
لباس فقر را پوشی ، غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بریزی..
زمین و آسمان را کفر می گویی ! نمی گویی ؟

خداوندا ..
اگر با مردم آمیزی ، شتابان در پیِ روزی
ز پیشانی عرق ریزی .
شب آزرده و خسته ، تهی دست و زبان بسته
به سوی کلبه باز آیی..
زمین و آسمان را کفر می گویی ! نمی گویی ؟

خداوندا ..
اگر هنگام ظهرِ گرماخیز ،
تَنِ خود را به دستِ خواب بسپاری ،
لبت را بر کاسۀ مسینِ قیر اندودی بگذاری
و دستانت برای سکه ای ،
این سو و آن سو در گذر باشد..
به امیدی که شاید
رهگذری را سوی تو نظر باشد..
زمین و آسمان را کفر می گویی ! نمی گویی ؟

خداوندا ،
اگر روزی بشر گردی ، زحالِ ما خبر گردی ،
پشیمان می شوی از خرقۀ خلقت
از این بودن از این بدعت
زمین و آسمان را کفر می گویی !
نمی گویی ؟

مهتا یوسفی
جوابHasib Herawi22057
2007-05-27 16:57:52
مفلس خوشحال:

جمال وحسن خوبان را غبار غم نپوشاند
ولی حیف است پای شان بدام نا کسان افتد
منهم خواستم داخل همین بحث شوم. و دید گاه حق گوی را بیشتر بشگا فم .

جمال و حسن خوبان ....... تعبیرم از متفکرین و علما و دانشمندان است

دام نا کسان ........ تعبیرم از فرمان روا ها است

طوریکه در جا معه بشری دیده شده همیشه متفکرین ما توسط فرمان روا ها بخاطر اظهار حقایق وبیرونرفت از بن بست جامعه به تبعید زندان و مرگ روبرو شده اند.

و بعدا به نسل های بعدی ثا بت شده . که افکار انها بجا ومعقول نوده نه از فر مان رواها

بنا از استدلا ل فوق چنین نتیجه گیری مینمایم که .

طرح مصا لحه ملی بخا طر تا مین وحدت ملی کشور و بیرون رفت از جنگ توسط دوکتور نجیب اله

شهید با مغز متفکرش طرح پی ریزی و پیش بینی شده بود.
ولی بدبختا نه توسط فر مان روا ها بدار اویخته شد

ولی نسل امروزی می بیند وا قعا راه بیرون رفت از جنگ و تا مین وحدت ملی کشور مصا لحه

ملی است و بس .
جوابمحمد22054
2007-05-27 10:58:54
فرد (جمال و حسن خوبان را ....) پنج سال پيش سرودم روزی به يکی از شعرا در پشاور اين بيت را خواندم ايشان بعد از ملاحظه گفتند که فردیرا که سرودئی کاملا غلط بوده و مصرع اول با دوم هيچگونه ربطی ندارد بناْ خواستم نظر شما را درين باره بدانم.
جوابمفلس خوشحال22050
2007-05-26 15:44:18
مفلس خوشحال:
برادر عزیز:
اگر طلا هر قدر به زیر خاکستر پنهان گردد از کیفیت و ارزش آن کاسته نخواهد شد اما افسوس که دارایان از آن طوری که شاید ، استفاده نمی نمایند .
مثال فوق را در مورد دانش، اخلاق و بسا موارد دیگر میتوان تعمیم نمود.
در شعر شما لفظ خوبرویان نه تنها به جنس لطیف بل به تمام ارزش های معنوی و مادی و نعمات دنیا اطلاق شده میتواند و در هر مورد آن نا کسانی موجود اند که از آن سوء استفاده نموده و به منظور دیگری که خلاف منافع عموم با شد آنرا به کار برند.
برادر محترم، امید وارم نقد در مورد نینامه را دریافته باشید و از سوء تفاهم در آنمورد بنده را عفو نمایید.
دوست تان
جوابارجمند22043
2007-05-25 21:48:33
مفلس خوشحال .
اگر شعر تانرا به طرف سیاست بکشانیم . به نظرم چنین معنی میدهد.
جمال وحسن خو بان را غبار غم نپوشاند
ابتدا . معنی جمال وحسن خو بان
کفا یت و توانمندی دوکتور نجیب ا له شهید را در عر صه سیاسی کشور و مشی مصا لحه ملی اشرا معنی میدهد.
دوم . غبار غم نپوشاند .
اگر چه او به شکل غم انگیز کشته شد .
ولی غبار غم نتوانست طرح مصا لحه اشرا بپوشاند .

ولی حیف است پای شان بدام نا کسان افتد

معنی میدهد.
با ا ه و افسوس او شخصیت بزرگ توسط ناکسان بدام افتاد
جوابحق گوی22027
2007-05-25 14:22:35
مفلس خوشحال:
معنی شعر تانرا چنین معنی کردم
مردم سمت شما ل ضرب المثل دارند میگویند .
خر بوزه خوب را که کنه میخورد
جوابارجمند22020
2007-05-25 12:06:49

از برادر محترم که خود را بنام ارجمند معرفی نموده اند و به جواب دوست ما مفلس خوشحال پرداخته اند خواهش میکنم تا اسم مستعار دیگری به خود انتخاب نمایند چون از دیر مدتی به این طرف، بنده با این سایت بنام ارجمند همکاری دارم و نمیخواهم تا کسی به حساب اینجانب مطالبی را ارسال نماید.
با احترام.
جوابارجمند22017
2007-05-23 15:39:33
سلام و احترام:
گويند سلطان وقت از داستان عشق ليلا و قيس شنيده آرزوی ديدار ليلا نمود . وقتی با ليلا روبرو شد با ليلا گفت و شنودی کرد که در سخنان شان در چند بيت ذيل درج گرديد:

گفت ليلی را خليفه کان تو ای
کز تو مجنون گشت پريشان وغوی
از دگران خوبان تو افزون نيستی
گفت: خاموش چون تو مجنون نيستی
جوابمحمد هلال رويت21994
2007-05-23 14:14:21
بیا تاگل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرح نو در اندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی بهم سازیم و بنیادش بر اندازیم
جوابادريس21990
2007-05-23 08:36:48
در شعری

جمال و حسن خوبان را غبار غم نپوشاند
ولی حيف است پای شان بدام ناکسان افتد
کليمه حيف به جيق اشتباه تایپ شده است
جوابمفلس خوشحال21986
2007-05-22 22:33:25
مفلس خوشحال:
معنی حیق را نفهمیدم.ور نه نطر میدادم .
جوابار حمند21978
2007-05-21 14:00:20
ارجمند محترم!

لطفاٌ در باره اين فرد زیرین نظر تانرا بنويسيد


جمال و حسن خوبان را غبار غم نپوشاند
ولی جيق است پای شان بدام ناکسان افتد
جوابمفلس خوشحال21948
2007-05-19 14:08:45
عشق یعنی ظهور خدا.
عشق نیرومند ترین قدرت مغناطیسی در عالم.
عشق پاک : فارغ از خویشتن - بی نیازی از هر گونه طلب یا انتظار.
جواببهار21918
2007-05-17 02:05:47
انجنیر اجمل آرین پور:
برادر خوبم سپاس از احساس نيک شما در باره نگاه داشت سفته های چو دور ناب حيات ما وسلطان سروده ها وافتاب اسمان شعر ليلا صراحت.
جوابحق گوئ21877
2007-05-14 18:42:02
چاكر نوازي است كه دست كرد در عشق تو
ورنه كجا دلي كه بدان عشق در خور است

هردوزخي كه سوخت در عشق او افتاد
دركوثر او افتاد كه عشق تو كوثر است
جوابافغان (دري)21824
2007-05-13 20:46:27
مینو بهانه ایست که شاعر شود کسی
در آستان پنجره ظاهر شود کسی

مینو بهانه ایست که عاشق نمی شود
حتی اگر شبیه مسافر شود کسی

سر کن حکایتی که به لیلی است منتصب
شاید کمی تسلی خاطر شود کسی

در روستای چشم تو فصلی است مثل عید
باید شبیه مرغ مهاجر شود کسی

"بگذار بگذریم" که عاشق شدن بد است
شاید برای عشق تو حاضر شود کسی

روح الامین امینی
جوابHasib Herawi21809
2007-05-13 11:19:08
محترم ارجمند!

از لطف تان تشکر ايمل تانرا گرفتم اما من نقدی از شعر مثنوی از شما خواسته بودم در حاليکه شما اشعار مولوی را فرستاديد اگر نقدی ازين شعر (بشنو از نی چون حکايت ميکند) داشته باشيد برايم بفرستيد.
جوابمفلس خوشحال21800
2007-05-11 16:38:38
چاكر نوازي است كه دست كرد در عشق تو
ورنه كجا دلي كه بدان عشق در خور است

هردوزخي كه سوخت در عشق او افتاد
كوثر او افتاد كه عشق تو كوثر است

از خواهران و برادران محترم تقاضا دارم تا معني و اگر كدام معلومات اضافي در باره اين شعر داشته باشند برايم از طريق سايت ارسال بدارند
ممنون تان افغان (دري)
جوابافغان (دري)21768
2007-05-11 01:10:57
دست های تهی

کسی که گور خودش را خودش نشان می داد
برای مردن خود بی قرار جان می داد

و دست های تهی از تمام دنیا را
میان شهر به هر عابری تکان می داد

دلش همیشه پُر از غُصه بود ماتم بود
ولی نوید خوشی را به دیگران می داد

میان این همه آدم، میان این همه سنگ
همیشه حرف دلش را به آسمان می داد

نشسته بود غریبانه در کنار خودش
برای مردن خود بی قرار جان می داد

روح الامین امینی
جوابHasib Herawi21760
2007-05-10 03:03:12
این غم بی حیا مرا باز رها نمی کند
از من و ناله های من هیچ حیا نمی کند
گشته ز ناله نای من خوشتر از گلوی نی
ناله اثرنمی دهد نای نوا نمی کند
این غمی بی حیا مرا باز رها نمی کند
از من و ناله های من هیچ حیا نمی کند
رفته و میرود هنوز هر کی به هر کجا بود
تکیه به زنده گی مکن عمر وفا نمی کند
این غم بی حیا مرا باز رها نمیکند
از من ناله های من هیچ حیا نمیکند
گفت هم نی آه ترا گریه ز چیست گفتمش
آنچه که اشک می کند آب بقا نمی کند
این غم بی حیا مرا باز رها نمی کند
از من و ناله های من هیچ حیا نمیکند
جوابعنایت هاشمی21745
[««] [5] [6] [7] [8] [»»] 
پيام شما:
آدرس الکترونيکی: نام:
farsi  eng



© 2003-2007 نشريهء آزاد افغانی
كليه حقوق اين سايت متعلق به «افغانستان.رو» ميباشد
نظرات نویسندگان مقالات ممکن است مغایر با موضع اداره سايت باشد
استفاده از مطالب سايت با ذکر ماخذ آزاد است.